این اثر درباره زشتی ها است. به عبارت دقیقتر، این در مورد فرصت نمایش زشتی است که دو بار در سال ظاهر میشود – در طول فروش فصلی فشن، زمانی که اقتصاد بصری زیبایی به دلیل تأثیر ناخوشایند مختل میشود.
ما این دوره دیونوسیوسی را «مرگ فشن» می نامیم. هنگامی که مجموعه فشن فصل گذشته دیگر فشن نیست، دوره فروش فصلی به مرحله انتقالی بین مجموعه قدیمی و جدید تبدیل می شود. به نظر ما امروزه مستندسازی زشتی ها یک تابو است، زیرا ادبیات تجاری سازی مملو از تصاویر ویترین های زیبا است.
اما ویترین زشت چگونه است؟ صحنهای که هرگز در گلدانهای یونان باستان یافت نشد، لحظهای باشکوه است که در آن قربانی به طور تشریفاتی قربانی میشود. آیا “مرگ فشن” فقط یک عمل عقلانی برای فروش پسماند است یا چیزی معنادارتر است؟ صنعت فشن راه های معرفی کالاهای جدید را کامل کرده است و دو بار در سال نسل جدیدی از محصولات از نظر زیبایی شناسی متفاوت را ارائه می دهد.
نمایش های کت واک در پایتخت های بزرگ فشن این مجموعه های جدید را به شیوه ای تشریفاتی به صحنه می برند و صنعت فشن جشنواره آپولونیایی را که طی آن مجموعه جدید تولید شده سازماندهی کرده و در آن شرکت می کند. در مقابل، ویترین فروش فصلی خالی است و به جای پوشیدن لباس شب گرانقیمت، مانکن برهنه فقط کاغذ بسته بندی را بر تن دارد.
به جای استفاده از یک طرح گرافیکی متمایز، روی کمدهای ویترین دستخطها دیده میشوند. فشن چگونه در ویترین نمایش می میرد؟ آیا این یک مرگ خاموش است، آیا این یک قتل است یا یک قربانی؟ هر چه که باشد، یک رویداد تبلیغاتی است. مساله جایی بین تولید فشن و مصرف آن است.
با این حال، “مرگ فشن” به لباس نمایش داده شده اشاره دارد و نه به لباس پوشیده، فروش فصلی آخرین فصل و پایان یک مجموعه فصلی است. ما میخواستیم بدانیم این پایان چگونه در تئاتر خردهفروشی نمایش داده میشود. آیا ویترینها از تصاویر بصری استفاده می کنند؟ مصرف کننده تا چه حد درگیر «مرگ فشن» تشریفاتی شده است؟
در این سیل بصری از تصاویر، هنوز امیدی برای احیای صحنهی وحش تصویر وجود دارد. به روشی خاص، هر تصویر چیزی وحشی و باورنکردنی را حفظ کرده است، اما شهود قادر به بازیابی این “پونکتوم”، این راز تصویر است، مشروط بر اینکه تصویر را به معنای واقعی آن بگیریم. و این به ما بستگی دارد که این ادب و این راز را بخواهیم. این به ما بستگی دارد که اجازه دهیم جریان یابد و به این زیباییشناسی گسترده، به این فناوری فکری فرهنگ پایان دهیم.»
ایجاد فضایی که بتوان در آن رفتارهای روزمره را مورد بازنگری قرار داد، نکته جالبی در توصیف جشن باستانی است. آیا ما این واقعیت را زیر سؤال می بریم که اگر یک روز قبل از شروع فروش یک تکه لباس را خریده بودیم، ممکن است دو برابر آن را پرداخت کرده باشیم؟ اینکه با مجموعه آینده، قطعه ای که در حین فروش می خریم، به نوعی تابو تبدیل می شود.
فشن گذشته پس از ورود فشن جدید بیشتر مورد بحث قرار نخواهد گرفت، بالاخره فشن در مورد غیر مد روز صحبت نمی کند. آیین ها تعارضات را بیان می کنند و آنها را به یک عمل نمادین تبدیل می کنند. بارت ساختارهای کلامی «لباس نوشتاری» را هدف مطالعه خود قرار می دهد.
به گفته بارت، مطالعه مجلات فشن، مطالعه بازنمایی فشن است، زیرا بارت بین «لباس واقعی» و «لباس بازنمایی شده» تمایز قائل شد.
برای پیروی از این ایده بازنمایی و واقعیت، باید «ارائهی واقعیت» فشن را در ویترین خیابان نیز مطالعه کنیم. بارت، از طرف خود، تنها جنبه بازنمایی فشن را در مجله فشن مورد بحث قرار داد. اما خرید در کنار مجله فشن جایگاهی برابر دارد، جایی که لباسها به عنوان «لباسهای ارائهشده» نمایش داده میشوند.
تلاش برای ارائه لباسها به شیوهای بتشناختی در ویترین زیبا به راحتی قابل شناسایی است. اما ویترین زشت چطور؟ چه چیزی پشت این حمله بصری نهفته است؟
«هرچه در صحنه هنری روشنفکر این باور عمومی وجود داشته باشد که مقولههای «زیبا» و «زشت» تلاشی بیربط اند برای طرح پرسشهای زیباییشناختی و یافتن راهحل برای آنها، هر چه بیشتر از پشت درب، فشن، تبلیغات و ایدئولوژی های طراحی – مانند اشباح خودشان – به صورت مخفیانه وارد گفتمان می شوند».
فیلسوف کونارد پول لیسمان پیشنهاد می کند که مقوله زشتی دستخوش تغییرات قابل توجهی شده است و از هنر به طراحی و به همین ترتیب به زندگی روزمره ما وارد شده است. اگر از این گزاره پیروی کنیم، میتوانیم فرض کنیم که زشت خانه نهایی خود را در ویترین فروش فصلی ما پیدا کرده است. با این حال، ارزشمند است که به هنرها نگاه کنیم و ببینیم که زشت چه کارکرد اولیه ای داشته است.
در تحلیل تاریخی اومبرتو اکو از زیبایی، متوجه میشویم که مقولههای زیباییشناختی که خدایان یونان باستان آپولو و دیونیسوس نشان میدهند در کنار هم وجود دارند، اگرچه هجوم هرج و مرج وضعیت دائمی زیبایی و هماهنگی را هر از گاهی مختل میکند. در اقتصاد زیباییشناسی یونان باستان، ظاهر چرخهای زشت یک عامل تثبیتکننده بود. آیا این امر در مورد اقتصاد زیبایی شناسی معاصرِ یک خیابان بزرگ نیز صادق خواهد بود؟
آیین دیونوسیسیی به اسطوره نزدیک است. این اسطوره خدای در حال مرگ است. جیمز جورج فریزر مقایسه ای بین اسطوره و آیین انجام می دهد تا ثابت کند که عمل آیینی نقطه شروع اساطیر بوده است.
مرگ خدا به شیوه ای جادویی با رشد گیاه در ارتباط بود. در اینجا راه بازگشت به استدلال بارت را پیدا می کنیم که در آن او ظهور مجموعه جدید بهار را به بیداری طبیعت مرتبط می کند. خدای ذرت قربانی می شود و با رستاخیز او طبیعت در بهار دوباره متولد می شود.
از زمان نیچه، فداکاری باستانی به عنوان خاستگاه هنرهای نمایشی تلقی می شود. فرقه ارگیاستیک به مخالف زیبایی شناختی زیبایی تبدیل می شود. امروز، مجموعه جدید در کتواک ارائه میشوند. ارائه بر رانوی، در بازنمایی زیبایی شناختی خود، بیشتر به دنیای زیبای آپولو مرتبط است.
