دوخته‌شده برای نافرمانی: درباره‌ی پوشاندن بدن فراتر از جنسیت

پوشاندن بدن هرگز صرفاً پوشاندن پوست نیست – این یک عمل عمیقاً نمادین است. لباس‌ها «میانجی میان بدن و جهان اجتماعی» هستند، هویت ما را نمایان می‌سازند و انتظارات اجتماعی را بر ما حک می‌کنند. به بیان دیگر، کت‌وشلوار، پیراهن، یا حتی حجاب، معانی‌ای بسیار فراتر از کارکرد صرف دارند: «پوشاک… مملو از معناست و ویژگی‌ای عمیقاً نمادین دارد»، همان‌طور که رولان بارت یادآور می‌شود – لباس، «نظامی از دلالت» را شکل می‌دهد، رمزی واقعی که جامعه از طریق آن جایگاه، جنسیت و ایدئولوژی را منتقل می‌کند. من این را به‌شدت درک می‌کنم، چرا که در ایران بزرگ شدم: ساده‌ترین تکه پارچه می‌تواند به بیانیه‌ای سیاسی یا اعترافی شخصی بدل شود. همان‌طور که جون تویگ درباره پوشاک می‌گوید، لباس هویت را در عرصه دیداری تثبیت می‌کند و می‌گذارد «انتظارات اجتماعی بر ما اثر مادی و فرهنگی بگذارند». هر بار که کت، دامن یا حجاب می‌پوشیم، وارد آن سناریوی فرهنگی می‌شویم. روان‌شناسان اجتماعی حتی واژه‌ای برای این پدیده دارند: «شناخت محصورشده» ، ایده‌ای که می‌گوید لباس‌ها بر شیوه فکر کردن و رفتار ما تأثیر می‌گذارند. ویرجینیا وولف نزدیک به یک قرن پیش به زیبایی بیان کرد: «لباس‌ها، با آنکه بیهوده و پیش‌پاافتاده به‌نظر می‌رسند… نگاه ما به جهان و نگاه جهان به ما را تغییر می‌دهند… لباس‌هایی که می‌پوشیم، قلب و مغز ما را شکل می‌دهند». خلاصه آن‌که ما تنها لباس نمی‌پوشیم – بلکه لباس‌ها ما را می‌پوشند، و ذهنیت ما را به‌شیوه‌هایی ظریف اما نیرومند شکل می‌دهند.

از منظر مردم‌شناسی و تاریخی، زیر پا گذاشتن هنجارهای پوشش همواره روشی برای زیر سؤال بردن قدرت بوده است. پوشیدن لباس‌های جنس مخالف و بازی با جنسیت، در آیین‌های دیونیسوس، کارناوال‌های قرون وسطایی و نمایش‌های عصر الیزابتی دیده می‌شود – لحظاتی که جامعه برای مدت کوتاهی قوانین خودش را واژگون می‌کرد. همان‌طور که میخائیل باختین از کارناوال یاد می‌کند، چنین رویدادهایی «رهایی موقتی از حقیقت مسلط و نظم تثبیت‌شده» هستند. در آن لحظات مرزی – مانند رژه‌ای با نقاب یا شوی درگ – رمزگان سلسله‌مراتبی به تعلیق درمی‌آید و حتی به تمسخر گرفته می‌شود. وقتی مردان دامن می‌پوشند یا زنان کت‌وشلوار، سیالیت جنسیت آشکار می‌شود و ایده دسته‌بندی‌های ثابت زیر سؤال می‌رود. پیتر آکروید به‌روشنی می‌گوید: «وقتی یک رمزگان اجتماعی شکسته شود، همه‌ی آن‌ها در معرض خطر هستند». کار من در همین شکاف زیست می‌کند. با لباس پوشیدنی که بین عرف‌ها حرکت می‌کند، می‌کوشم تا خودسرانگی این هنجارها را آشکار کنم.

حتی فراتر از آن لحظات نمایشی، تاریخ کت‌وشلوار و پیراهن نشان می‌دهد که چگونه لباس، مردانگی و زنانگی را رمزگذاری کرده است. در قرن نوزدهم، کت‌وشلوار مردانه به یونیفورم اقتدار پدرسالارانه بدل شد. ناظران یادآور شده‌اند که کت‌وشلوار مشکی دوران ویکتوریا «نشانه‌ای از مردانگی طبقه متوسط، اقتدار، احترام و خودانضباطی» بود. کت و کراوات به‌عنوان نمادهایی از قدرت شرکتی، استعماری و بوروکراتیک پدیدار شدند. در واکنش، زنان شروع به پوشیدن کت‌وشلوار کردند به‌عنوان کنشی اعتراضی: روند «پوشش قدرت» در دهه ۱۹۸۰ زنانی را نشان می‌داد که با کت‌هایی با شانه‌های پهن و شلوارهای مرتب، در پی کسب احترام بودند. (در همان دوره، نمادهای راک و هنرمندان نیو ویو نیز با پوشیدن کت‌های راه‌راه و دامن‌ها رمزگان‌ها را از نو نوشتند.) در دهه ۱۹۷۰، حتی فمینیست‌های لزبین آنچه را «ضدمد» می‌نامیدند، پذیرفتند تا با نگاه مردانه مقابله کنند. به گفته یکی از گزارش‌های مد بازنگر، فمینیست‌های آن دوره عامدانه کراوات، کت و شمایل‌های آزاد را با هم می‌پوشیدند تا «در برابر» انتظارات جنسیتی لباس بپوشند. در هر یک از این موارد، کت‌وشلوار یا لباس به ابزاری بدل شد – یا برای تقویت نظم موجود یا برای زیر و رو کردن آن.

ماهیت سیاسی خیاطی در زمینه‌ی من دوچندان شدید است. در ایران، لباس پوشیدن از سوی قانون تحمیل می‌شود؛ پوشاک، بار دین و دولت را به دوش می‌کشد. سال‌هاست که زنان عملاً مجبور به پوشیدن چادر – پوششی سرتاپایی برای نشان دادن «حجاب» – بوده‌اند. حتی امروز، همان‌طور که مجله میشن گزارش می‌دهد، «زنان همچنان ملزم به پوشیدن روسری در مکان‌های عمومی هستند، و پوشش نامناسب… برای هیچ جنسیتی پذیرفته‌شده نیست». به‌عبارتی، حجاب به ابزاری سیاسی برای کنترل بدل شده است. اما من، به‌عنوان یک طراح نانباینری، در دل همین اجبار، روزنه‌ای می‌بینم: اگر پوشاندن بدن اجباری است، چه می‌شود اگر کسی انتخاب کند که به شیوه‌ای متفاوت و نو بدن خود را بپوشاند؟ وقتی به یک زن گفته می‌شود «خودت را بپوشان»، خودِ پوشاندن بدن بار معنایی پیدا می‌کند. وقتی یک مرد چادر یا دامن می‌پوشد، به یک چالش‌گر بدل می‌شود. معنای حجاب زمانی تغییر می‌کند که از بافت اجبار خارج شود. طراحی‌های من با همین تغییر معنا بازی می‌کنند. مثلاً یکی از کارهای اخیرم، سربندی دارد که یادآور چادر است اما از پارچه‌ای شفاف با گلدوزی رنگین‌کمانی ساخته شده – بیانیه‌ای که نشان می‌دهد حجاب می‌تواند به‌عنوان اثر هنری و هویت بازخوانی شود.

برای نمونه، در یکی از کاورهای اخیر مجله‌ای، خودم را با لباسی شبیه کت‌وشلوار، از وینیل مشکی براق و تسمه‌های بنددار به تصویر کشیدم. این فرم یادآور کت‌های دوبل‌سینه کلاسیک است، اما از هم گسسته: سینه بسته شده، شانه‌ها اغراق‌آمیزند، بدن هم زره‌پوش است و هم آسیب‌پذیر. این تصویر به‌گونه‌ای طراحی شده که بیننده را به پرسش وادارد: معنای ایستادن یک فرد کوییر در لباسی به‌ظاهر «رسمی» که به‌جای پنهان‌سازی، آشکار می‌کند، چیست؟

در پس چنین تصاویر، جریان‌های نظری وجود دارد: نظریه‌پردازان مُد یادآور می‌شوند که لباس پوشیدن، کنشی برای شکل‌دادن به خویشتن است. ژوان انتویستل، برای مثال، پوشیدن لباس را نوعی «تمرین» می‌داند – «دستاوردی فنی و عملی» که با تکیه بر دانش فرهنگی ما شکل می‌گیرد تا دریابیم خود و دیگران را چگونه ببینیم. با یادگیری نحوه‌ی پوشیدن یک لباس – چگونه در آن بنشینیم، راه برویم یا حتی ژست بگیریم – نقش اجتماعی خود را تمرین می‌کنیم. خوانش‌های فمینیستی یا مارکسیستی ممکن است بگویند ما قدرت را در چین لباس یا لبه‌ی دامن درونی‌سازی می‌کنیم. اما من دیده‌ام که می‌توان آن آموزش را واگشود. وقتی طراحان با برش و پارچه بازی می‌کنند، ما را بازآموزی می‌کنند تا دوباره ببینیم. من با همین نیت طراحی می‌کنم. هر بخیه آگاهانه است: آیا دارم یک قاعده را تحکیم می‌کنم یا بنیانش را می‌لرزانم؟

این بازی با رمزگان در میان بسیاری از طراحان کوییر معاصر نیز مشهود است. مثلاً راد هورانی، نوآور اهل مونترال که اغلب به‌عنوان مخترع مُد «بی‌جنسیت» شناخته می‌شود. فلسفه‌ی هورانی صریح است: «بیانیه‌های از پیش‌تعیین‌شده‌ی جامعه درباره جنسیت»، کدهای سفت و سخت پوششی را تحمیل می‌کنند که «بیان فردی را محدود کرده و نابرابری‌ها را تقویت می‌کنند». او می‌پرسد: چرا باید یک رنگ یا برش فقط به «زن» یا «مرد» تعلق داشته باشد؟ راد استدلال می‌کرد که لباس در ابتدا کاربردی بود، اما بعدها با معانی نمادین نجابت، مذهب و به‌ویژه جنسیت بار شد. پس تصمیم گرفت این لایه‌ها را واژگون کند. او در سال ۲۰۰۷، نخستین کلکسیون کاملاً بی‌جنسیت پوشاک آماده را عرضه کرد. این مجموعه، سیستم سایزبندی جدیدی داشت (بدون اندازه‌های «زنانه» یا «مردانه») و از لباس‌هایی با فرم‌های دراپه، مینیمالیستی، و به رنگ سیاه و سفید تشکیل شده بود. همان‌طور که خودش گفت، این کار آزادی لباس از قیدهای اجتماعی بود. فرم‌ها بی‌زمان بودند – نه آشکارا زنانه، نه مردانه – و از مردم دعوت می‌کردند تا هویت خود را روی لباس بازتاب دهند. پروژه‌ی راد، معنای «کت‌وشلوار» را از نو تعریف کرد: دیگر یک یونیفورم مردانه نبود، بلکه بوم سیالی برای بیان فردی بود.

چارلز جفری یکی از طراحانی‌ست که تحسینش می‌کنم. برند او با نام لاوربوی از دل صحنه کلاب‌های لندن بیرون آمد و الهامش را از پانک و درَگ می‌گیرد. شوهای لباس او انفجاری‌ست از رنگ، نقش و شوخ‌طبعی – ردّ صریح خیاطی جدی و رسمی. همان‌طور که یک نویسنده توصیف می‌کند، جفری عمداً «نقش‌های جنسیتی را با ترکیبشان می‌شکند، و بی‌جنسیتی را مانند کودکی که دیوانه‌وار در جعبه لباس‌های مبدل بازی می‌کند منتقل می‌کند». به‌عنوان مثال، به یکی از مجموعه‌های اخیر لاوربوی نگاه کنید: کت طوسی پین‌استرایپ ساختاریافته، بریده‌شده مانند بلیزر سنتی مردانه اما با کمربند اغراق‌آمیز در کمر بسته شده، همراه با دامنی پلیسه‌شده در زیر. لب‌های مدل به رنگ قرمز تند نقاشی شده و گونه‌اش با یک برچسب تزئین شده – نتیجه، هم زیرکانه است و هم بازیگوشانه. هیچ رمزگان مؤدبانه‌ای در اینجا وجود ندارد – جفری یک ترنچ‌کت را پاره می‌کند، تارتان، چین و حتی بال‌ها را روی کت رسمی لایه‌لایه می‌پوشاند. او در واقع می‌گوید لباسی که به‌عنوان «لباس مردانه» نشانه‌گذاری شده، به همان اندازه یک میدان بازی برای کارناوال است که یک پیراهن «زنانه». (خودِ داستان چارلز – ترک مسیر سنتی الگوی‌سازی در کالج سنترال سنت مارتینز برای طراحی چیزی که واقعاً خودش می‌پوشید – بازتاب همین نگاه است.)

هریس رید، طراح ساکن نیویورک، نیز رویکردی تئاتری و اغراق‌شده دارد. رید در سنترال سنت مارتینز به شهرت رسید، و کالکشن فارغ‌التحصیلی‌اش به دلیل تجمل و جسارتش وایرال شد. در یکی از مدل‌ها، رید یک تور سفید عروسی ظریف و بلوزی گیپور را بر روی شلوارهای مشکی پاچه‌گشاد لایه‌لایه کرده بود – گزارشی آن را «برداشت جدیدی از عروس مدرن» خواند. در مدل دیگری، یک دامن توری صورتی جیغ از زیر یک کت تاکسیدوی مشکی و تیز بیرون زده بود – نامتقارن و تئاتری. رید خودش می‌گوید هدفش آمیختن شکوه و رسمی‌بودن ویکتوریایی با خیال‌پردازی گلم-راک است؛ نتیجه چیزی‌ست مانند «توتو روی تاکسیدو؛ قفس دامنی حلقه‌ای روی شلوارهای پاچه‌گشاد؛ و یک کلاه با تور توری در ابعاد چتر آفتاب‌گیر». به تضادها دقت کنید: تاکسیدو (به‌طور سنتی مذکر و سنگین) در پوششی شاد و پر از پارچه فرو رفته. رید می‌گوید که صحنه‌ی معاصر تحت سلطه‌ی «روحی زنانه و تئاتری» است – یعنی بسیاری از طراحان کوییر اکنون لباس‌های سنتی مردانه را مجلل و پرآذین می‌سازند. در واقع، رید اشاره می‌کند که مد امروز در حال فاصله‌گرفتن از تقسیم‌بندی‌های سفت‌وسخت «لباس زنانه» و «لباس مردانه» است: «ما فصل نمی‌خواهیم. ما دسته‌بندی مردانه و زنانه نمی‌خواهیم… نه فلان شخص که ورساچه پوشیده، بلکه بازنویسی روایت لباس»، او در گفت‌وگویی با جی کیو گفت. به‌بیان دیگر، اکنون ما – کاربران لباس – هستیم که رمزگان مد را از نو می‌نویسیم، نه صرفاً طراحان.

کار من در همین فضای میان کدها می‌رقصد. من از خیاطی کلاسیک استفاده می‌کنم – لبه‌ی یقه، جلیقه، کت‌های دوبل – و آن‌ها را دگرگون می‌سازم. در یکی از کارهای اخیرم، ممکن است یک کت رسمی با برشی تیز از ابریشم لوکس را ببینید که با دنباله‌ای از تور بلند تا زمین ترکیب شده؛ یا حجابی عروسی از مخمل که به یک کلاه مردانه متصل شده. معنا فوراً تغییر می‌کند. برای یک ناظر دگرجنس‌گرا، مردی با حجاب به معنای هویت کوییر است؛ برای یک فرد کوییر، این تأییدی‌ست بر انتخاب. خودِ کت تبدیل به بیانیه‌ای سیاسی می‌شود: نمادی از حاکمیت یا اعتراض، بسته به اینکه چه کسی آن را به تن کرده. «لباس‌ها قدرتمندند»، رَد هورانی زمانی گفته بود. «آن‌ها مردانگی و زنانگی، نژاد، سن، ثروت را رمزگذاری می‌کنند». من این را با جان و دل پذیرفته‌ام: به‌عنوان یک ایرانی کوییر، کت‌های من اغلب شوخی‌ای‌ست با هم لباس‌های قدرت غربی و هم سنت‌های خاورمیانه‌ای. گاهی اوقات طرحی از خوشنویسی فارسی را روی کت می‌اندازم، یا کلمه‌ی «برابری» را روی یقه گلدوزی می‌کنم. این‌ها بازپس‌گیری لباس‌اند، به‌عنوان ابزاری برای آزادی، نه اجبار.

از نظر فلسفی، به ایده‌ای جذب شده‌ام که می‌گوید خودِ جنسیت لباسی‌ست که ما بر تن داریم – نه چیزی ذاتی. جودیت باتلر معروف است به این دیدگاه که تمام جنسیتْ اجراست، همچون نمایشی درگ که هر روز انجامش می‌دهیم. به این معنا، مانکن خیاطی با بدن «زنانه» یا «مردانه» فقط یکی از بسیاری از ابزارهای صحنه‌پردازی‌ست. وقتی طراحی دامنی را به کت مردانه می‌دوزد، یا تاکسیدویی را برای بدن زنانه برش می‌زند، اجرای نقش را افشا می‌کند. همان‌طور که باتلر می‌گوید، آن‌ها افسانه‌ی «حقیقت درونی» جنسیت را به سخره می‌گیرند. و من این را در خیابان خودم می‌بینم: جوانی که هودی را بر روی دامن، زیر یک ترنچ‌کت پوشیده، همه چیز را با هم ترکیب کرده، و ایده‌ی اینکه لباس معنا و جنسیتی ثابت دارد را فرو می‌ریزد.

از نظر فرهنگی، ماجرا سنگین‌تر است: آنچه می‌پوشیم می‌تواند ما را با قدرت همسو کند یا آسیب‌پذیر سازد. در جامعه‌ی به‌شدت تفکیک‌شده‌ی ایران، من زمانی لباسی یونی‌سکس برای مدل‌های زن و مرد طراحی کردم، با علم به اینکه در فضای عمومی باعث سردرگمی ناظران و شاید خشم مقامات می‌شود. (که شد – در تلویزیون دولتی به من برچسب «منحرف» زدند.) اما این کار همچنین نشان داد که چقدر بی‌فایده است که بخواهی بدن‌ها را کنترل کنی. وقتی فردی با هر جنسیتی ناگهان حجاب یا کت رسمی بر تن می‌کند، آن‌طور که ادبیات نظری می‌گوید، «سیالیت جنسیت را آشکار می‌کند». همین دیدار، مفروضات بیننده را به هم می‌ریزد – که اغلب، هدف من نیز همین است.

از منظر جامعه‌شناختی، این‌گونه لباس پوشیدن همچنین درباره‌ی تعلق اجتماعی است. خرده‌فرهنگ‌های همجنس‌گرا و کوییر همیشه از سبک پوشش به‌عنوان نشانه‌ای برای ایجاد حس تعلق استفاده کرده‌اند. نمونه‌های معروف – گل میخک سبز اسکار وایلد، خرده‌فرهنگ چرمی، پیکسل‌های پرچم رنگین‌کمانی – همگی نشان می‌دهند که حتی ساده‌ترین اکسسوری‌ها می‌توانند به زبانی رمزی و مشترک تبدیل شوند. بسیاری از ما لذت درک‌شدن از طریق یک نگاه را تجربه کرده‌ایم. بازگشت کت‌وشلوارهای زنانه به صحنه‌ی مد (مثل «لو اسموکینگ» ایو سن لوران یا کت‌های نئونی لیدی گاگا) نیز بخشی از روندی وسیع‌تر است: جایی که مد جریان اصلی چیزی را می‌پذیرد که کوییرها دهه‌هاست می‌دانند. همان‌طور که ریفاینری اشاره می‌کند، کت‌وشلوار چیز تازه‌ای در جهان کوییر نیست – مدت‌هاست بخشی از کمد لباس ما بوده – اما حالا طراحان غیرکوییری دارند این سبک را مصادره می‌کنند. برای من، هر مجموعه‌ی طراحی هم بیان شخصی‌ است و هم شرکت در این میراث جمعی.

از نظر روان‌شناسی، پوشیدن یک کت‌وشلوار ساختارشکن می‌تواند خودِ پوشنده را دگرگون کند. خودم آن را احساس کرده‌ام: وقتی یکی از کت‌وشلوارهای تیز و اختصاصی‌ام را می‌پوشم، وارد نوعی آمادگی برای نبرد می‌شوم. این همان پدیده‌ی معروف «شناخت محاط در لباس» است: تحقیقات نشان می‌دهند که رفتار و اعتمادبه‌نفس ما به لباس‌هایمان بستگی دارد. عبارت شاعرانه‌ی ویرجینیا وولف – «لباس‌ها دل و ذهن و زبان ما را شکل می‌دهند» – کاملاً این تأثیر را به تصویر می‌کشد. یک کت بر فرم ایستادن و رفتار تأثیر می‌گذارد؛ یک لباس شب، تصور فرد از خودش را تغییر می‌دهد؛ یک حجاب ممکن است حس تأمل یا مقاومت را برانگیزد. من عمداً با در نظر داشتن این دگرگونی روانی طراحی می‌کنم. زمانی کت‌وشلواری ساختم با حروف و شعارهایی برگرفته از پوسترهای اعتراضی. وقتی مشتری کوییر من آن را می‌پوشد، می‌دانم دارد به اندازه‌ی خود لباس، یک ایده را حمل می‌کند.

مردم‌شناسان می‌گویند که من مشغول کاری هستم که مارسیل موس آن را «تکنیک‌های بدن» نامیده. هر ژستْ معنا پیدا می‌کند: نحوه‌ی بستن دکمه‌ی سردست، شل کردن کراوات، یا نوسان دامن. در واقع، من دارم حرکات جدیدی آموزش می‌دهم. یکی از قطعاتی که بیشترین بازتاب را داشت، پالتویی بود که طوری طراحی شده بود که با باز کردن دست‌ها، آستر متضادش آشکار شود. این حرکتِ خوشامدگویی را تبدیل به نوعی اعتراف می‌کرد. در مصاحبه‌ای، رَد هورانی اشاره کرد که لباس‌ها «از طریق برش و رنگ، مردانگی و زنانگی را رمزگذاری می‌کنند»، اما وقتی ما خودمان لباس‌ها را به حرکت درمی‌آوریم، می‌توانیم رمزها را بازنویسی کنیم. این دیدگاه با این ایده هم‌راستاست که مدْ گفت‌وگویی دائمی بین بدن و جامعه است. در نمایش‌ها و نمایشگاه‌هایم، اغلب از مخاطب دعوت می‌کنم تا دخالت کند – یقه‌ها را تغییر دهد، حجاب‌ها را بردارد – تا نشان دهم هویتْ چیزی قابل انعطاف است.

کت‌وشلوار سیاسی در تمام این‌ها چیست؟ یعنی کت‌وشلواری که بدون عذرخواهی پوشیده می‌شود، یا عمداً برخلاف جریان معمول. ما سیاستمداران را با کت‌وشلوار به‌عنوان نماد نظم موجود می‌بینیم؛ من آن را می‌پوشم (یا تمسخرش می‌کنم) تا نشانه‌ای از مقاومت باشد. در ایران، کت‌وشلوار مردانه از طریق غیبتش، هنجارهای جنسیتی را تحمیل می‌کند – زنان نمی‌توانند به‌صورت عمومی کت‌وشلوار مردانه بپوشند. یک‌بار کیت کامل خیاطی مردانه را کنار یک مانکن زنانه به نمایش گذاشتم، تا این پرسش را مطرح کنم که چه کسی مجاز است «لباس رسمی» بپوشد؟ در سطحی وسیع‌تر، به‌یاد می‌آورم زمانی را که مردان مشهوری مانند بیلی پورتر یا جیدن اسمیت با لباس‌های شب زنانه روی فرش قرمز ظاهر شدند – این جنجال رسانه‌ای نشان داد که یک کت یا لباس شب چقدر می‌تواند سنگین و معنا‌دار شود وقتی پوشنده‌اش «در جای خودش» نباشد. هرکدام از آن لحظه‌ها نوعی آزمایش جامعه‌شناختی بودند: لحظاتی که کدهای جنسیتی برای همه‌ی بینندگان فرو می‌ریخت. واکنش‌ها متفاوت بود (انتقاد و تحسین)، اما این اتفاق گفت‌وگویی را آغاز کرد درباره‌ی اینکه چرا اصلاً برایمان مهم است که دیگران چه می‌پوشند.

به‌نوعی، این هدف نهایی خیاطی کوییر است: اینکه پوشاک را خنثی کند، یا معنای کاملاً تازه‌ای بیافریند. نگاه کنید که برخی طراحان چگونه با مقوله‌ی حجاب یا پوشش برخورد می‌کنند. در سنت عروسی غربی، تور عروس به معنای پاکی و وعده‌ای پدرسالارانه است؛ در بستر خاورمیانه، حجاب اغلب نماد تقوا (یا اجبار) بوده است. طراحان کوییر اکنون شروع به بازتصور حجاب کرده‌اند – تورهای گیپوری، قفس‌هایی بر چهره، لایه‌های توری – نه به‌عنوان ابزار پنهان‌سازی، بلکه به‌عنوان وسیله‌ای برای آشکارسازی. برای نمونه، در طراحی‌های الهام‌گرفته از عروسیِ هریس رید، تور عروسی به نمایشی فاخر در زیر کلاهی غول‌آسا تبدیل می‌شود. با قرار دادن تور بر چهره‌ی یک مرد، یا استفاده از آن در هنر اعتراضی، قدرتش را بازپس می‌گیریم. به‌همین‌ترتیب، من نیز ماسک‌ها و کلاه‌هایی طراحی کرده‌ام با گل‌دوزی‌ها و گرافیتی، همچون حجاب‌هایی گستاخ که اعلام می‌کنند: اینجا من تصمیم می‌گیرم که پنهان شوم یا دیده شوم.

در تمام این مسیر، ایده‌ی محوری پابرجاست: لباس زبانی نمادین است. وظیفه‌ی من به‌عنوان طراح (و رسالت هم‌صنفانم) آن است که همچون زبان‌شناس عمل کنیم. دستور زبان قدیمی را می‌شکافیم – آن قواعد خشک که «کت‌وشلوار یعنی مرد» – و دستور زبان جدیدی می‌سازیم. با این کار، جامعه را به خواندن لباس همچون گفت‌وگو، نه فرمان، فرامی‌خوانیم. انسان‌شناسان می‌گویند هیچ فرهنگی بدن را کاملاً بی‌نشان نمی‌گذارد؛ جامعه‌شناسان یادآور می‌شوند که پوشاک با قدرت درآمیخته است. پس ما از کت‌وشلوار، لباس یا حجاب استفاده می‌کنیم دقیقاً چون آن‌ها اشیائی قدرتمندند.

در پایان باید بگویم: مد می‌تواند نیرویی برای رهایی باشد. هر کوک می‌تواند انسان‌شناسی، روان‌شناسی و سیاست را به‌هم ببافد. وقتی بازتفسیر کوییر یک کت‌وشلوار یا یک حجاب را بر روی کت‌واک می‌بینم، آن را چون پرسشی از فرهنگ می‌بینم: «چه می‌شود اگر این رمز شکسته شود؟» و در این فرآیند، اغلب درمی‌یابیم آنچه گمان می‌کردیم طبیعی‌ست، درواقع تنها یک ساختار اجتماعی عمیق بوده است. با یادآوری ایده‌ی “شناخت پوشیده‌شده” از آدام و گلینسکی و توصیف وولف از اینکه چگونه لباس ذهن ما را شکل می‌دهد، خود و دیگران را به یاد می‌آورم: نخ‌هایی که برای پوشاندن بدن‌مان برمی‌گزینیم، همان نخ‌هایی هستند که با آن‌ها هویت‌های نوینی می‌بافیم.

انقلابی که در حوزه‌ی من در حال وقوع است، در بنیاد خود انقلابی‌ست فلسفی. بازاندیشی بنیادین در مورد کت‌وشلوار (یا پیراهن، یا حجاب) هم‌ارز بازتصور خودِ انسان است. این پروژه‌ای‌ست عمیقاً کوییر: ما دوقطبی‌های جنسیتی را نه از سر مدگرایی، بلکه برای افشای تنگنای آن‌ها مختل می‌کنیم. من – یک ایرانی کوییر که باید میان فرهنگ‌ها پل بزند – باوری راسخ دارم که هر کت‌وشلواری که طراحی می‌کنم می‌تواند بیانیه‌ای باشد. در کلام فیلسوف مد، کلت فقید: «ما فقط درباره‌ی لباس حرف نمی‌زنیم؛ درباره‌ی خود سخن می‌گوییم.» و اگر کت‌وشلواری بتواند یک رژیم را به چالش بکشد یا حجابی بر صحنه برقصد، آن‌گاه ما قدرت هویت را، لباس‌به‌لباس، بازپس گرفته‌ایم.

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *