رمان آتشسوزی خودپرستیها اثر تام وولف، درست مانند نویسندهاش، از زیباییشناسی خود جداییناپذیر است. این کتاب که دربارهی افراط، قدرت و شکافهای اجتماعی در نیویورک دهه ۱۹۸۰ است، در عین حال اثری عمیقاً درگیر با این مسئله است که چگونه ظاهر—چه در پوشش و چه در سبک نگارش—تعاملات انسانی را شکل میدهد. وولف نویسندهای بود که درک میکرد مد چیزی فراتر از لباس است؛ مد زبانی است، نشانهای است، سیستمی از نمادها که از پارچه فراتر میرود و به رفتار، گفتار و در نهایت، به نثر گسترش مییابد. شخصیتهای این رمان نهتنها در کتوشلوارهای خوشدوخت و لباسهای طراحان مد، بلکه در کلماتشان نیز لباس پوشیدهاند، و وولف با سبک خاص خود، به متن نیز حالتی شبیه به یک اثر مدگرایانه میبخشد. این رمان تنها به دلیل طنز تند و تیزش به یک پدیده فرهنگی تبدیل نشد، بلکه به این دلیل که روح یک دوران را تسخیر کرد—دورانی که در آن سبک، ثروت و جاهطلبی اجتماعی در مرکز آگاهی آمریکایی قرار داشت.
استایل شخصی تام وولف به همان اندازه با دقت انتخاب شده بود که دنیایی که در نوشتههایش به تصویر میکشید. کت و شلوارهای سفید امضای او، که با نظمی تقریباً نمایشی پوشیده میشدند، صرفاً یک سلیقهی شخصی نبودند، بلکه بیانیهای بودند. در دورانی که روزنامهنگاران به محو شدن در پسزمینه افتخار میکردند، وولف تصمیم گرفت برجسته باشد و خود را به یک تناقض متحرک تبدیل کرد: یک شیکپوش که افراطگرایی شیکپوشان را روایت میکرد، یک غریبه که همچون یک خودی تمامعیار لباس میپوشید. انتخابهای مد او بازتابی از رویکرد ادبیاش بودند—جسورانه، نمایشی و با جزئیاتی بیپروا. همانطور که با وسواس، سبک پوشش شخصیتهایش را ثبت میکرد، خودش نیز تجسم همان دنیایی بود که تحلیلش میکرد.
مد در آتشسوزی خودپرستیها یک عنصر تصادفی نیست؛ بلکه درونمایهای اساسی برای مضامین قدرت، هویت و فریب در رمان است. شرمن مککوی، قهرمان داستان، خود را «استاد جهان» میبیند—لقبی که گمان میکند بهواسطهی مهارت مالیاش به دست آورده است—اما جایگاه او به همان اندازه که به موفقیت اقتصادیاش وابسته است، به ظاهر و نحوهی ارائهی خود نیز بستگی دارد. کمد لباس انتخابشده با دقت او—کت و شلوارهای سفارشی، کفشهای ایتالیایی و شیکپوشی بیتکلف مردی که باور دارد به اوج رسیده است—برای او هم سپر است و هم سلاح. سقوط او نهتنها با از بین رفتن موقعیت اجتماعیاش، بلکه با فروپاشی ظاهرش نیز مشخص میشود. در دنیایی که جایگاه اجتماعی همه چیز است، یک کراوات مناسب یا یک کت نامناسب میتواند مرز میان تحسین و تحقیر را تعیین کند.
زنان آتشسوزی خودپرستیها نیز به همان اندازه که توسط شخصیت و جایگاه اجتماعیشان تعریف میشوند، با انتخابهای مد و پوشش خود نیز شناخته میشوند. ماریا روسکین، دختر جنوبی که به یک سلبریتی اجتماعی در نیویورک تبدیل شده است، درک میکند که لباس تنها یک وسیله لوکس نیست، بلکه نوعی ارز، ابزاری برای تأثیرگذاری و کنترل تصویر خود در جامعه است. او خود را در برندهای طراحان مشهور غرق میکند، نه فقط برای لذت داشتن آنها، بلکه برای قدرتی که به او میبخشند. جذابیت او جداییناپذیر از ظاهرش است، و خودش نیز این را به خوبی میداند.
در مقابل، جودی مککوی، همسر شرمن، نمادی از نسخهای محتاطتر اما به همان اندازه حسابشده از مد است. او تجسم ظرافت منطقه آپر ایست ساید نیویورک است—پوششی گرانقیمت اما بدون نمایش افراطی، شیک اما هرگز زننده. لباسهای او بازتاب نقش اجتماعی است که برای آن پرورش یافته: همسر ایدهآل، نماد احترام و جایگاه نخبگان نیویورک.
شیفتگی وولف به مد فراتر از لباس بود؛ او به همان اندازه به مد زبان نیز علاقه داشت. سبک نوشتاری او، که اغلب بهعنوان نوعی حداکثریگرایی ادبی توصیف میشود، بهاندازه شخصیتهایی که به تصویر میکشید، پرزرقوبرق و جزئینگر بود. او برخلاف نویسندگانی که به ایجاز و سادگی در نثر پایبند بودند، به سبکی روی آورد که غنی، اغراقآمیز و تقریباً معمارانه بود. استفاده او از آواشناسی، حروف کج، سهنقطهها و علامتهای تعجب، نوعی ریتم خاص ایجاد میکرد که هیاهو و آشفتگی دنیای او را منعکس میکرد. اگر مد در آتشسوزی خودپرستیها معیاری برای تعیین جایگاه اجتماعی بود، نثر وولف نیز نوعی نمایش باشکوه در زبان بود—پرآبوتاب، تزیینشده و غیرقابل نادیده گرفتن.
منتقدان همواره بر سر این موضوع بحث داشتند که آیا سبک وولف جلوهای از نبوغ ادبی بود یا صرفاً خودشیفتگی زبانی. برخی او را به دلیل تواناییاش در ثبت روح زمانه با دقتی کمنظیر تحسین میکردند، درحالیکه دیگران نثر او را بیشازحد آراسته و تصنعی میدانستند. اما وولف چیزی بنیادین درباره داستانگویی را درک کرده بود: سبک صرفاً زائدهای بر محتوا نیست؛ بلکه خودِ محتواست. همانطور که یک دست کتوشلوار مناسب میتواند جایگاه اجتماعی یک مرد را تعریف کند، یک تعبیر زبانی دقیق نیز میتواند صدای یک نویسنده را متمایز سازد. نثر وولف طوری طراحی شده بود که دیده شود، متفاوت باشد و از گم شدن در سادگیای که بسیاری از همعصرانش به دنبال آن بودند، سرباز زند. او به شکلی از ادبیات نمایشی روی آورد که بازتابی از همان دنیایی بود که در حال نقدش بود.
مد و پوشش در آتشسوزی خودپرستیها فقط به لباس یا نثر محدود نمیشد؛ بلکه نقد ادبی را نیز در بر میگرفت. هنگامی که این رمان منتشر شد، هم ستایش شد و هم جنجالبرانگیز بود. برخی آن را شاهکاری در نقد اجتماعی دانستند، درحالیکه دیگران وولف را به بازتولید همان کلیشههایی متهم کردند که ظاهراً قصد افشای آنها را داشت. محافل ادبی دچار دودستگی شدند—آیا آتشسوزی خودپرستیها تصویری درخشان و بیپرده از نخبگان نیویورک بود، یا کاریکاتوری اغراقشده که به دامان جنجال و پیروی از عواطف واحساسات افتاده بود؟ منتقدانی که سالها به ادبیات تأملگرایانه و محتاط عادت کرده بودند، آمادگی مواجهه با گستره و جسارت بیحدوحصر رویکرد وولف را نداشتند. او به ظرافت علاقهای نداشت؛ بلکه نمایش میخواست.
منتقدان وولف اغلب در ارزیابیهای خود از آثارش، تعصبات شخصیشان را منعکس میکردند. برخی او را روزنامهنگاری میدانستند که صرفاً ادای رماننویسان را درمیآورد و استعدادش را بیشتر در مشاهدهگری میدیدند تا در خلق ادبی. دیگران، بهویژه کسانی که از سنتهای ادبی محافظهکارانه میآمدند، از طرد مینیمالیسم توسط او ناخرسند بودند. اما آنچه درک نکردند این بود که وولف صرفاً از مدهای ادبی پیروی نمیکرد؛ بلکه آنها را میآفرید. همانگونه که در دنیای مد، سبکهایی که زمانی طرد شده بودند، ناگهان به بیانیههایی انقلابی تبدیل میشوند، رویکرد وولف به داستاننویسی نیز، هرچند در ابتدا نامتعارف به نظر میرسید، در نهایت به الگویی برای نسلهای آینده نویسندگان بدل شد.
دنیای آتشسوزی خودپرستیها دنیایی است که در آن تصویر همهچیز است؛ جایی که ظاهر درست، کلمات درست و ارتباطات درست موفقیت یا شکست را تعیین میکنند. وولف این حقیقت را بهطور عمیق درک کرده بود، هم در دنیایی که به تصویر کشیده بود و هم در دنیای خود ادبیات. رمان او همچنان بهعنوان یک کپسول زمانی از دورهای باقی میماند که افراطهای وال استریت، چشمانداز فرهنگی آمریکا را تعریف میکرد، اما در عین حال، کاوشی است بیزمان دربارهی راههایی که مد—چه در لباس، چه در نوشتار، و چه در برداشت عمومی—واقعیت را شکل میدهد. نبوغ وولف در این بود که توانست ببیند این جهانها جدا از یکدیگر نیستند بلکه در هم تنیدهاند، که ظواهر اغلب بیشترین حقیقت را آشکار میسازند و اینکه سبک، در تمام اشکال خود، هیچگاه فقط به ظاهر مربوط نمیشود.
