شوخی بیپایان اثر دیوید فاستر والاس، یک اثر برجستهی ادبی است که از زمان انتشارش در سال ۱۹۹۶، خوانندگان و منتقدان را مجذوب، به چالش کشیده و گاه دو قطبی کرده است. این رمان از دستهبندیهای ساده سر باز میزند و روایت گسترده، تأملات فلسفی، طنز سیاه و بازیهای زبانی پیچیده را به شیوهای در هم میآمیزد که هم به دقت طراحی شده و هم به طرز غیرقابل پیشبینیای مهیج به نظر میرسد. مد و سبک شوخی بیپایان منعکسکنندهی نوعی مقاومت آگاهانه در برابر داستانسرایی متعارف است. نثر والاس متراکم، چندلایه و اغلب سرسامآور است و از خواننده مشارکتی فعال میطلبد. ساختار رمان قطعهقطعه است، با چندین خط روایی که به طور همزمان پیش میروند و به وسیلهی مضامینی چون اعتیاد، سرگرمی، و جستجوی معنا در جامعهای غرق در رسانه به هم متصل میشوند. استفاده از پانوشتها و یادداشتهای پایانی — که برخی از آنها چندین صفحه ادامه دارند — نه تنها بهعنوان یک ویژگی سبکی بلکه بهعنوان بخشی اساسی از تجربهی خواندن به کار میرود و خواننده را مجبور میکند بین رشتههای روایی و دیدگاههای مختلف حرکت کند.
مد نوشتار والاس را میتوان به هزارتویی پیچیده تشبیه کرد. جملات او گاه پاراگرافهای کاملی را در بر میگیرند، سرشار از انحرافهای روایی، پرانتزهای توضیحی و اصطلاحات فنی که حسی از تراکم فکری ایجاد میکنند. این پیچیدگی تصادفی نیست، بلکه هدفمند است: بازتابی از ماهیت آشفتهی زندگی معاصر. والاس معتقد بود که داستان باید سیل اطلاعات و رسانههایی را که زندگی مدرن را تعریف میکنند، منعکس کند. نثر او همانند نحوهی پردازش محرکها در ذهن ما عمل میکند — تکهتکه، غیرخطی و دائماً در حال جابجایی میان سطوح مختلف اندیشه. از این نظر، شوخی بیپایان چیزی فراتر از یک رمان است؛ این اثر شبیهسازیای از آگاهی است، تجسمی متنی از همان شرایطی که قصد نقدشان را دارد.
سبک روایی والاس خواننده را به چالش میکشد تا سرعت خود را کم کرده و در چندین سطح با متن درگیر شود. طول چشمگیر رمان، همراه با تراکم زبانی و تغییرات مداوم در زاویه دید، سطحی از تمرکز تقریباً رهبانی را میطلبد. با این حال، همین دشواری است که این رمان را چنین ارزشمند میکند. والاس درک کرده بود که ادبیات قدرت دگرگون کردن خواننده را دارد — نه از طریق ارائه پاسخهای آسان، بلکه با وادار کردن او به مواجهه با ناراحتی و عدم قطعیت. در دورانی که سرگرمی اغلب برای مصرف منفعلانه طراحی شده است، شوخی بیپایان به عنوان تأکیدی رادیکال بر ارزش مشارکت فعال ایستادگی میکند.
ساختار رمان بازتابی از شیفتگی والاس به بازگشت و دوری است. زمان به شکلی مدور به عقب بازمیگردد، روایتها به صورت غیرخطی گسترش مییابند و داستان از قوس سنتی کنش صعودی، اوج و گرهگشایی سر باز میزند. در عوض، شوخی بیپایان چیزی شبیه به یک موزاییک ارائه میدهد، جایی که هر قطعه به تصویر بزرگتری کمک میکند که هرگز به طور کامل آشکار نمیشود. از نظر تماتیک، این ساختار بازتابدهنده دغدغههای مرکزی رمان است: اعتیاد، وسواس و جستجوی بیپایان برای رضایت. چه از طریق مواد مخدر، چه سرگرمی و چه در پی دستیابی به موفقیت ورزشی، شخصیتهای شوخی بیپایان در چرخههای میل و ارضایی گرفتار شدهاند که هرگز به رضایتی واقعی نمیانجامد.
منتقدان در مورد سبک و سیاق شوخی بیپایان بهشدت اختلاف نظر دارند. برخی جاهطلبی والاس را ستودهاند و این رمان را شاهکاری در ادبیات پستمدرن میدانند. آنها معتقدند که پیچیدگی اثر نه مانعی، بلکه دریچهای به درک عمیقتر است که خوانندگان صبور را با بینشهایی در مورد ماهیت اعتیاد، تنهایی و شرایط انسانی پاداش میدهد. روایتپردازی پیچیده والاس، تمایل او به پذیرش سختگیری فکری و بررسی بیپردهاش از بحرانهای مدرن، برای او طرفدارانی وفادار به همراه داشته است. برای این منتقدان، ساختار پیچدرپیچ رمان یک ویژگی است، نه نقص — دعوتی برای کاوش در تاریکترین زوایای تجربه انسانی.
با این حال، برخی دیگر کمتر مشتاق بودهاند. برخی منتقدان والاس را به خودنمایی ادبی متهم کرده و معتقدند که پیچیدگی رمان بیشتر از آنکه روشنگر باشد، موجب بیگانگی خوانندگان میشود. پاورقیهای مداوم و اشارههای خودارجاعی بهعنوان خودخواهانه توصیف شدهاند و موانعی غیرضروری برای لذت خواندن ایجاد میکنند. از این منظر، شوخی بیپایان بیشتر به یک آزمون استقامت شباهت دارد تا یک روایت، اثری که بهجای اولویت دادن به تاثیر احساسی، بر ایجاد ژستهای روشنفکرانه تاکید دارد. دانش دائرهالمعارفی و چیرگی زبانی رمان، هرچند چشمگیر است، گاهی ممکن است مانند یک اجرا به نظر برسد که هدفش به نمایش گذاشتن نبوغ نویسنده است تا خدمت به داستان.
با این حال، حتی منتقدان سختگیر والاس نیز نمیتوانند تأثیر فرهنگی رمان را انکار کنند. شوخی بیپایان به یک معیار برای بحثها درباره مرزهای داستاننویسی و مسئولیتهای نویسنده تبدیل شده است. تأکید والاس بر صداقت در دوران پسازماندار، بررسی تنهایی و اعتیاد، و نقد او از رسانههای جمعی در سالهای پس از انتشار رمان همچنان بیشتر مرتبط شدهاند. در دنیایی که به طور فزایندهای تحت سلطه حواسپرتی و ارضای فوری است، درخواست والاس از خوانندگان برای کند کردن سرعت، توجه کردن و مواجهه با ناراحتی تقریباً پیشگویانه به نظر میرسد.
مد روز شوخی بیپایان فراتر از ساختار روایی آن به نگرانیهای موضوعیاش نیز کشیده میشود. والاس به شدت به این ایده مشغول بود که سرگرمی به عنوان یک ابزار کنترل عمل میکند، روشی برای بیحس کردن درد وجود در حالی که به طور همزمان شرایطی که آن درد را تولید میکنند، تقویت مینماید. “شوخی بیپایان” که عنوان رمان است، فیلمی است به حدی سرگرمکننده که هر کسی که آن را ببیند، ناتوان از انجام هر کار دیگری میشود و در کاتاتونیای لذتبخش از بین میرود. این استعاره به جامعه به طور کلی نیز کشیده میشود، جایی که جستجو برای لذت اغلب به عنوان یک حواسپرتی از بحرانهای عمیقتر وجودی عمل میکند. از این رو، رمان به یک حکایت هشداردهنده تبدیل میشود، که خطرات افراط در لذتجویی بیضابطه و قدرت فریبنده مصرف منفعلانه را گوشزد میکند.
مد روز منتقدان شوخی بیپایان نیز بسیار گویا است از منظر ادبی که این رمان در آن ظهور کرد. اثر والاس در زمانی منتشر شد که پستمدرنیسم در حال افول بود و بسیاری از نویسندگان آثار او را پلی میان فاصلهگذاریهای طنزآمیز پیشینیانش و نوعی روایت داستانی جدی جدید میدانستند. برای برخی، والاس نماینده مسیری رو به جلو بود—نویسندهای که میتوانست پیچیدگی را بدون روی آوردن به نیهیلیسم بپذیرد، کسی که میتوانست بیمعناییهای زندگی مدرن را به رسمیت بشناسد در حالی که هنوز در جستجوی معنا بود. برای دیگران، او تجسم افراطهای پستمدرنیسم بود، که پیچیدگی را به نقطه اوج آن میرساند و در این فرآیند خوانندگان را دلسرد میکرد.
آنچه شوخی بیپایان را از دیگر آثار متمایز میکند و اهمیت همیشگی آن را تضمین میکند، امتناع از ارائه پاسخهای ساده است. والاس وانمود نمیکند که مشکلاتی را که بررسی میکند حل کرده است. در عوض، او خوانندگان را دعوت میکند که با آنها دست و پنجه نرم کنند، به اعتیادهای خود—چه به سرگرمی، مواد مخدر، یا توهم تسکیندهندهی قطعیت—روبرو شوند. نثر او، با جزئیات بیوقفه و ساختار بازگشتی خود، فرآیند دروننگری را منعکس میکند، جایی که هر پاسخ تنها سوالات بیشتری ایجاد میکند و فهم همیشه اندکی از دسترس خارج است.
در نهایت، سبک و سیاق شوخی بیپایان بازتابدهندهٔ اعتقاد عمیق به قدرت ادبیات برای به چالش کشیدن، تحریک کردن و روشنسازی است. این رمانی است که صبر میطلبد و پایداری را پاداش میدهد، و تجربهای خواندنی فراهم میآورد که به اندازهی دشواریاش تحولآفرین است. چه به عنوان یک شاهکار ستوده شود و چه به عنوان یک تمرین در افراط ادبی کنار گذاشته شود، شوخی بیپایان همچنان یک اثر شاخص است که به الهامبخشی بحث، تحریک تفکر و گسترش مرزهای آنچه که داستاننویسی میتواند به دست آورد ادامه میدهد. میراث آن همچنان پابرجاست نه به این دلیل که آسان است، بلکه به این دلیل که جسارت دارد دشوار باشد—زیرا اصرار دارد که جستوجوی معنا، هرچند که اغلب دستنیافتنی باشد، همیشه ارزش تلاش را دارد.
