مثبتاندیشی نسبت به بدن و سیاست چپ به طور قابل توجهی در تعریف مجدد استانداردهای زیبایی در صنعت مد تلاقی می کنند. جنبش مثبت اندیشی، که پذیرش و قدردانی از همه تیپهای بدن را بدون توجه به شکل، اندازه یا ظاهر ترویج میکند، با ارزشهای چپگرایانه مانند برابری، فراگیری و مقاومت در برابر سیستمهای ظالمانه همسو است. صنعت مد، که از لحاظ تاریخی تحت سلطه استانداردهای زیبایی محدود و استثنایی است، به طور فزاینده ای به محل رقابت و دگرگونی تبدیل شده است. جامعه شناسان، نظریه پردازان فرهنگی و متفکران سیاسی این تغییرات را تجزیه و تحلیل کرده اند و بینش هایی را در مورد اینکه چگونه مثبت بودن بدن ساختارهای سرمایه داری، مردسالارانه و نژادپرستانه در مد را به چالش می کشد، ارائه کرده اند. این تقاطع منعکس کننده یک مبارزه فرهنگی و سیاسی گسترده تر برای دموکراتیزه کردن زیبایی و از بین بردن سیستم های ظلم است که برخی از بدن ها را به حاشیه می برد.
سیاستهای چپ اساساً به توزیع مجدد قدرت و منابع برای ایجاد جامعهای عادلانهتر اهمیت میدهند. این سیاستها ساختارهای سلسله مراتبی را نقد میکنند که بر اساس طبقه، نژاد، جنسیت و سایر مقولههای اجتماعی به گروههای خاصی نسبت به گروههای دیگر امتیاز میدهند. در زمینه مد و زیبایی، نقدهای چپ نشان میدهد که چگونه این صنایع از لحاظ تاریخی استانداردهای محدودی را که از ایدهآلهای سفید، لاغر، توانا و اروپاییمحور حمایت میکنند، تداوم بخشیدهاند. این استانداردها نه تنها کسانی را که مناسب آنها نیستند به حاشیه میبرند، بلکه با ترویج ناامنیها و فروش راهحلها، سودآوری سرمایهداری را حفظ میکنند. اتکای صنعت مد به ایدهآلهای زیبایی دست نیافتنی چرخهای از مصرف ایجاد میکند که در آن افراد تشویق میشوند محصولات و خدماتی را برای انطباق با این هنجارها خریداری کنند. از روالهای گرانقیمت مراقبت از پوست گرفته تا جراحیهای زیبایی، کالاییسازی زیبایی با طرد شدن رشد میکند. همانطور که پیر بوردیو جامعه شناس توضیح می دهد، «طعم طبقه بندی می کند، و طبقه بندی کننده را طبقه بندی می کند» – یادآوری این که استانداردهای زیبایی عمیقاً با قشربندی اجتماعی و روابط قدرت مرتبط هستند. جنبش مثبت اندیشی که توسط سیاست های چپ حمایت می شود، با بیان اینکه همه بدن ها ذاتا ارزشمند هستند، به دنبال برهم زدن این چرخه است، بنابراین انگیزه های اقتصادی مرتبط با نارضایتی بدنی را تضعیف می کند.
نائومی وولف، جامعه شناس، در اثر اصلی خود، افسانه زیبایی، استدلال می کند که استانداردهای زیبایی به عنوان نوعی کنترل اجتماعی استفاده شده است. به گفته وولف، «هر چه زنان موانع قانونی و مادی بیشتری را از سر گذراندهاند، تصاویر سختتر، سنگینتر و بیرحمانهتر از زیبایی زنانه بر ما سنگینی میکند». این مشاهدات نشان میدهد که چگونه، علیرغم پیشرفتها در برابری جنسیتی، استانداردهای زیبایی ظالمانه بهعنوان وسیلهای برای تنبیه بدن، بهویژه بدن زنان، باقی میمانند. صنعت مد نقش اصلی را در حفظ این استانداردها ایفا می کند و اغلب طیف محدودی از تیپ های بدن را به نمایش می گذارد که نشان دهنده یک ایده آل غیر واقعی است. سیاستهای چپگرا، با تأکید بر برچیدن نظامهای سرکوبگر، این تصور را به چالش میکشند که ارزش باید با پایبندی به چنین آرمانهایی گره بخورد. جنبش مثبت اندیشی این چالش را با ترویج بازنمایی های متنوع از زیبایی منعکس می کند و در نتیجه در برابر منطق مردسالارانه ای که مدت هاست بر مد و رسانه ها حاکم بوده است مقاومت می کند.
مفهوم تقاطعگرایی، که توسط کیمبرله کرنشاو معرفی شد، در درک رابطه بین مثبت بودن بدن و سیاست چپ نیز بسیار مهم است. تقاطعگرایی بررسی می کند که چگونه اشکال مختلف ظلم – مانند نژادپرستی، جنسیت گرایی، توانایی گرایی، و چربی هراسی – برای ایجاد تجربیات منحصر به فرد به حاشیه رانده شدن با یکدیگر تلاقی می کنند. در زمینه مد، بدن هایی که از هنجارهای لاغر، سفید و توانا منحرف می شوند، با لایه های متعدد تبعیض مواجه می شوند. سیاست های چپ، با تمرکز بر عدالت و برابری اجتماعی، از دیده شدن و شمول این نهادهای به حاشیه رانده شده دفاع می کنند. حرکت مثبت بدن بر این چارچوب استوار است و تأکید می کند که زیبایی را نمی توان به طور محدود تعریف کرد و همه بدن ها سزاوار بازنمایی و احترام هستند. مارکهای مد که با ارائه مدلهای متنوع از مثبت بودن بدن استقبال میکنند، محرومیت تاریخی صنعت را به چالش میکشند و نشانگر تغییر به سوی استانداردی فراگیرتر از زیبایی هستند.
با این حال، رابطه بین مثبت بودن بدن و مد بدون تناقض نیست. در حالی که جنبش جریان اصلی را به خود اختصاص داده است، این خطر وجود دارد که پیام های اصلی آن توسط منافع سرمایه داری مورد استفاده قرار گیرد. همانطور که بل هوکس جامعهشناس هشدار میدهد، «کالاسازی تفاوت، پارادایمهای مصرف را ارتقا میدهد که در آن تمرکز بر فروش تصاویر، سبکهای زندگی، و تجربیات است تا تغییر آگاهی». به عبارت دیگر، وقتی برندهای مد مثبت بودن بدن را صرفاً به عنوان یک استراتژی بازاریابی اتخاذ می کنند، خطر کاهش یک جنبش سیاسی رادیکال را به یک روند سطحی دارند. این کالایی سازی پتانسیل دگرگونی جنبش را کمرنگ می کند و آن را به وسیله دیگری برای ایجاد سود به جای تعهد واقعی به چالش کشیدن استانداردهای زیبایی ظالمانه تبدیل می کند. نقد چپگرایان از سرمایهداری نشان میدهد که چگونه حتی جنبشهای مترقی میتوانند در همان سیستمهایی که میخواهند از بین ببرند جذب شوند، و بر نیاز به هوشیاری برای حفظ یکپارچگی جنبش تأکید میکند.
علاوه بر این، تعامل صنعت مد با مثبت بودن بدن اغلب در سطح باقی می ماند. در حالی که دیده شدن مدلهای سایز بزرگ و نمایشهای متنوع افزایش یافته است، این تلاشها گاهی اوقات میتوانند نشانهای باشند. مفهوم جامعه شناس اروینگ گافمن از «ارائه خود» در زندگی اجتماعی در اینجا مرتبط است. برندها ممکن است تصویری از جامعیت را بدون اعمال تغییرات ساختاری ارائه دهند که واقعاً از تنوع بدن پشتیبانی می کند. مثبت بودن واقعی بدن به چیزی بیش از کمپین های بازاریابی متنوع نیاز دارد. این نیاز به تغییرات سیستماتیک در نحوه تولید، بازاریابی و مصرف مد دارد. این شامل ارائه طیف کاملی از اندازه ها، طراحی برای انواع مختلف بدن و به چالش کشیدن ارزش گذاری سلسله مراتبی بدنه ها بر اساس انطباق آنها با استانداردهای هنجاری است. سیاست چپ برای این تغییرات عمیق تر فشار می آورد و از صنعتی دفاع می کند که دسترسی، نمایندگی و شیوه های اخلاقی را بر سود اولویت می دهد.
یکی دیگر از جنبه های مهم تلاقی بین مثبت بودن بدن و سیاست چپ، نقد چربی هراسی است. فتفوبیا یا تبعیض علیه افراد در بدن بزرگتر، عمیقاً در ساختارهای اجتماعی از جمله مد وجود دارد. سابرینا استرینگ، جامعه شناس، در کتاب خود با نام ترس از بدن سیاه: ریشه های نژادی فوبیای چربی، ریشه های چربی هراسی را در استعمار و نژادپرستی دنبال می کند. استرینز استدلال میکند که لاغری در جوامع غربی تا حدی به عنوان وسیلهای برای تشخیص سفیدپوستان اروپایی از سیاهپوستان و مردم بومی، که بدنشان اغلب بهعنوان بزرگتر و پستتر تصور میشد، ایدهآل شد. این تحلیل تاریخی نشان می دهد که چگونه استانداردهای زیبایی صرفاً ترجیحات زیبایی شناختی نیستند، بلکه به پویایی قدرت و سلسله مراتب نژادی مرتبط هستند. بنابراین، سیاستهای چپگرا که با نژادپرستی و استعمار مخالف هستند، در از بین بردن چربیهراسی منافع خاصی دارند. جنبش مثبت گرایی بدن، با به چالش کشیدن انگ بدن های چاق، به پروژه گسترده تر استعمار زدایی از استانداردهای زیبایی و ترویج عدالت نژادی کمک می کند.
علاوه بر این، رابطه بین ناتوانی و مد، بعد دیگری از مثبت بودن بدن مرتبط با سیاست چپ را برجسته می کند. صنعت مد از لحاظ تاریخی بدن های معلول را کنار گذاشته است، و اغلب لباس هایی طراحی می کنند که زیبایی شناسی را بر عملکرد و قابلیت دسترسی ترجیح می دهند. فعالان حقوق معلولان، با حمایت چارچوب های سیاسی چپ، برای رویکردی فراگیرتر استدلال می کنند که نیازهای متنوع همه ارگان ها را به رسمیت می شناسد. مفهوم “مد کریپ”، که تجربیات افراد معلول را متمرکز می کند، صنعت را به چالش می کشد تا در مفروضات خود در مورد زیبایی، عملکرد و مطلوبیت تجدید نظر کند. کار رزمری گارلند-تامسون جامعه شناس در مورد مطالعات ناتوانی بر اهمیت «ناسازگاری» به عنوان یک مفهوم انتقادی تأکید می کند، جایی که ساختارهای اجتماعی موانعی ایجاد می کنند که برخی از بدن ها را نامناسب نشان می دهد. در مد، این به معنای طراحی لباس و تجارب مد است که طیف وسیعی از تواناییهای فیزیکی را در خود جای میدهد و در نتیجه زیبایی و سبک را با عبارات جامعتری بازتعریف میکند. حرکت مثبت بدن با بیان اینکه زیبایی در همه اشکال وجود دارد، از جمله آنهایی که از انتظارات بدنی هنجاری منحرف می شوند، از این تغییر حمایت می کند.
بعد جهانی بدن پوزیتیو نیز با انتقادات چپ از امپریالیسم غربی و هژمونی فرهنگی تلاقی می کند. مد اغلب ابزار امپریالیسم فرهنگی بوده و استانداردهای زیبایی غربی را به عنوان جهانی و مطلوب تبلیغ می کند. این محو زیباییشناسی غیرغربی، پویایی قدرت استعماری را تداوم میبخشد و اشکال زیبایی بومی و محلی را به حاشیه میبرد. سیاست چپ از کثرت گرایی فرهنگی و استعمار زدایی از زیبایی شناسی دفاع می کند و سلطه هنجارهای غربی را به چالش می کشد. جنبش مثبت اندیشی با تجلیل از بیان فرهنگی متنوع زیبایی و مقاومت در برابر همگن سازی به این تلاش کمک می کند. این شامل پذیرفتن سبک های لباس سنتی، تشخیص زیبایی رنگ پوست و بافت موی مختلف، و ارزش دادن به هنرهای محلی است. با گسترش تعریف زیبایی برای دربرگرفتن دیدگاههای جهانی، مد میتواند به جای تسلط، به محلی برای تبادل فرهنگی و مقاومت تبدیل شود.
عصر دیجیتال همچنین چگونگی تاثیر مثبت بودن بدن و سیاست چپ بر مد را تغییر داده است. پلتفرم های رسانه های اجتماعی گفتمان مد را دموکراتیزه کرده اند و به صداهای به حاشیه رانده شده اجازه می دهند هنجارهای صنعت را به چالش بکشند و از فراگیر بودن حمایت کنند. هشتگهایی مانند #بادی_پازیتیویتی، #استانداردهای_زیبایی_ات_را_نادیده_بگیر، و #همه_بدنها_بدنهای_خوبی_هستند جوامع آنلاینی ایجاد کردهاند که در آن افراد تجربیات خود را به اشتراک میگذارند و در برابر هنجارهای مضر زیبایی مقاومت میکنند. این جنبشهای دیجیتالی با آرمانهای چپگرایانه تمرکززدایی و اقدام جمعی همسو میشوند و قدرت سازماندهی مردمی را در شکلدهی روایتهای فرهنگی نشان میدهند. مانوئل کاستلز جامعه شناس استدلال می کند که جنبش های اجتماعی شبکه ای پتانسیل ایجاد اختلال در ساختارهای سنتی قدرت را دارند و جنبش مثبت گرایی بدن نمونه ای از این پتانسیل است. با استفاده از رسانههای اجتماعی، فعالان و مصرفکنندگان به طور یکسان میتوانند برندهای مد را پاسخگو نگه دارند، تقاضای نمایندگی بیشتر داشته باشند و از بدنهای مختلف با شرایط خاص خود تجلیل کنند.
با وجود این پیشرفتها، حرکت مثبت بدن با چالشهای مداومی مواجه است، بهویژه در مورد فراگیری آن. منتقدان استدلال میکنند که بازنماییهای جریان اصلی مثبت بودن بدن همچنان به انواع خاصی از بدنهای غیر هنجاری «قابل قبول» – مانند چهرههای منحنی اما ساعت شنی شکل – امتیاز میدهد، در حالی که آنهایی را که از ایدهآلهای سنتی دورتر هستند حذف میکنند. این فراگیری انتخابی به جای از بین بردن کامل سلسله مراتب جدید زیبایی به خطر می افتد. سیاستهای چپگرا بر نیاز به فراگیری رادیکال تأکید میکند که همه اشکال سرکوب بدنی، از جمله موارد مبتنی بر نژاد، هویت جنسی، سن و توانایی را به چالش میکشد. برای دستیابی به پتانسیل دگرگونکنندهاش، جنبش مثبتگرایی بدن باید به این پویاییها توجه داشته باشد و در برابر هماختیاری منافع تجاری که به دنبال رقیق کردن لبه رادیکال آن هستند، مقاومت کند.
علاوه بر این، کالایی شدن مثبت بودن بدن در مد، سؤالاتی را در مورد تأثیر بلندمدت این جنبش ایجاد می کند. از آنجایی که برندها پیامهای مثبت بدن را در استراتژیهای بازاریابی خود وارد میکنند، این خطر وجود دارد که اهمیت سیاسی جنبش به یک نقطه فروش کاهش یابد. مفهوم «مکدونالدیزاسیون» جامعه شناس جورج ریتزر، فرآیندی را توصیف می کند که طی آن جنبش های فرهنگی برای مصرف انبوه ساده، استاندارد شده و کالایی می شوند. در زمینه مثبت بودن بدن، این بدان معنی است که نقدهای پیچیده و متقاطع جنبش را میتوان با بازنماییهای سطحی جایگزین کرد که در به چالش کشیدن سیستمهای زیربنایی سرکوب کار چندانی انجام نمیدهند. برای مقاومت در برابر این نتیجه، سیاست چپ بر اهمیت حفظ گفتگوی انتقادی، تقویت ابتکارات تحت رهبری جامعه و اولویت دادن به تغییرات سیستمی بر الگوهای مصرف فردی تأکید می کند.
آموزش و سواد رسانه ای نیز نقش مهمی در حفظ پتانسیل دگرگون کننده مثبت بودن بدن در مد دارد. آموزش دیدگاههای انتقادی در مورد بازنمایی رسانهها، استانداردهای زیبایی، و سیاست مد میتواند افراد را برای تشخیص و مقاومت در برابر هنجارهای مضر توانمند کند. جامعه شناسانی مانند استوارت هال بر اهمیت رمزگشایی پیام های رسانه ای و درک کار ایدئولوژیکی که انجام می دهند تاکید کرده اند. با اعمال این بینش ها در رسانه های مد، مربیان و فعالان می توانند جامعه انتقادی و آگاه تر را پرورش دهند. این رویکرد آموزشی با تعهدات چپ به توانمندسازی از طریق دانش همسو میشود و تضمین میکند که مثبت بودن بدن به جای مصرف صرف، محل مقاومت و دگرگونی باقی میماند.
در نتیجه، تلاقی بین مثبت بودن بدن و سیاست چپ نشان دهنده یک تغییر فرهنگی و سیاسی قابل توجه در نحوه تعریف و رقابت استانداردهای زیبایی در صنعت مد است. تحلیلهای جامعهشناختی نشان میدهد که هنجارهای زیبایی خنثی نیستند، بلکه عمیقاً در سیستمهای قدرت از جمله سرمایهداری، پدرسالاری، نژادپرستی، تواناییگرایی و استعمار قرار دارند. جنبش مثبت گرایی بدن، با تأکید بر فراگیری، اصالت و پذیرش خود، این سیستم ها را با تأکید بر ارزش ذاتی همه بدن ها به چالش می کشد. با این حال، پتانسیل تحولآفرین جنبش به توانایی آن در مقاومت در برابر هماختیاری منافع تجاری و پرداختن به اشکال متقاطع سرکوب بستگی دارد. سیاست چپ چارچوبی حیاتی برای حفظ این مقاومت فراهم میکند و از تغییرات سیستمی حمایت میکند که برابری، نمایندگی و عدالت را در مد و فراتر از آن ترویج میکند. گفتوگوی مداوم بین مثبت بودن بدن و سیاستهای چپ، چشمانداز قدرتمندی از صنعت مد و جامعهای را ارائه میدهد که در آن زیبایی واقعاً دموکراتیک، متنوع و رهاییبخش است.
