این مجموعه صرفاً رشتهای از پوشاک نیست، بلکه نقشهنگاریای از آیندههای ممکن است—بافتی تراشخورده در زبانی که فراتر از فصلها و روندها میرود. هر چین، هر حجم و هر سیلوئت، به ژستی بدل میشود در گفتوگویی پیوسته میان بدن و امتدادهای خیالیاش. این قطعات لباس نیستند؛ معماریهایی از «حضور»اند، تجسم بیرونی تپش جهانی که در آن ارگانیک و مصنوعی، انسان و پساانسان، بیهیچ گذشتی در هم محو میشوند. آنچه پدید میآید، گونهای تازه از پوشش است: نه برای نمایش، نه برای نقاب، بلکه برای بقا در تئاتر آینده.
در این چشمانداز، بدن دیگر لنگرِ ثابتِ هویت نیست، بلکه صحنهای سیّال است که در آن ایدئولوژی، فناوری و حافظه با یکدیگر تصادم میکنند. این پوشاک، طبیعتگرایی را انکار میکنند;آنها تراش میزنند، اغراق میکنند، دگرگون میکنند—تا دقیقاً به ما یادآوری کنند که «طبیعی» خود افسانهای بیش نیست، ساختهای اجتماعی و کُدگذاریشده. چینها چونان سازههای زمینشناختی سر برمیآورند، انحناها همچون توپوگرافیهای دیجیتال متورم میشوند و هندسههای صُلب، لطافت را همچون فرمانهای رمزگذاریشده میشکافند. در اینجا مد دیگر زینت نیست، بلکه مقاومت است: امتناعی از آنکه بدن به گوشت صرف فروکاسته شود. برعکس، به میدانگاهی بدل میشود که در آن با قدرت، فناوری و نگاه وارد مذاکره میگردد.
آینده همواره از خلال پوششهایش تصور میشود. در اسطوره، در تئاتر، در علمیـتخیلی—جامهها پیشاپیش نشان دادهاند که بدن برای ورود به عصری نو چه باید بشود. این پوشاک در همان فضای پیشگویانه حضور دارند: همزمان تاریخی و آیندهگرا، با ارجاع به ساختارهای آیینی کهن و در عین حال افکندن چشماندازهایی از آیینهای سایبرنتیک. این مجموعه آرشیویست از جامههایی برای جهانهایی که هنوز وجود ندارند، اما هماکنون در حاشیههای خیال ما پرسه میزنند.
در ژرفای خود، این مجموعه با پرسش «قابلیت رؤیت» گلاویز میشود: چه هنگام پوشاک حضور را تقویت میکند و چه هنگام آن را محو میسازد؟ قطعات میان زره و شکنندگی در نوساناند، میان حجمهایی که محافظت میکنند و سیلوئتهایی که آشکار میسازند. پوشنده همزمان هم یادمانی است سترگ و هم حضوری گذرا؛ بدنی که به نمایش بدل میشود و در عین حال در انتزاع فرو میپاشد. از این منظر، پوشاک وضعیت معاصر ما را دراماتیزه میکند: بیشازحد مرئی در معماریهای دیجیتال، و در عین حال آسیبپذیر در برابر محوشدن در اسکرول بیپایان تصاویر.
رنگ، بافت و هندسه به هیروگلیفهای نو بدل میشوند. درخشندگیهای فلزی بازتابی از آیندهی عصر ماشیناند؛ درخششهای پاستلیِ رنگین، یادآور شکنندگی رؤیاهای کودکی؛ و تکرنگهای ژرف، نجواگر قدرت، سوگواری و راز. زبان رنگ در اینجا نمادین نیست، کیمیاگرانه است—فضای پیرامون پوشنده را دگرگون میسازد، نگاه را وادار به بازتنظیم میکند و از خودِ توجه میخواهد که به آیینی برای شناسایی بدل شود. اینها لباس نیستند، افسوناند—هر رنگ، هر چین، افسوننامهای رمزگذاریشده برای دگرگونی.
در نهایت، این مجموعه بر آن است که مد، فلسفهای در حرکت است. کنشیست از پوشیدنِ پرسشها بهجای پاسخها، تجسّدِ تناقضها بهجای حلوفصل آنها. هر پوشاک پیشنهادی است: اینکه آینده مهربان نخواهد بود، بلکه پیکرهساز خواهد بود؛ اینکه بدنها محو نخواهند شد، بلکه در اشکالی نو تکثیر خواهند گشت؛ اینکه هویت از هم نخواهد پاشید، بلکه تا ابد بازنوشته خواهد شد. در تئاتر فردا، لباس نقاب نیست—سرنوشت است