مد از دیرباز وسیله ای برای بیان هنری و فرهنگی بوده است که هم به عنوان بیانیه زیبایی شناختی و هم بازتابی از ارزش های اجتماعی عمل می کند. با گذشت زمان، طراحان، هنرمندان و برندها از سنتهای هنری و فرهنگی مختلف الهام گرفتهاند تا روایتهای جدید و قانعکننده در لباس و زیباییشناسی خلق کنند. با این حال، این فرآیند وام گرفتن عناصر از سنتهای مختلف، سؤالات مهمی را در مورد تخصیص، هم از نظر بازتفسیر هنری و هم از نظر حساسیت فرهنگی، ایجاد میکند. در حالی که تصاحب در هنر اغلب به عنوان یک عمل مشروع در نظر گرفته شده است که مفاهیم سنتی نویسندگی و اصالت را به چالش می کشد، تصاحب فرهنگی در مد به دلیل زیر و بم های استثمارگرانه و استعماری اش به طور گسترده مورد انتقاد قرار گرفته است. تنش بین نوآوری هنری و مسئولیت اخلاقی، هسته اصلی بحث پیرامون رابطه مد با تخصیص را تشکیل می دهد.
تخصیص در هنر به قرض گرفتن، کپی کردن یا تغییر عمدی تصاویر، نمادها و نقوش موجود برای ایجاد چیزی جدید اشاره دارد. این رویه در بسیاری از جنبشهای هنری، به ویژه دادائیسم، هنر پاپ و پست مدرنیسم، مرکزی بوده است، که هر یک به دنبال ساختارشکنی مفاهیم اصالت و بازتعریف بیان هنری بودند. یکی از اولین و نمادینترین نمونههای هنر اختصاصی، مونالیزای مارسل دوشان است. (1919)، که در آن او بازتولید مونالیزای لئوناردو داوینچی را با افزودن سبیل، مخدوش کرد و یک شاهکار محترم را به نقدی براندازانه از اقتدار هنری تبدیل کرد. به طور مشابه، استفاده اندی وارهول از تصاویر تجاری در دهه 1960، مانند قوطی های سوپ کمبل و پرتره های مرلین مونرو، خطوط بین تولید انبوه و هنرهای زیبا را محو کرد. این شیوه های هنری نشان می دهد که چگونه می توان از تخصیص به عنوان ابزاری برای تفسیر اجتماعی، به چالش کشیدن هنجارهای تثبیت شده و زیر سؤال بردن مرزهای بین فرهنگ بالا و پایین استفاده کرد.
مد، بسیار شبیه هنرهای بصری، در یک سیستم اختراع مجدد عمل می کند. طراحان مرتباً روندهای گذشته را مرور می کنند، نقوش فرهنگی را دوباره تفسیر می کنند و تأثیرات زیبایی شناختی مختلف را برای ایجاد مجموعه های جدید ترکیب می کنند. رویکرد پست مدرن به مد امکان بازتفسیرهای شوخآمیز، کنایهآمیز و گاه تحریکآمیز از تصاویر تاریخی و فرهنگی را فراهم میکند و دنیایی را در بر میگیرد که در آن هیچ چیز واقعاً اصیل نیست، اما همه چیز در گفتگو با گذشته است. بسیاری از طراحان آگاهانه با ارجاع به آثار هنری نمادین، لباسهای تاریخی و منسوجات بومی درگیر تصاحب شدهاند. همکاری السا اسکیاپارلی با سالوادور دالی در دهه 1930 منجر به تولید لباسهایی شد که مستقیماً از نقاشیهای سورئالیستی الهام گرفته شده بود، مانند لباس خرچنگ (1937)، که در آن تصویری از یک خرچنگ بر روی لباس شب سفید قرار میگرفت و نشان میداد که چگونه مد و هنر از طریق تصاحب تلاقی میکنند. مجموعه موندریان سال 1965 ایو سن لورن، انتزاع هندسی نقاش هلندی پیت موندریان را با لباسهای مدرن اقتباس کرد و هنر عالی را به مد پوشیدنی تبدیل کرد. اخیراً، جف کونز در سال 2017 با لویی ویتون همکاری کرد تا کیف های دستی منقش به بازتولید شاهکارهای ون گوگ، داوینچی و مونه تولید کند و مرزهای بین مد تجاری و هنرهای زیبا را محو کند.
در حالی که این نمونهها نشان میدهند که مد چگونه در تصاحب هنری دخالت میکند، اما لزوماً باعث بحث و جدل نمیشوند، زیرا از یک سنت هنری مشترک سرچشمه میگیرند که در آن نفوذ و ادای احترام به طور گسترده پذیرفته شده است. با این حال، زمانی که مد از رویههای فرهنگی خارج از سنت خود – بهویژه از گروههای به حاشیه رانده شده تاریخی – وام میگیرد، اتهامات مربوط به تصاحب فرهنگی ظاهر میشود. تصاحب فرهنگی زمانی اتفاق میافتد که عناصر یک فرهنگ، معمولاً از یک گروه تحت ستم تاریخی، توسط افرادی از یک فرهنگ غالبتر بدون اجازه، درک یا تصدیق مناسب استفاده میشوند. این می تواند شامل لباس، مدل مو، نمادها، تصاویر مذهبی و صنایع دستی سنتی باشد. بحث بر سر تصاحب فرهنگی در مد به ویژه بحث برانگیز است زیرا مد یک صنعت جهانی است که در آن تبادل بین فرهنگی اجتناب ناپذیر است. با این حال، تمایز بین تبادل فرهنگی، که شامل اشتراک متقابل و محترمانه است، و تصاحب، که اغلب مستلزم استثمار و ارائه نادرست است، در بحثهای مربوط به شیوه اخلاقی حیاتی است.
تصاحب فرهنگی در مد اغلب به دلایل متعدد مورد انتقاد قرار می گیرد. کمبود اعتبار برای سازندگان اصلی یک نگرانی مکرر است، زیرا تکنیکهای سنتی، منسوجات یا لباسها اغلب توسط طراحان غربی بدون شناخت جوامعی که از آن سرچشمه گرفتهاند استفاده میکنند. علاوه بر این، تصاحب می تواند منجر به بهره برداری اقتصادی شود، جایی که طراحان سطح بالا از لباس های فرهنگی قابل توجه سود می برند در حالی که جوامع اصلی از نظر اقتصادی به حاشیه می روند. تحریف و ارائه نادرست نیز در این موضوع نقش اساسی دارد، زیرا نمادهای مقدس یا عمیقاً معنادار ممکن است به گونهای استفاده شوند که اهمیت اصلی آنها را از بین ببرد. علاوه بر این، تصاحب فرهنگی در مد با توجه به میراث تاریخی استعمار، که در آن فرهنگهای مسلط منابع، نیروی کار و مصنوعات فرهنگی را بدون عمل متقابل از جوامع غیر غربی استخراج میکردند، مشکلساز است. استفاده از منسوجات بومی، لباسهای سنتی یا نمادهای مقدس در مد بالا اغلب این پویاییهای استعماری را تکرار میکند و روابط نامتقارن قدرت بین صنعت مد و جوامع به حاشیه رانده شده را تقویت میکند.
چندین مثال برجسته بحث و جدل پیرامون تصاحب فرهنگی در مد را نشان می دهد. یکی از موارد مورد اشاره در سال 2012 رخ داد، زمانی که مدل کارلی کلوس با پوشیدن یک روسری بومی آمریکایی در رانوی مد شوی ویکتوریا سیکرت رفت. سرپوش، یا کلاه جنگی، اهمیت معنوی و تشریفاتی عمیقی در میان قبایل دشت دارد و به طور سنتی برای رهبران محترم محفوظ است. استفاده از آن به عنوان یک اکسسوری صرف لباس در نمایش مد لباس زیر زنانه به طور گسترده به عنوان کالایی سازی فرهنگ بومی که مبارزات تاریخی و به حاشیه رانده شدن جوامع بومی آمریکا را نادیده می گرفت، محکوم شد. به طور مشابه، مارک جیکوبز در سال 2016 به دلیل طراحی مدلهای سفید رنگ با رنگهای پاستیلی در نمایش رانوی خود با واکنشهای منفی مواجه شد. منتقدان خاطرنشان کردند که افراد سیاه پوست از لحاظ تاریخی به دلیل استفاده از مدل موهای طبیعی مانند دردلاکز، کورنروز یا افروز مورد تبعیض قرار گرفتهاند، در حالی که طراحان سفید پوست و افراد مشهور به دلیل اتخاذ همین سبکها مورد تحسین قرار میگیرند. جیکوبز ابتدا این انتقاد را رد کرد اما بعداً عذرخواهی کرد و اذعان کرد که نیاز به حساسیت و آگاهی بیشتر در مد دارد. گوچی همچنین در سال 2018 با نمایش مدلهایی که عمامههایی شبیه به دستار سیکها را در یک نمایش رانوی به نمایش گذاشت، با جنجالهایی روبرو شد. بسیاری از جوامع سیک این را توهین آمیز می دانستند، زیرا عمامه یک لباس مذهبی مقدس است که نشان دهنده ایمان و هویت است. منتقدان خاطرنشان کردند که در حالی که مردان سیک اغلب برای پوشیدن عمامه در زندگی واقعی با تبعیض مواجه می شوند، نسخه گوچی صرفاً به عنوان یک اکسسوری مد تلقی می شد که از معنای فرهنگی و مذهبی آن جدا بود.
برخی استدلال می کنند که تبادل فرهنگی بخشی طبیعی و ضروری از نوآوری هنری و خلاقانه است. مدافعان استقراض فرهنگی مدعی هستند که طراحان باید آزاد باشند تا از هر فرهنگی الهام بگیرند تا زمانی که با احترام انجام شود. آنها اشاره می کنند که مد همیشه در مورد ادغام بوده است، با بسیاری از سبک های جهانی که از قرن ها در هم آمیختگی فرهنگی پدید آمده اند. تأثیر کیمونو بر مد غربی و انطباق خیاطی اروپایی در مد آفریقا نمونههایی از این است که چگونه تبادل بین فرهنگی سنتهای طراحی را غنی کرده است. دیگران استدلال می کنند که نیت در تمایز بین قدردانی و تخصیص مهم است، و تأکید می کنند که طراحانی که با احترام و آگاهانه با فرهنگ های دیگر درگیر هستند، نباید مورد توهین قرار گیرند. بعلاوه، برخی از منتقدان نسبت به تحمیل مرزهای سفت و سخت بر خلاقیت هشدار می دهند و استدلال می کنند که قرار دادن محدودیت برای وام گیری فرهنگی آزادی هنری را خفه می کند و سیال بودن هویت فرهنگی را نادیده می گیرد.
با وجود این مخالفت ها، بسیاری از منتقدان تاکید می کنند که نمی توان پویایی قدرت و ستم تاریخی را نادیده گرفت. وقتی فرهنگهای مسلط از سنتهای به حاشیه راندهشده بدون تأیید یا جبران سود میبرند، نتیجه آن مبادله متقابل نیست، بلکه استثمار است. حرکت به سمت مد اخلاقی مستلزم تعهد به همکاری، آموزش و توزیع مجدد اقتصادی است. به جای وام گرفتن از فرهنگ های دیگر، طراحان می توانند در مشارکت معنادار با صنعتگران و جوامع مشارکت کنند. برندهایی مانند دیور و استلا جین با همکاری با صنعتگران محلی برای توسعه مجموعههایی که جبران منصفانه و نمایندگی فرهنگی را تضمین میکنند، گامهایی در این مسیر برداشتهاند. آموزش یکی دیگر از عوامل مهم است، زیرا برندهای مد باید خود را در مورد تاریخچه و اهمیت نمادهای فرهنگی که استفاده می کنند آموزش دهند. یک گام ساده این است که منابع الهام را به طور عمومی بشناسید و به جوامع درگیر اعتبار ببخشید. علاوه بر این، توزیع مجدد اقتصادی در رسیدگی به عدم تعادل ایجاد شده توسط تصاحب فرهنگی ضروری است. خانههای مدی که از عناصر فرهنگی سود میبرند، باید اطمینان حاصل کنند که سازندگان اصلی، چه از طریق همکاری مستقیم، مشارکت در سود، یا تأمین مالی طرحهای حفظ فرهنگی، از نظر مالی سود میبرند.
مد در تقاطع هنر و فرهنگ وجود دارد و تصاحب را به پدیده ای طبیعی و در عین حال پیچیده تبدیل می کند. در حالی که تصاحب در هنر یک استراتژی مشروع برای نقد و اختراع مجدد بوده است، تصاحب فرهنگی نگرانیهای اخلاقی را در زمانی که عدم توازن قدرت مطرح میشود، ایجاد میکند. چالش مد معاصر ایجاد توازن بین آزادی خلاق با مسئولیت و احترام به میراث فرهنگی است. صنعت مد با تغییر به سمت همکاری، آموزش و منبع یابی اخلاقی می تواند از شیوه های استثمارگرانه دور شده و به سمت مدلی از قدردانی فرهنگی واقعی حرکت کند. در نهایت، آینده مد در ایجاد فضایی نهفته است که در آن صداهای متنوع گنجانده شده، اعتبار و توانمندسازی شود، و تضمین شود که سنتهای فرهنگی به جای تسخیر آن جشن گرفته میشوند.
تصویرسازی مد از دیرباز محل اپروپریشن هنری و فرهنگی بوده است، جایی که ارجاعات تاریخی، دستکاری دیجیتال و تکنیکهای کلاژ برای تولید روایتهای زیباییشناختی جدید همگرا میشوند. تلاقی هنر تخصیص، فناوری و کولاژ در مد، سؤالاتی را در مورد اصالت، نویسندگی و مسئولیت اخلاقی مطرح می کند. ادامه این مقاله به بررسی چگونگی عملکرد از آنخودسازی در تصاویر مد معاصر، از قرضگیری هنری سنتی گرفته تا اختلاط دیجیتالی میپردازد و نقش در حال تکامل فناوری در شکلدهی به بازنمایی بصری را بررسی میکند. همچنین پیامدهای اخلاقی تصاویر اختصاصی، به ویژه در زمینه میراث فرهنگی و مالکیت معنوی را مورد بازجویی قرار می دهد. این مطالعه با تجزیه و تحلیل نمونههای کلیدی از کمپینهای مد، عکاسی تحریریه و هنر دیجیتال، تنش مداوم بین اختراع مجدد خلاق و مسئولیتپذیری اخلاقی در صنعت مد را برجسته میکند.
رابطه بین مد و اپروپریشن فراتر از پوشاک و منسوجات به قلمرو بازنمایی بصری گسترش مییابد، جایی که تصاویر به عاریت گرفته میشوند، دستکاری میشوند و برای ساختن معانی جدید مجدداً متنی میشوند. بهعنوان رسانهای که عمیقاً با هنر و فرهنگ در هم آمیخته است، تصاویر مد اغلب از منابع تاریخی و هنری نشأت میگیرد و آنها را به بیانیههای بصری معاصر تبدیل میکند. با این حال، نقش فزاینده فناوری دیجیتال و تکنیکهای کلاژ در تصویرسازی مد، بحثهای مربوط به تخصیص را پیچیدهتر کرده است، و سؤالاتی در مورد مالکیت هنری، منابع اخلاقی و بازنمایی فرهنگی ایجاد میکند.
تعامل مد با تصاحب هم در سنت هنری و هم در استراتژی تجاری ریشه دارد. در حالی که جنبشهای هنری مانند دادا، سوررئالیسم و هنر پاپ از لحاظ تاریخی تصاحب را به عنوان ابزاری برای نقد و اختراع مجدد پذیرفتهاند، استفاده از نمادهای فرهنگی و آثار هنری تاریخی در کمپینهای مد میتواند مرز بین ادای احترام و استثمار را از بین ببرد. با ظهور فناوریهای دیجیتالی مانند هوش مصنوعی اِی آی و سی جی آی، تخصیص مد فراتر از لباسهای فیزیکی گسترش یافته و تصاویر فراواقعی و دیجیتالی ساخته شده را در بر میگیرد. از آنجایی که برندها به طور فزاینده ای از ارجاعات تاریخی، موتیف های فرهنگی و دستکاری دیجیتالی در داستان سرایی بصری خود استفاده می کنند، اخلاق تخصیص در تصاویر مد نیاز به بررسی انتقادی دارد.
هنر اپروپریشن، که با استفاده مجدد و تغییر عمدی تصاویر موجود مشخص می شود، تأثیر عمیقی بر عکاسی مد و برندسازی داشته است. طراحان و خانههای مد اغلب از آثار هنری نمادین، عکسهای تاریخی و نمادهای فرهنگی در کمپینهای خود استفاده میکنند و روایتهای بصری ایجاد میکنند که بین گذشته و حال، هنرهای زیبا و رسانههای تجاری در نوسان است. به عنوان مثال، مجموعههای دهه 1990 ژان پل گوتیه دارای چاپهایی بود که از نقاشیهای رنسانس الهام گرفته شده بود و تصاویر کلاسیک را به طور یکپارچه با مد معاصر ادغام میکرد. به طور مشابه، برندهایی مانند پرادا و بالنسیاگا، تاریخ هنر را در کمپینهای خود بازتفسیر کردهاند و زیباییشناسی سنتی را با حساسیتهای مدرن لایهبندی کردهاند تا ترکیبهایی سورئال و تفکر برانگیز تولید کنند.
با این حال، استفاده از تصاویر مناسب در مد همیشه غیر قابل بحث نیست. در حالی که ادای احترام هنری به طور گسترده پذیرفته شده است، پس زمینه سازی مجدد تصاویر مهم فرهنگی – مانند شمایل نگاری مذهبی یا هنر بومی – زمانی که از بافت اصلی خود خلاص شود، می تواند به عنوان استثمار تلقی شود. کالایی سازی تصاویر مناسب با مد روز اغلب منجر به پاک شدن سازندگان اصلی و جوامعی می شود که این تصاویر از آنها سرچشمه می گیرند. تنش بین اختراع مجدد هنری و مسئولیت اخلاقی در خط مقدم بحث های پیرامون تخصیص بصری مد باقی مانده است.
ظهور فناوری دیجیتال دامنه تصاحب در تصاویر مد را تغییر داده است و طراحان و برندها را قادر میسازد تا عناصر بصری را با دقت بیسابقهای ترکیب کنند، ساختارشکنی کنند و دوباره سرهم کنند. تکنیکهای هوش مصنوعی، سیجیآی و کولاژ دیجیتال، خلق تصاویر مد فراواقعی و سورئال را تسهیل کردهاند، جایی که ارجاعات تاریخی با زیباییشناسی معاصر در ترکیببندیهای یکپارچه ادغام میشوند.
برندهای لوکسی مانند گوجی و لوئهوه به طور فعال با دستکاری دیجیتال درگیر شده اند و کمپین هایی را تولید می کنند که مفاهیم مرسوم اصالت و نویسندگی هنری را به چالش می کشد. به عنوان مثال، مجموعه «هالوسیناسیون» گوچی در سال 2018، تصاویری تولید شده توسط هوش مصنوعی را به نمایش گذاشت که نقاشیهای رنسانس را با قطعات مد مدرن ادغام میکرد و یک کنار هم قرار گرفتن نگرانکننده و در عین حال از لحاظ بصری جذاب ایجاد میکرد. به طور مشابه، هنرمندان دیجیتال مانند کارلین جیکوبز و نیک نایت رویکردهای جدیدی را برای عکاسی مد پیشگام کردهاند، و از بافتها، الگوها و نقوش تاریخی در ترکیببندیهای لایهای استفاده میکنند که تمایز بین گذشته و حال را محو میکند.
فراتر از مد روز، پلتفرمهای رسانههای اجتماعی مانند اینستاگرام و تیکتاک تخصیص دیجیتال را دموکراتیزه کردهاند و به سازندگان مستقل اجازه میدهند فیلترهای اِیآر و تصاویر بصری تولید شده توسط هوش مصنوعی را آزمایش کنند. این رویکرد مشارکتی، مرزهای مالکیت هنری را بازتعریف کرده است، زیرا کاربران تصاویر مد را در زمان واقعی بازسازی و تفسیر می کنند. با این حال، دسترسی به ابزارهای تخصیص دیجیتالی نیز نگرانیها را در مورد منابع اخلاقی و حقوق مالکیت معنوی تشدید کرده است، بهویژه زمانی که آثار هنرمندان بدون رضایت یا انتساب تغییر کاربری داده میشوند.
کلاژ به عنوان یک تکنیک بصری تعیین کننده در مد معاصر پدیدار شده است که اصول تخصیص را از طریق ترکیب مجدد تصاویر متفاوت در بر می گیرد. کلاژ که ریشه در سنتهای آوانگارد دادا و سوررئالیسم دارد، با اخلاق پست مدرن مد مطابقت دارد، جایی که ارجاعات تاریخی و معاصر در ترکیببندیهای چندلایه و چندلایه همزیستی دارند.
نشریات مد مانند دیزد ،آی-دی، و اَنادر زیباییشناسی کلاژ را در عکاسی سرمقاله پذیرفتهاند و به هنرمندان سفارش میدهند تا گسترشهای بصری پیچیدهای بسازند که استانداردهای زیبایی مرسوم و روایتهای خطی را به چالش میکشند. این کلاژها اغلب شامل تصاویر یافت شده، عکاسی مد بایگانی، و بافت های انتزاعی هستند که منعکس کننده ماهیت آشفته و همیشه در حال تکامل مد هستند. به طور مشابه، برندهایی مانند میزون مارژلا و کم د گرسون تصاویری با الهام از کلاژ را در ارائههای باند و زیباییشناسی کمپین خود گنجاندهاند، و از تصاویر ساختارشکنی برای کشف مضامین دگرگونی و هیبریدی استفاده میکنند.
تأثیر کلاژ فراتر از تصاویر ثابت به فرمت های دیجیتال و تصویر متحرک گسترش می یابد. فیلمسازان مد و کارگردانان خلاق به طور فزاینده ای از کلاژهای ویدیویی، لایه بندی فیلم های آرشیوی با کلیپ های رانوی معاصر و انیمیشن های دیجیتال استفاده می کنند. این تکنیک ماهیت چرخهای مد را تقویت میکند، جایی که روندها به طور مداوم از طریق زبانهای بصری جدید بازتفسیر و تغییر کاربری میشوند.
همانطور که تخصیص در تصویرسازی مد از نظر تکنولوژیکی پیشرفته تر و گسترده تر می شود، ملاحظات اخلاقی پیرامون مالکیت هنری و حساسیت فرهنگی به طور فزاینده ای پیچیده می شود. ادغام تصاویر تولید شده توسط هوش مصنوعی و کلاژ دیجیتال نگرانی هایی را در مورد حقوق سازندگان اصلی ایجاد می کند، به ویژه زمانی که الگوریتم های یادگیری ماشینی بر روی آثار هنری موجود بدون رضایت آموزش داده می شوند. به طور مشابه، استفاده مجدد از نمادهای فرهنگی در کمپین های مد، شفافیت و پاسخگویی بیشتر را برای جلوگیری از تداوم اعمال استثمارگرانه ضروری می کند.
یکی از رویکردهای بالقوه برای تخصیص اخلاقی دیجیتال، اجرای شیوههای مسئولانهی منبعیابی است، که در آن برندهای مد بهطور فعال به هنرمندان اصلی و جوامعی که تصاویر مورد استفاده از آنها استخراج شده است، اعتبار میدهند و با آنها همکاری میکنند. برخی از خانههای مد پیش از این گامهایی در این راستا برداشتهاند و به هنرمندان دیجیتال سفارش دادهاند تا بهجای تکیه بر تصاویر از پیش موجود، آثار اصلی خلق کنند. علاوه بر این، فناوری بلاکچین و ان اف تی ها امکانات جدیدی را برای ردیابی و احراز هویت تصاویر مد دیجیتال فراهم میکنند و تضمین میکنند که هنرمندان بهخاطر کارشان به رسمیت شناخته شده و از نظر مالی جبران شوند.
در نهایت، آینده تخصیص در تصویرسازی مد به ایجاد تعادل بین آزادی خلاق و مسئولیت اخلاقی بستگی دارد. از آنجایی که فناوری دیجیتال همچنان مرزهای بین گذشته و حال، اصالت و بازتولید را محو میکند، مد باید خط باریک بین ادای احترام و استثمار را طی کند. با تقویت همکاریها، اولویت دادن به شفافیت و احترام به میراث فرهنگی، صنعت مد میتواند به نوآوری خود ادامه دهد و در عین حال اطمینان حاصل شود که تخصیص ابزاری برای گفتوگوی هنری باقی میماند تا مکانیزمی برای پاک کردن.
اپروپریشن در تصویرسازی مد در تقاطع هنر، فناوری و تجارت عمل می کند و دائماً در پاسخ به فرصت های خلاقانه جدید و چالش های اخلاقی در حال تکامل است. در حالی که عمل قرضگیری و بافتسازی مجدد تصاویر از نظر تاریخی در نوآوری هنری نقش محوری داشته است، نقش فزاینده دستکاری دیجیتال و کلاژ در مد نیازمند پاسخگویی بیشتر از نظر مالکیت هنری و بازنمایی فرهنگی است. گفتگوی مداوم پیرامون تخصیص در تصاویر مد، بر نیاز به تعامل مسئولانه با ارجاعات تاریخی و فرهنگی تأکید می کند، و تضمین می کند که داستان سرایی بصری در مد، هم نوآورانه و هم از نظر اخلاقی آگاهانه باقی می ماند.