درنگی بر جامعه‌ی مصرفی مدرن

برخی از بهترین آدم‌های دوران ما الان به تاریک‌ترین زبان حرف می‌زنند. صداهای مرده‌یشان با سروصداهای مصرف‌کننده‌های شاد مقایسه می‌شوند، و تنها فرمی از خوش‌بینی معاصر را می‌پراکنند.

ریموند ویلیامز، عقب‌عقب به آینده رفتن»، سوسیالیست نو، می ۱۹۸۵، ص ۲۱.

آیا دقیقا آگاهی تازه از خود – خواسته‌هایش، امتیازهایش، حقوق‌اش – که روان غرب را از جنگ جهانی اول مورد هجوم قرار داده، خوب بوده یا پی‌آمد عمدتا بدی بر بازار آزاد کاپیتالیست گذاشته است … یا برای سود استاد عروسکی خودآگاهی مردم در معرض رسانه‌ها قرار گرفته و یا از اساس آزادسازی نیرویی تازه در جامعه‌ی انسانی مطرح بوده است.

جان فاولز، دانیل مارتین (جاناتان کیپ، ۱۹۷۷، ص ۵۵۵).

اساسی که در هر جامعه‌ی بسیار توسعه‌یافته ای سر زبان‌هاست قدرت پول است؛ و ابزار نمایش قدرت پول و نیز به‌دست‌آوری یا حفظ خوش‌نامی، اوقات فراغت و مصرف آشکار کالاهایند.

تورستاین وبلن، نظریه‌ی طبقه‌ی مرفه (۱۸۹۹) ص ۷۰.

همیشه به معنای زندگی‌هایمان در قالب مصرف‌کننده‌ها فکر می‌کنم. هم‌چنین دغدغه‌ای درباره‌ی اوقات فراغت، سبک زندگی و بازارها در فرهنگ مصرفی امروز دارم. در ۱۹۸۶، یک وسیله‌ی اندازه‌گیری اوقات فراقت مردم در بریتانیا این بود که ببینند آیا مردم تلویزیون زیاد نگاه می‌کنند و این آمار از مردها و زن‌هایی نیز گرفته شد که بیرون از خانه شاغل بودند. در مجموع، زن‌ها در روز سه ساعت تلویزیون می‌دیدند، و مردها کمی‌ بیشتر از آن‌ها.

اما اگر به طیف فعالیت‌های مصرفی و اوقات فراغت زندگی روزمره‌ی مردم نگاهی بیندازیم روشن است که خیلی چیزها در خانه و دور و بر دستگاه تلویزیون می‌چرخد. تقریبا یک سوم جمعیت این آمار در خانه مشروبات الکلی نگه می‌داشتند؛ یکی پنج یا بیشتر به طور متناوب از  فست‌فودها غذا می‌گرفتند و یک سیزدهم آن‌ها در خانه غذا درست می‌کردند.

سرگرمی خانگی در حدود ۶ درصد این جمعیت نمونه را دربر می‌گیرد. هر چند این به نظر اندک برسد، این آمار میلیون‌ها مردم را در بریتانیا نشان می‌دهد. و این چیزی بیشتر از یک گروه کوچک مصرف‌کننده به نظر می‌رسد.

حدود ربع قرن پیش گالبرایث در نقد کلاسیک‌اش به جامعه‌ی مصرفی مدرن نیاز به نظریه‌ی تعادل اجتماعی را برای دغدغه‌ای مشترک با خدمات همگانی و کالاهای شخصی تولیدشده مشاهده کرد.

نظرش درباره‌ی نابرابری دل دل جامعه‌ی پساجنگ یکی از نظرهای فرهنگی‌ست که در زمان ما بسیار نقل شده است: خانواده‌ای که خودروی مایل به قرمز و برقی می‌خرد، سیستم تهویه‌ی هوا دارد و برای گشت و گذار به خارج از شهر و جاده‌های خاکی می‌رود، و خرت و پرت‌ها، آشغال‌ها و ساختمان‌های نیمه‌کاره، بیلبوردها و پست‌های سیم‌هایی را می‌سازد که خیلی وقت است در زیر زمین جا خوش کرده اند.

این خانواده در حومه‌ی شهر مستقر است و تا حد زیادی با هنر تجاری نامرئی شده است… این خانواده با غذاهایی در بسته‌بندی‌های بسیار شیک و در کنار یک جریان رود آلوده به پیک‌نیک می‌رود…

همه چیز در این گزاره خلاصه شده است: مصرف‌ آشکار خانواده‌ها؛ افراط در کنار غفلت؛ رونق درکنار زوال؛ نفوذ کپی‌رایت به محیط طبیعی. گالریت درباره‌ی جهان صنعتی، جهان کاپیتالیستی هشدار داده بود که اگر هدف اصلی اجتماعی دنبال نشود، تولید به شیوه‌هایی از مصرف می‌انجامد که مخالف بی‌توجهی به نیازهای مردم است.

بحث‌ها درباره‌ی ابعاد استثماری کاپیتالیسم معاصر بر تجربه‌ی کاری، ماهیت پرداخت برای نیروی کار تمرکز کرده است. توجه شایانی به ابعاد سیاسی الگوهای مصرف نشده است.

با این وجود روش‌های خاص مصرف وجود دارند که بسیاری از فرایندهای اصلی تولید بر این روش‌ها سوارند. گالبریث به درستی نیاز به متعادل‌سازی میان امر عمومی و امر شخصی و میان خدمات دولتی و اداره‌های خصوصی ضروری دانسته است.

مارگارت تاچر صنعت بزرگی را در خیال می‌پروراند. در بسته‌بندی لذت مردم، و جستوجوی پی‌درپی برای پردرآمدترین محصول تازه، صعنت سرگرمی و اوقات فراغت در بریتانیا رونق یافت و در این رونق آن‌گونه که گالبریث می‌گوید، توازن برای همیشه به هم خورد.

بررسی الگوهای مصرف و سرگرمی وظیفه‌ی کلیدی معاصر است. پرسش‌های به‌شدت مهمی درباره‌ی آنچه مطرح می‌کند که باور داریم و فکر می‌کنیم، و اینکه چگونه ما باورهایمان را به دست آوردیم، چه می‌کنیم، و چه واکنش نسبت به باورها یا ارزش‌های خاص نشان می‌دهیم.

تبلیغ‌کنندگان راست نو این را می‌دانند که چرا پارادوکس واضح فرهنگ رباخوار و پلاستیکی تازه به‌تمامی در راستای این دیدگاه‌هاست. هرچند سخنرانی خانم تاچر اقتصاد آشپزخانه را یادآوری می‌کرد، رشد اقتصادی او وابسته به مصرف پیش از پس‌انداز بود و تسلط ایدئولوژی او بر مفهوم آزادی در بازار استوار بود.

همان‌طور که دومین هزاره را پشت سر گذاشتیم، ما دهه‌ی ۲۰۰۰ را چشم‌انداز دراماتیکی در توسعه‌ی تمدن انسان می‌بینیم. اما اگر ۱۹۸۴ بحث‌ها درباره‌ی آزادی سیاسی و حق شهروندی را نمادپردازی کرده است، شاید دهه‌ی ۲۰۰۰ مسائل مربوط به آزادی اقتصادی و مصرف‌گرایی را نمادپردازی کرده است.

در نهادهای رسانه‌ای بریتانیا روی‌هم‌رفته نمونه‌ای برای این ارایه شده که چگونه می‌شود حرکت کرد. برای نمونه، تسلط روپرت مرداک بر روزنامه‌ی تایمز، به ملاقات با ویراستاری انجامید که مسیر ویرایشی‌اش به گفته‌ی هوگو یانک، از مفهوم شهروند به‌مثابه‌ی قربانی به مفهوم شهروند به‌مثابه‌ی مصرف‌کننده دور شده است.

دهه‌ی ۲۰۰۰ را پشت سر گذاشتیم. خیلی از ما چه بسا راحت شدیم. اما راحت از چی؟ در آن دهه، نشانه‌ی بقای رضایت‌بخش به‌درستی دستگاه تلویزیون رنگی و ویدیو، سیستم پخش شخصی، سازمان‌دهنده‌ی شخصی و دئودورانت شخصی است.

در لایه‌ی مصرف – اوقات فراغت آشکار بر پایه‌ی درآمد کافی – است که بسیاری به دنبال بیان حس‌شان از آزادی، حس‌شان از قدرت شخصی و آرمان‌های شخصی‌شان است. تاثیر چنین ترندی بر آگاهی جمعی و روابط فرهنگی در جوامع خاص را نمی‌توان ساده درک کرد.

فرهنگ عامه و زندگی روزمره همیشه دغدغه‌ی اصلی استادان سیاسی و اقتصادی بوده اند. اگر فرهنگ عامه بتواند به مجموعه‌ای از گزینه‌های آشکارا بر پایه‌ی سلیقه‌ی شخصی تقلیل یابند پس ما پیروزی خود تکه‌تکه‌شده را می‌بینیم، شهوت بی‌پایان برای امر نو و اصیل در میان جمعیتی از کلون‌های مصرف‌کننده.

برای همین است که اوقات فراغت، سبک زندگی و مصرف یک امر سیاسی اند. اگر مذهب به گفته‌ی تاونی، برای اوج‌گیری کاپیتالیسم ضروری‌ست، مصرف حیات تداوم و توسعه‌ی کاپیتالیسم را تضمین می‌‌کند.

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *