بیونیک کریستینا آگیلرا (2010) اغلب به عنوان یک اثر خرابکارانه تفسیر می شود که سرمایه داری، ماتریالیسم و استثمار صنعت را به ویژه در زمینه تجارت موسیقی نقد می کند. در حالی که آگیلرا با هنر خود صحبت می کند نه آشکارا سیاسی، بیونیک مضامین مقاومت در برابر کنترل شرکتی، استقلال زنان، و کالایی شدن هنر را منعکس می کند – ایده هایی که با نقدهای گسترده تر سرمایه داری همسو هستند.
در دوران بیونیک، آگیلرا با عقبنشینی قابل توجهی از صنعت مواجه شد. این آلبوم نشان دهنده انحراف شدید از صدای قبلی او بود و تأثیرات الکترونیکی، آوانگارد و فمینیستی را در بر می گرفت. بسیاری از طرفداران و منتقدان بر این باورند که عملکرد ناکافی تجاری آلبوم، تا حدی به دلیل خرابکاری عمدی در صنعت بود، زیرا مدیران و رسانهها در آن زمان به ستارههای پاپ با قابلیت تجاریتر علاقه داشتند. این با یک انتقاد ضد سرمایهداری گستردهتر از اینکه چگونه شرکتها سود را بر نوآوری هنری اولویت میدهند، همسو میشود.
رد استانداردهای صنعت توسط آگیلرا به تصاویر فراجنسی و آینده نگر او در طول بیونیک گسترش یافت. در حالی که برخی از منتقدان آن را بهعنوان یک ترفند بازاریابی رد میکردند، استقبال او از خودمختاری جنسی – بهویژه در آهنگهایی مانند سکس برای صبحانه و بیهودگی – نگاه مردانه سرمایهدار را که بر صنعت سرگرمی مسلط است، به چالش کشید. برخلاف روایتهای پاپ سنتی که در آنها جنسیت زنانه برای جذابیت انبوه کالاسازی میشود، آگیلرا جنسیت را بهعنوان خودباور و غیرتجاری تعریف کرد.
رد او از استانداردهای زیبایی سرمایه داری در آهنگ تو مرا از دست دادی نیز مشهود است، آهنگی که بیانگر سرخوردگی از خیانت و ساختگی است. در حالی که میتوان آن را بهعنوان یک تصنیف شخصی خواند، اما نقد گستردهتری از سرخوردگی را در یک سیستم استثمارگر که سود را بر یکپارچگی اولویت میدهد، منعکس میکند.
آگیلرا اغلب از محدودیتهای صنعت ابراز ناامیدی کرده است، احساسی که در ماهیت آزمایشی بیونیک منعکس شده است. رد ساختارهای پاپ فرمولیک در آلبوم می تواند به عنوان یک شورش هنری علیه مدل سرمایه داری صنعت موسیقی در نظر گرفته شود که به جذابیت توده ای، بیش از هنرمندانی که مرز را فشار می دهند، پاداش می دهد.
در مصاحبه های بعدی، آگیلرا در مورد چگونگی تلاش صنعت برای کنترل هنرمندان منعکس کرد و گفت:
“شما به عنوان یک هنرمند جوان شروع به کار کردید که به او گفته می شد چه کاری باید انجام دهید، چه بگویید، چه باید باشید، و من باید دائماً با آن مبارزه می کردم.”
این مبارزه منعکس کننده یک انتقاد ضد سرمایه داری گسترده تر از نحوه اعمال کنترل شرکت ها بر نیروی کار خلاق است.
در حالی که بیونیک بهعنوان یک آلبوم آشکارا ضد سرمایهداری به بازار عرضه نشد، مضامین مقاومت هنری، رد کالاییسازی صنعت، و توانمندسازی آن با ایدههای ضد سرمایهداری همسو میشوند. شکست تجاری آلبوم – که اغلب به سیاست صنعت نسبت داده می شود – فقط وضعیت آن را به عنوان پروژه ای که هنجارهای سرمایه داری را به نفع آزادی خلاق به چالش می کشد، تقویت می کند. امروزه بیونیک به عنوان یک اثر پیش از زمان خود در نظر گرفته می شود که طرفداران آن را به عنوان بیانیه ای علیه همگن سازی و تجاری سازی موسیقی پاپ می دانند.
آلبوم با آهنگ بیهودگی به پایان می رسد و سپس نسخه دلوکس ادیشن آن را داریم که بابلهد به معنای کاریکاتور یک شخص مشهور است که کل آلبوم را مسخره می کند، مانند دیفِيس هنرمند جلد آلبوم که فرهنگ مصرف کننده و سلبریتی را مسخره می کند، سپس ما پرندگان شکاری را داریم، کریستینا آگیلرا با یک مانیفست ضد سرمایه داری از طریق ماتریس.
دقیقاً مانند ماتریکس که توهم آزادی را در یک سیستم کنترلشده نقد میکند، بیونیک را میتوان به عنوان تلاش آگیلرا برای رهایی از محدودیتهای صنعت پاپ در نظر گرفت – جهانی که توسط منافع شرکتها اداره میشود که دیکته میکنند موسیقی چگونه باشد، هنرمندان چگونه رفتار کنند و چه چیزی بفروشند. قبل از بیونیک، آگیلرا قبلاً خود را به عنوان یک خواننده قدرتمند تثبیت کرده بود، اما این آلبوم نشان دهنده یک انحراف عمدی از انتظار بود.
او به جای تولید یک آلبوم موسیقی پاپ رادیو پسند و آر اند بی، صدای الکترونیکی آوانگاردی را پذیرفت که به شدت تحت تأثیر هنرمندانی مانند ام آی ای، پیچز و لی تایگرا قرار گرفته بود. این تغییر تجربی منعکس کننده یک موضع ایدئولوژیک بود: تلاشی برای برهم زدن فرمول سرمایه داری و بازار انبوه صنعت موسیقی. در این معنا، آگیلرا قرص قرمز را مصرف کرد – آزادی خلاق را به جای قابل پیش بینی تجاری انتخاب کرد.
آهنگ هایی مانند ایلستیک لاو که با همکاری ام آی ای نوشته شده است. (که آشکارا از سرمایه داری و امپریالیسم انتقاد کرده است)، این سرپیچی را منعکس می کند. متن ترانه با مضامین مکانیزاسیون و دور ریختنی بازی می کند:
“یک نوار لاستیکی یک قیاس بود / حتی می توان گفت یک استعاره است.”
در اینجا، آگیلرا رفتار صنعت با هنرمندان را به عنوان قابل تعویض و یکبار مصرف تصدیق میکند – محصولی که وقتی دیگر سودی نداشته باشد، باید کشیده شود، استفاده شود و دور انداخته شود. این به موازات نقد اصلی ماتریکس از سرمایه داری است: اینکه افراد به باتری های صرف تقلیل می یابند و به سیستمی دامن می زنند که از نیروی کار آنها بهره برداری می کند و در عین حال آنها را نسبت به ظلم و ستم خود کور نگاه می دارد.
یکی از برجستهترین جنبههای بیونیک، استقبال غیرقابل معذرتخواهی آن از تمایلات جنسی زنانه است. آهنگهایی مانند سکس برای صبحانه، مالکیت شخصی و لذت را به گونهای جشن میگیرند که کالاییسازی بدن زنان را به چالش میکشد. برخلاف تمایل صنعت تحت سلطه مردان به بازاریابی تمایلات جنسی زنانه برای کسب سود، آگیلرا آن را به عنوان چیزی تحت مالکیت و بیان شرایط خودش معرفی می کند.
این رد هویت تحمیلی از سوی شرکت، آینه سفر نئو در ماتریکس است. درست همانطور که نئو متوجه می شود که نقش تعیین شده او در این سیستم یک توهم است، آگیلرا انتظارات صنعت را از آنچه یک ستاره زن پاپ باید باشد، از بین می برد. او بهجای بازی در نقشهای فریبنده و مطیع غالباً به زنان در موسیقی جریان اصلی، شخصیتی میسازد که آیندهنگر، مسلط و رامنشدنی است – یادآور فیلم ترینیتی ماتریکس که از انطباق با انتظارات مردسالارانه خودداری میکند.
یکی از بدنام ترین جنبه های بیونیک، عملکرد ضعیف تجاری آن است – سرنوشتی که بسیاری از طرفداران معتقدند که فقط یک تصادف نبود، بلکه تلاشی عمدی صنعت موسیقی برای سرکوب شورش هنری آگیلرا بود. در زمان انتشار بیونیک، صنعت به سمت یک رویکرد ترکیبی تر و الگوریتم محور به موسیقی پاپ می رفت و هنرمندانی را که به تولید فرمول و رادیو پسند پایبند بودند، ترجیح می داد. لیدی گاگا، که در این دوره در حال افزایش بود، به طور گسترده ای توسط چهره های صنعت که او را به عنوان یک جایگزین تجاری مناسب تر می دیدند، حمایت می شد.
سرکوب بیونیک را می توان به تصویر ماتریکس از کسانی که سعی در رهایی از سیستم دارند تشبیه کرد. درست همانطور که نئو را به دلیل برهم زدن وضعیت موجود شکار میکند، نیروهای صنعت – از جمله روایتهای رسانهای، سیاست برچسبها و فهرست سیاه رادیویی – تضمین کردند که بیونیک به عنوان یک شکست تلقی میشود.
خود آگیلرا بعداً به این مبارزه اشاره کرد و در مصاحبه ای اظهار داشت:
“باید برای چیزی که می خواستم می جنگیدم.”
این بیانیه بازتاب سخنان مورفیوس به نئو است:
«تو یک برده هستی، نئو. شما هم مثل بقیه در اسارت به دنیا آمدید.»
واقعیتی که آگیلرا با آن روبرو شد این بود که صنعت موسیقی، مانند دنیای شبیهسازیشده در ماتریکس، فقط به اشکال سطحی و کنترلشده اجازه شورش میدهد – هر شورشی که ساختار اصلی را تهدید کند، به سرعت خنثی میشود.
اگرچه بیونیک در ابتدا کنار گذاشته شد، اما میراث آن در طول زمان رشد کرده است، و بسیاری تأثیر آن را بر آلبومهای پاپ تجربی بعدی تشخیص دادند. مانند نئو که به قدرت خود در سیستم پی می برد، انعطاف پذیری آگیلرا ثابت کرد که تأثیر هنری واقعی با موفقیت تجاری فوری سنجیده نمی شود، بلکه با طنین فرهنگی طولانی مدت سنجیده می شود.
در سالهای پس از بیونیک، آگیلرا یک گام به عقب از صنعت برداشت و آزادی هنری خود را بر تسلط اصلی ترجیح داد. این آینه تحقق نهایی ماتریکس است: این رهایی واقعی نه از مبارزه برای اعتبار در سیستم، بلکه از بیرون رفتن از آن به طور کلی حاصل می شود.
بیونیک کریستینا آگیلرا چیزی بیش از یک آلبوم تجربی بود – این بیانیه ای علیه ساختارهای شرکتی بود که صنعت موسیقی را دیکته می کنند. بیونیک از طریق زیباییشناسی آیندهنگر، مضامین غنایی خود مختاری و رد موفقیت فرمولی، تجسم ایدئولوژی ضد سرمایهداری است که با فلسفه اصلی ماتریکس همسو میشود: آزادی واقعی مستلزم جدا شدن از توهمات تحمیلی توسط سیستم است.
اگرچه در ابتدا کنار گذاشته شد، بایونیک در نهایت ثابت کرد که یک اثر پیشگویانه است. امروزه، در حالی که بحثها در مورد نقش سرمایهداری در هنر و رسانهها ادامه مییابد، این آلبوم یادآوری میکند که بیان خلاق واقعی اغلب به قیمت پذیرش جریان اصلی است. اما همانطور که نئو میآموزد، بهای آزادی ارزش پرداختن دارد – و بایونیک آگیلرا یک لحظه جسورانه و قرص قرمز در تاریخ پاپ است.
پرندگان شکاری کریستینا آگیلرا، آهنگی جذاب و سورئال از آلبوم او در سال ۲۰۱۰ بایونیک، اغلب در بحث های رایج پاپ نادیده گرفته می شود. با این حال، هنگامی که از طریق چارچوب فلسفی استعاره قرص قرمز/قرص آبی ماتریکس و ایدئولوژی ضد سرمایهداری تحلیل میشود، این آهنگ به عنوان نقد قدرتمندی از کنترل سیستمی، توهم و مبارزه برای رهایی ظاهر میشود.
هم ماتریکس و هم بیردز اف پری ایده بیدار شدن از یک واقعیت کنترل شده را بررسی می کنند – واقعیتی که برای آرام کردن و بهره برداری ساخته شده است. در ماتریکس، مصرف قرص قرمز نشان دهنده بیداری برای حقیقت، رد توهم سرمایه داری آزادی است. پرندگان شکاری اگیلرا، با صدای وهمآور، هیپنوتیزمکننده و اشعار مرموز خود، به طور مشابه تنش بین پذیرش آسایش توهم (قرص آبی) و پذیرش واقعیت خشن و غیرقابل پیشبینی رهایی از خود (قرص قرمز) را تداعی میکند.
در ماتریکس، قرص آبی نشان دهنده انطباق با سیستم است. این به مردم اجازه می دهد تا در جهل سعادتمندانه باقی بمانند و باور کنند که آزاد هستند در حالی که تحت کنترل هستند. این یک شباهت مستقیم با ایدئولوژی سرمایه داری است که افراد را متقاعد می کند که موفقیت مادی، مصرف و موقعیت اجتماعی برابر با رضایت شخصی است.
در پرندگان شکاری، آگیلرا تصویری از این توهم را ترسیم می کند:
“ناگهان در یک خیال گم شده / همه چیز آنطور که به نظر می رسد نیست.”
این خطوط بازتاب این ایده است که افراد در یک حالت رویایی ساخته شده، شبیه به خود ماتریکس وجود دارند. سرمایه داری بر اساس این توهم رشد می کند – افراد را متقاعد می کند که تا زمانی که سخت کار کنند و طبق قوانین بازی کنند، می توانند به خوشبختی برسند. اما درست مانند ماتریکس، این آزادی مصنوعی است. این سیستم تضمین میکند که بیشتر آنها در چرخههای کار و مصرف گرفتار میمانند و هرگز واقعاً از بردگی اقتصادی فرار نمیکنند.
صدای زمزمهآمیز و تقریباً شبحآلود آگیلرا این حس جدایی وهمآور را تقویت میکند، گویی او از درون همان سیستمی که نقد میکند آواز میخواند – آگاه از توهمات آن، اما همچنان در درون آنها به دام افتاده است.
مصرف قرص قرمز در ماتریکس نمادی از بیداری دردناک اما ضروری است. توهمات را در هم می شکند و واقعیت بی رحمانه ظلم را آشکار می کند. به طور مشابه، در پرندگان شکاری، آگیلرا لحظه ای از تحقق را توصیف می کند، جایی که توهمات شروع به فروپاشی می کنند، وقتی هیچکس در دنیای شما رویا نمی بیند، چگونه رویا می بینید؟
این حاکی از یک بحران وجودی است – درک این که در سرمایه داری، رویاهای واقعی و خودمختاری اغلب توهم هستند. این سیستم آنچه را که مردم آرزو میکنند، آنچه را که برای آن تلاش میکنند و آنچه را که باور دارند ممکن است کنترل میکند. بیدار شدن با این واقعیت ناراحت کننده است، اما همچنین اولین قدم به سوی رهایی است.
در ماتریکس، بیداری نئو دردناک است. او میآموزد که همه چیزهایی که باور داشت دروغ بود، وجودش کنترل شده بود و آزادی در خطر بزرگی قرار دارد. به همین ترتیب، آهنگ آگیلرا نشان میدهد که خارج شدن از سیستم – رد توهمات سرمایهداری – به معنای وارد شدن به فضایی از عدم اطمینان است، جایی که قوانین قدیمی دیگر اعمال نمیشوند.
در ماتریکس، عوامل به عنوان مجریان سیستم سرمایه داری عمل می کنند و تضمین می کنند که هیچ کس با موفقیت آزاد نشود. پرندگان شکاری اگیلرا به این ارقام به معنای نمادین اشاره می کند.
در اینجا، پرندگان شکاری را میتوان به عنوان کسانی تعبیر کرد که از ساختار سرمایهداری حمایت میکنند – شرکتها، دولتها، رسانهها، و نهادهای اجتماعی که تضمین میکنند افراد مطیع هستند. آنها کسانی را که نظام را زیر سوال می برند، «شکار» می کنند، مقاومت را دلسرد می کنند و مخالفان را مجازات می کنند.
تصور چنگالهایی که در آن فرو میروند، احساس به دام افتادن، استثمار و تخلیه شدن را برمیانگیزد – دقیقاً مانند اینکه سرمایهداری چگونه نیروی کار را از کارگران استخراج میکند و آنها را در حالت بقای همیشگی نگه میدارد.
روایت ماتریکس در نهایت منجر به انقلاب می شود – نئو و متحدانش سیستم را به طور کامل رد می کنند و برای از بین بردن آن می جنگند. اما پرندگان شکاری موضع مبهم تری اتخاذ می کند.
این نشان دهنده احساس گیر افتادن بین دنیاها است – آگاه از کنترل سیستم اما قادر به فرار کامل از آن نیست. این منعکس کننده مبارزه واقعی جنبش های ضد سرمایه داری است. بسیاری ماهیت استثماری سرمایهداری را میشناسند، اما رهایی از آن را دشوار میدانند، زیرا سیستمهای جایگزین اغلب سرکوب میشوند یا به اشتراک گذاشته میشوند.
با این حال، ریتم هیپنوتیزمی و تقریباً خلسه مانند آهنگ حاکی از درک آرام و خزنده است – بیداری که قابل بازگشت نیست. درست مانند فیلم ماتریکس، هنگامی که حقیقت دیده شود، نمی توان آن را دید.
از طریق پرندگان شکاری، آگیلرا یک کاوش وهمآور و فلسفی از واقعیت، توهم و کنترل سیستمی ایجاد میکند که دقیقاً با استعاره قرص قرمز/قرص آبی ماتریکس مطابقت دارد. این آهنگ تنش بین تبعیت و طغیان، بین ماندن در جهل و رویارویی با حقیقت ناراحت کننده را تجسم می کند.
با تجزیه و تحلیل پرندگان شکاری از طریق یک لنز ضد سرمایهداری، ما آن را چیزی فراتر از یک مسیر بد خلقی و الکترونیکی میبینیم – این به نقد دنیایی تبدیل میشود که در آن آزادی یک توهم است و کنترل به عنوان انتخاب پوشیده شده است، این سوال باقی می ماند: آیا ما قرص آبی را می خوریم و در توهمات خود راحت می مانیم، یا آیا قرص قرمز را مصرف می کنیم و با حقیقت وحشتناک و رهایی بخش روبرو می شویم؟
از زمان انتشار آن در سال ۱۹۹۹، ماتریکس از طریق چارچوب های فلسفی و ایدئولوژیکی بی شماری تحلیل شده است. یکی از قانعکنندهترین تفاسیر آن، نقد سرمایهداری است، نظامی که بر پایه توهم، کنترل، و کالاییسازی زندگی بشری رشد میکند. از طریق استعاره قرص قرمز/قرص آبی، فیلم تنش بین آگاهی کاذب و بیداری انقلابی را بررسی میکند و ایدههایی از نظریه مارکسیستی، فلسفه انتقادی و تفکر ضد سرمایهداری را بازتاب میدهد.
در ماتریکس، واچوفسکی ها دنیایی را ارائه می دهند که در آن انسان ها در واقعیتی شبیه سازی شده زندگی می کنند، غافل از اینکه بدن فیزیکی آنها به عنوان منابع انرژی توسط ماشین های هوشمند استفاده می شود. این به طور مستقیم با مفهوم از خود بیگانگی کارل مارکس برابری می کند – این ایده که در سرمایه داری، کارگران از محصولات کار خود، با پتانسیل خلاق خود و در نهایت با خود واقعی خود جدا هستند.
مارکس استدلال میکرد که سرمایهداری با پنهان کردن ماهیت واقعی استثمار اقتصادی رشد میکند، دقیقاً مانند ماتریکس که انسانها را در دنیایی رویایی نگه میدارد تا از درک بردگی خود جلوگیری کند. در یک جامعه سرمایه داری، مردم بر این باورند که آزاد هستند زیرا می توانند مصرف کنند، شغلی را انتخاب کنند و زندگی بسازند – اما در واقع، آنها توسط ساختارهای اقتصادی محدود شده اند که به نفع عده معدودی از افراد ممتاز است.
قرص آبی در ماتریکس نماد این آگاهی کاذب است: تمایل به پذیرش سیستم همانطور که هست، راحت ماندن در دنیایی از توهم که در آن انتخاب ها واقعی هستند اما در نهایت توسط نیروهای شرکتی و سیاسی از پیش تعیین شده اند.
وقتی مورفئوس به نئو پیشنهاد میکند بین قرص آبی (باقی در ماتریکس) و قرص قرمز (بیدار شدن در دنیای واقعی) انتخاب کند، یک اصل اصلی فلسفه مارکسیستی را منعکس میکند: این ایده که آگاهی طبقاتی اولین قدم به سوی رهایی است.
قرص قرمز نشان دهنده بیداری نسبت به واقعیت ظلم است. در اصطلاح مارکسیستی، این شبیه به تشخیص طبقه کارگر است که مبارزات آنها شکست شخصی نیست، بلکه نتیجه یک سیستم اقتصادی استثمارگر است. هنگامی که این درک اتفاق افتاد، دیگر راه برگشتی وجود ندارد – درست همانطور که نئو، پس از رهایی از ماتریکس، هرگز نمی تواند به زندگی قبلی خود بازگردد.
این لحظه همچنین بازتاب تئوری فراواقعیت ژان بودریار است که نشان میدهد در سرمایهداری متأخر، واقعیت با دنیایی از نشانهها و شبیهسازیها جایگزین میشود که حقیقت را مبهم میسازد. ماتریکس حتی به نمودناک و شبیهسازی بودریار اشاره میکند و تأکید میکند که جهانی که نئو فکر میکند واقعی است چیزی بیش از یک نمایش کنترلشده نیست – شبیه به این که چگونه سرمایهداری افراد را با مصرفگرایی، سرگرمی و توهم انتخاب منحرف میکند.
سفر نئو در ماتریکس منعکس کننده مبارزات انقلابی است. در ابتدا، او در برابر حقیقت مقاومت می کند، همانطور که بسیاری در برابر درک ناخوشایند که سرمایه داری استثمارگر است مقاومت می کنند. هنگامی که واقعیت را پذیرفت، باید یاد بگیرد که در آن حرکت کند و با کسانی که به دنبال حفظ سیستم هستند مبارزه کند.
با این حال، فیلم همچنین تصدیق می کند که رهایی از آن چقدر دشوار است. شخصیت سایفر نشان دهنده کسانی است که پس از نگاه اجمالی به حقیقت، بازگشت به نادانی را انتخاب می کنند. معامله او با عواملی که قرار است دوباره در ماتریکس وارد شوند، منعکس کننده روشی است که سرمایه داری به کسانی که مایل به حمایت از سیستم هستند نه به چالش کشیدن آن، مشوق هایی – ثروت، موقعیت، راحتی – ارائه می دهد.
این یک سؤال فلسفی انتقادی را مطرح می کند: آیا فرار واقعی از سرمایه داری ممکن است یا صرفاً با سیستم کنترل دیگری جایگزین شده است؟ حتی مقاومت در ماتریکس تحت یک سلسله مراتب ساختاریافته عمل می کند و منعکس کننده این پارادوکس است که انقلاب اغلب همان ساختارهای قدرتی را که می خواهد نابود کند تکرار می کند.
بیش از دو دهه پس از انتشار، ماتریکس همچنان به عنوان نقدی از سرمایه داری نئولیبرال مطرح است. در عصری که تحت سلطه نظارت انبوه، انحصارات شرکتی و زندگی دیجیتال مبتنی بر الگوریتم است، هشدارهای فیلم درباره کنترل سیستمی بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می رسد.
سوالی که برای ما ایجاد می کند فقط این نیست که آیا باید قرص قرمز را مصرف کنیم، بلکه بعد از آن چه می شود؟ بیدار شدن با حقیقت سرمایه داری تنها گام اول است. چالش واقعی در برچیدن سیستم و تصور دنیایی جدید فراتر از آن نهفته است – دنیایی که در آن قدرت در دست عدهای معدودی متمرکز نیست، بلکه بین همه مشترک است.