فشن، تن و جنسیت

«فشن، تن و جنسیت» چه‌بسا دوره‌ای تازه را در پرونده‌ی کاریم شکل می‌دهند. دوره‌ای که با مجموعه‌های کوچکی شکل گرفته اند که به مفهوم بدن و نحوه‌ی پوشش آن و چگونگی اجرای جنسیت با لباس می‌پردازد. چه‌بسا فشن تنها رشته‌ای‌ست که سر و کارش مستقیم با بدن و جنسیت است. ازین‌رو، در دوره‌ی تازه‌ی کاریم می‌خواهم به این سه مفهوم بیشتر بپردازم.

نخستین مفهوم فشن است. در حقیقت همه فکر می‌کنند که یک لباس خوشگل و آلامد بپوشند یعنی اینکه الان درباره‌ی فشن چیزی گفته اند. اما مساله اینجاست که فشن به لباس ختم نمی‌شود. فشن طیف گسترده‌ای ست که از لباس گرفته تا نحوه‌ی نشست و برخاست و حتا نحوه‌ی حرف‌زدن هم در بر می‌گیرد.

اما دو مفهوم دیگر بدن و جنسیت عضو جدایی‌نشدنی از فشن هستند چرا که فشن می‌خواهد راه‌حلی برای پوشاندن برهنگی‌هایمان بیابد و هم‌چنین می‌کوشد که کدهای جنسیتی را نیز یا به صورت عرفی بر روی بدن انطباق دهد یا آن‌ها را زیر پا بگذارد و از بدنی نوین پرده بردارد. در ادامه می‌خواهم بیشتر به این مفاهیم بپردازم و استدلال کنم که چرا فشن تنها به دوختن یک لباس خوشگل و آلامد ختم نمی‌شود.

هرچند بسیاری تلاش می‌کنند که دوزنده‌های لباس‌های سلطنتی را به مفهومی وصل کنند که از آن فشن آوان‌گارد مراد است، اما می‌دانیم که ذهن ایرانی آشنایی چندانی با مفهوم مُد ندارد. چون ذهن ایرانی فقط به لباس‌های سبک سلطنتی و محافظه‌کار عادت کرده است و نتوانسته است مفهوم فشن را آنطور که شایسته‌اش است بسط دهد.

هم‌چنین گرفتاری دیگر مساله‌ی تن است که هرچند در ادبیات بدان مبسوط پرداخته شده اما در هنرهای دیگر و به‌ویژه فشن نمود چندانی نداشته است و پس از انقلاب ۵۷ نیز این مفهوم مخدوش شده است و به راحتی نمی‌توان درباره‌اش صحبت کرد. نمونه می‌تواند تاثیر تکنولژی در فشن ایران باشد آنجایی که لباس‌ها بر بدن‌هایی نامرئی به حرکت درآمدند.

اما گرفتاری بدن ما را به اصلی‌ترین گرفتاری معاصر در ایران پیوند می‌زند و آن اجراگری جنسیتی‌ست. در حقیقت، ساخت اجتماعی ما با مفاهیم بنیادین عصر کنونی چندان سر سازگاری ندارد و نمودهای بیشتر ژورنالیستی غالب هم کمکی چندانی نمی‌کنند به اینکه ما اصلی‌ترین مفهوم‌ها در حوزه‌ی مطالعاتی خود را بیشتر بررسی کنیم: فشن، تن، و جنسیت.

به طور کلی مد به نوع خاصی از لباس اشاره می کند – مد روز یا مربوط به مد – یا قلمرو زیبایی شناختی خاص – یعنی مد و نیروهای فرهنگی که آن را ایجاد می کنند. این یک اصطلاح استثنایی است که حاوی حسی از اشکال لباس است که مد تلقی نمی شوند، اگرچه مرزهای این موارد به طور متغیر ترسیم شده است به طوری که برای برخی، مد به هسته درونی طراحان پیشرفته ختم می شود، و برای برخی دیگر به بخش های سبک آگاه تر جریان اصلی گسترش می یابد.

با این حال، به طور کلی، قدیمی‌ها در مدار مد قرار نمی‌گیرند، یا تنها به صورت ضعیف یا مشاجره‌آمیز این کار را انجام می‌دهند. در نتیجه، مد یک اصطلاح تا حدودی مشکل‌ساز برای به کارگیری در این مطالعه است، که حوزه‌ای را پیشنهاد می‌کند که افراد مسن‌تر تا حد زیادی از آن حذف می‌شوند. این اصطلاح همچنین به دلیل معنای منفی ای که در محافل سنتی دانشگاهی و فراتر از آن به آن داده می شود، مشکل ساز است. مد در اینجا مخفف چیزهای بی اهمیت و سطحی است.

این حس گسترده در آکادمی وجود دارد که مد موضوعی سطحی است که ارزش تحلیل جدی ندارد. همانطور که نسئلون اشاره می کند، شرکت در تحقیق در مورد لباس به معنای قرار دادن خود در حاشیه احترام آکادمیک است. جامعه شناسی جریان اصلی در واقع وارث بسیاری از تعصبات علیه مد بود که در آثار نویسندگان پیوریتن و اخلاق گرا پیشین یافت می شد، که آن را نوعی غرور می دانستند که بر سطح بیرونی متمرکز شده بود نه جوهر درونی.

جامعه شناسی با تعصبش نسبت به عقلانیت و جهان های کار و حوزه عمومی تعریف شده توسط مردانه، این ارزیابی منفی را به سیستم ارزشی خود منتقل کرد و موضوعاتی مانند مد را سبک وزن و سطحی تلقی کرد. ارتباط این سوژه‌ها با مؤنث موقعیت آنها را بیشتر تضعیف کرد. و همانطور که انتویستل(2000) اشاره می کند، در اینجا مشابهاتی با بی توجهی اولیه در جامعه شناسی به موضوعاتی مانند بدن و احساسات وجود دارد.

اما اخیراً، با افزایش مطالعات فرهنگی و تغییر به سمت مضامین پست مدرن هویت و عاملیت، و با تأکید جدید بر بصری، برخی از منفی‌گرایی پیرامون مد به عنوان موضوع از بین رفته است. با این حال، مطالعات فرهنگی محدودیت‌های خود را با تأکید بر جنبه‌های تند و متجاوز نشان داده است و ارزش‌های نخبگان جوان را در تحلیل‌های خود بازتولید می‌کند. در نتیجه گستره هویتی که آن را کشف کرده است محدود است و افراد مسن به طور کلی از این حوزه کنار گذاشته می شوند.

علیرغم این منفی بودن، جامعه شناسی با مفهومی از مد درگیر شده و با این کار به آن معنایی متمایز بخشیده است. مد، از زمان زیمل (1904/1971)، عمدتاً در جامعه شناسی به عنوان چرخه تغییرات مستمر و نهادینه شده مرتبط با توسعه جوامع غربی صنعتی یا مصرف گرا تئوریزه شده است.

اگرچه لباس شامل تازگی و تغییر در رابطه با همه کالاهای فرهنگی است، اما لباس نمونه ای از این فرآیند است، به طوری که کلمه مد خود به معنای پوشاک و صنعت پوشاک آمده است. پیوند بین مد و مدرنیته به طور گسترده توسط لیپووتسکی (1994) تئوریزه شده است، اگرچه این ارتباط به دلیل کمتر یکنواخت یا مستقیم نسبت به آنچه او و دیگران پیشنهاد می کنند مورد انتقاد قرار گرفته است.

بسیاری از مورخان لباس واقعاً استدلال می‌کنند که منشأ مد زودتر، در ظهور جامعه درباری در بورگوندی در اواخر قرون وسطی است (استیل 1997). و برخی درک مد را به عنوان یک پدیده متمایز غربی زیر سوال برده اند و نشان می دهند که در فرهنگ های دیگر نیز یافت می شود.

مد را می‌توان بر حسب پیچیدگی تولید مادی و فرهنگی که آن را شکل می‌دهد و تأثیرات اقتصادی، فناوری، تجاری و زیبایی‌شناختی در آن اعمال می‌شود، درک کرد. فاین و لئوپولد (1993) این را به عنوان سیستم مد مفهوم سازی می کنند، پیوندی از تأثیرات تجاری، طراحی و رسانه که با هم منابع اصلی تغییر قضاوت های زیبایی شناختی در مورد لباس ها، تعیین انتخاب های موجود در بازار و ارائه کالاهایی برای ارضای آن ها را فراهم می کند.

انتویستل استدلال می کند که این سیستم مواد خام را برای اکثر لباس های روزمره فراهم می کند، هم به معنای خود لباس ها و هم در گفتمان ها و ایده های زیبایی شناختی درباره آنها. تمام جنبه های پوشش در غرب تا حدی تحت تأثیر آن است. با این حال، این تنها منبع نیست، و سایر ایده‌های ریشه‌دار اجتماعی، از جمله ایده‌های مربوط به سن، واسطه تأثیر آن هستند.

در نتیجه، منابع معنا در لباس، متکثرتر و پیچیده تر از مدل کلاسیک جامعه شناختی مرکز و پیرامون هستند. پولهموس و پروکتور (1978) با درک این موضوع، مفهوم «ضد مد» را توسعه دادند. آنها به طیف وسیعی از لباس‌ها اشاره کردند که نمی‌خواهند بخشی از مد باشند، و در واقع ارتباط آشکار با آن را رد می کند و به اشکال ثابت یا به آرامی در حال تکامل لباس اشاره می کند که خارج از قلمرو آن است و سنت را حفظ می کند و نماد ارزش های نظم اجتماعی است.

دیویس (1992) این اصطلاح را برای بیان رد مد، چه از منظر مخالفت یا غفلت مورد مطالعه، گسترش داد. و سبک‌های فرهنگی مانند «اعتراض فمینیستی»، «توهین ضد فرهنگی» و «شک‌گرایی محافظه‌کارانه» را ترسیم کرد. آخرین مورد را که او بی‌معنی‌ترین شکل ضد مد می‌داند، اگرچه از نظر اقتصادی نیز مهم‌ترین آن است زیرا بسیار فراگیر است.

کرین (2000) نظرسنجی را نقل می‌کند که گزارش می‌دهد نیمی از زنان آمریکایی گفته‌اند که علاقه‌ای به مد ندارند. و از سومین نفر که گفتند، اکثریت جوان بودند. بنابراین، عدم علاقه به مد، به ویژه در میانسالان و مسن تر، نسبتاً گسترده است. با این حال، ضد مد یک اصطلاح کاملاً رضایت‌بخش نیست، زیرا خرده فرهنگ‌های مخالف و نخبگان محافظه‌کار را که از قلمرو مد جدا شده‌اند و احساس برتری نسبت به آن می‌کنند، مخلوط می‌کند.

اما نکته ای که در پس آن نهفته است به خوبی بیان شده است، و به ویژه مربوط به گروه هایی مانند افراد مسن، به ویژه مردان است که عمدتاً در این دنیای محافظه کارانه ضد مد زندگی می کنند. خود نوشتار مد به طور سنتی افراد مسن را نادیده می گیرد. ادبیات مد، مانند صنعت مد، با نمایش، نمایش و خلاقیت سروکار دارد. تند، شیک، وابسته به عشق شهوانی و متجاوز را جشن می گیرد.

و به طور نامتناسبی بر روی انواع لباس های نخبه مانند لباس های مد لباس یا کارهای طراحان پیشرفته تمرکز می کند (ایوانز 2003). بخش عمده ای از لباس های رایج امروزی تحلیل نسبتا کمی دریافت می کند. این بیشتر در رابطه با لباس افراد مسن تر است، که تقریباً به طور کامل در نوشتن درباره مد نادیده گرفته می شود.

بخشی از دلیل این امر به ارزش های خود دنیای مد مربوط می شود. مد به شدت – شاید ذاتا – جوان محور است. اندام های زیبا و جوانی است که طراحان آرزوی پوشیدن آن را دارند و در سراسر سیستم مد به چشم می خورد. دنیایی آرمانی ارائه می‌کند که سن در آن مشخص نیست، یا نشان‌دهنده یک بی‌توجهی، فساد بینش، سقوط و شکست است، چیزی که باید کنار گذاشته شود و نادیده گرفته شود.

پیرشدن در اینجا شخصیت ابجکت کریستوا (1982) را به خود می گیرد، چیزی که باید از آن ترسید، دفع کرد، به تاریکی انداخت. از منظر مد رایج، سن به سادگی جذاب یا سکسی نیست. و نظرات سردبیر ووگ، همانطور که خواهیم دید، این حس را تایید و طبیعی می کند. مد در واقع ارتباط تنگاتنگی با شهوانی دارد – به طوری که برای برخی از نظریه پردازان بازی مداوم اروتیسم نیروی موتور مد و کلید معنا و جذابیت عمیق آن است.

افراد مسن‌تر، به‌ویژه زنان، فراتر از جنبه‌های شهوانی، در واقع، به‌ویژه در چشم‌های جوان، فراتر از خود جنسی تلقی می‌شوند. بنابراین، انتخاب لباس‌های آن‌ها برای دانشجویان مد چندان مورد توجه نیست: در واقع، تعمیم تحلیل به این گروه، از نظر بسیاری از مفسران، ماهیت خود مد را تنزل می‌دهد.

در مقابل، انسان شناسی اجتماعی سابقه ای طولانی در جدی گرفتن لباس و لباس دارد. لباس در اینجا به معنای فراتر از لباس ساده است که به مجموعه وسیع تری از اقلام در ظاهر گسترش می یابد. شیوه‌های پوشیدن لباس، سبک‌های بدن به کار رفته، و همچنین خود اشیاء لباس، موضوع ادبیات قابل‌توجهی در انسان‌شناسی بوده است که توسط هانسن (2004) و کرین و بوون (2006) بررسی شده‌اند.

این سنت انگیزه بیشتری از چرخش مادی گسترده تر در انسان شناسی و جامعه شناسی دریافت کرده است که در آن لباس و لباس بخشی از ایجاد و نسبت دادن ارزش های نمادین به فرهنگ مادی بوده است. میلر و دیگران راه هایی را بررسی کرده اند که اشیاء مادی مانند محیط فیزیکی خانه در معناسازی مهم می شوند و جنبه هایی از شخصیت پراکنده را نشان می دهند.

لباس می تواند بخشی از این باشد. تأکید بر لباس‌ها به‌عنوان اشیای مادی، در مطالعات مربوط به لباس‌های موزه‌دار بازتاب پیدا می‌کند که به طور مشابه، لباس‌ها یا لوازم جانبی را به‌عنوان متون ملموس در نظر گرفته‌اند. چنین پژوهشی مبتنی بر شیء بر این تمرکز دارد که چگونه برش، استایل و پارچه جنبه‌هایی از معنای خود را نشان می‌دهد – روش‌هایی که توسط کار ساییده شده‌اند، شکل اطراف بدن و تغییرات آن، تطبیق و برش برای بارداری یا سن.

در این رویکرد «آسیب‌شناسانه»، لباس‌ها دیگر اشیای بکر سنت موزه نیستند، بلکه شواهدی زنده از جسمانی بودن لباس هستند. اگرچه این مطالعه تلاشی برای درگیر شدن با لباس ها به این روش ندارد، اما چنین رویکردهایی به عنوان یادآوری اهمیت مادی بودن لباس و رابطه متقابل آن با بدن است.

برش و روکش لباس منعکس کننده مفروضاتی در مورد انواع اجسامی است که در آنها زندگی می کنند، به طوری که می توان آنها را از روی اشیاء فیزیکی برای کسانی که آنها را اشغال کرده اند یا آنها را اشغال کرده اند، خواند. نمونه‌ای از چنین رویکردی در کار آکادمیک طراحی فنلاندی ایلتانن تاکاووری یافت می‌شود که از واقعیت ملموس مجموعه‌ای از لباس‌ها به عنوان نقطه شروعی برای بازجویی از فرضیات مطرح شده توسط طراحان در مورد افراد استفاده کرد – در مورد او افراد مسن و افراد دارای زوال عقل – چه کسی آنها را بپوشد.

طراحان در این مطالعه ابتدا اظهار داشتند که سن در عمل طراحی آنها اهمیتی ندارد، اما همانطور که آنها لباس های بتنی را مدیریت و تجزیه و تحلیل کردند، فرضیات ضمنی آنها در مورد سن شروع به ظهور کردند. لباس‌هایی که برای بازارهای قدیمی‌تر طراحی شده‌اند، خود را از طریق برش و تناسب نشان می‌دهند. در واقع یکی از راه های شناسایی خرده فروشانی که به این بازار مراجعه می کنند، بررسی برش لباس آنهاست.

شلوارهایی که در بازار قدیمی‌تر طراحی شده‌اند، سخاوتمندانه‌تر، بلندتر و گشادتر بریده می‌شوند، و برای زنان، با درزهای نیم تنه کمتر و برای مردان، شلوار بلندتر است. بنابراین ماهیت لباس توسط اجساد و زندگی افرادی که آن را می پوشند شکل می گیرد. این درک کمک می‌کند تا تمرکز تحلیل را از گزارش‌های انتزاعی و ذهن‌محور که نمونه‌ای از نظریه‌های مد هستند، که دارای سوگیری نسبت به ویژگی انتزاعی پست مدرنیسم و تأثیر آن بر مطالعات بدن به طور کلی‌تر است، و به سمت تعامل ملموس‌تر با واقعیت مادی و مادی لباس که توسط اکثریت پوشیده شده است.

منسوجات استفاده شده نیز می تواند قابل توجه باشد. صنعت پوشاک خود یک حوزه بسیار مادی است که حول محور تولید اشیاء فیزیکی به شکل لباس و ریشه در تحولات صنعت نساجی است که به ویژه در قرن بیستم طیفی از منسوجات جدید و مبتنی بر علمی را توسعه داده است.

برخی از اینها – کریپلن، اسپندکس – طنین نمادین خاصی در رابطه با سن دارند. کریپلن که توسط دو پون توسعه داده شد، در اصل بخشی از معجزه علمی دهه 1960 بود، اما در دهه 1970 به عنوان کلمه ای برای نامشخص بودن تبدیل شد.

همانطور که اشنایدر (1994) نشان می دهد، جوانان طبقه متوسط آمریکایی که به عنوان بخشی از چرخش گسترده تر به طبیعت در دهه 1970، توسط فضایل الیاف طبیعی مسحور شدند و توسط “پلاستیک” درخشان آن دفع شدند، مورد توجه ویژه قرار گرفت. کیفیت ها با قابلیت شستشوی غیرقابل تخریب خود، به طور جدایی ناپذیری با زنان سالمند در خانه های مراقبت همراه شده است.

در نتیجه، برای بسیاری از زنان در این مطالعه، این موضوع تبدیل به فیبر ترسناک شده است (اگرچه ماهیت مد روز در حال تغییر است که کریپلن اخیراً احیای جزئی در آوانگارد جوانی را تجربه کرد). لیکرا که توسط دو پون نیز توسعه یافته بود، در مقابل، ارتباط مثبت خود را حفظ کرد. اُکانر نقش متمایز خود را در تجربیات بدنی نسل کودک بومر بررسی کرده است، جایی که در ابتدا به عنوان بخشی از روند لباس های رقص و ایروبیک در دهه 1980 ظاهر شد، اما با نقش آن در ایجاد کشش و کشش به دهه های بعد منتقل شد. برای فیگورهایی که از دهه 2000 شروع به پیر شدن کردند، استحکام خود را از دست دادند و از پارچه‌های انعطاف‌پذیرتر و بخشنده‌تر استقبال کردند.

سنت انسان‌شناختی خواندن معنا از شیء، که در روایت اوکانر منعکس شده است، به من این امکان را می‌دهد تا به شیوه‌ای مشابه برخی از پیوندهای نامشخصی را که بین لباس‌هایی که برای افراد بسیار پیر و بسیار جوان مناسب تصور می‌شود، کشف کنم. لباس افراد خیلی جوان و خیلی مسن از نظر جنس، رنگ و چفت و بست شبیه به هم است، با رنگ های روشن، پارچه هایی که به راحتی تمیز می شوند و برش کش دار.

لباس را می توان از نظر فرهنگ مصرف نیز تئوریزه کرد. تحلیل‌های اولیه مصرف تحت تسلط رویکردهای مارکسیستی بود که آن را پدیده‌ای می‌دیدند، چیزی ثانویه برای تولید، که بر تحریک نیازهای کاذب و تمایلات غیراصیل تکیه می‌کرد و احساسات واقعی و تجربیات واقعی را تضعیف می‌کرد.

در نوشته‌های مکتب فرانکفورت به‌ویژه، مصرف‌کنندگان به‌عنوان فریب‌های فرهنگی که توسط سرمایه‌داری دستکاری شده‌اند معرفی شدند. و در اینجا پیوندهایی با فمینیسم موج دوم و شناسایی مد به عنوان غیر معتبر و تحریف کننده وجود دارد. با این حال، اخیراً، کار روی مصرف رویکرد خنثی تری اتخاذ کرده است و آن را به عنوان یک عمل روزمره در فرهنگ مدرن تلقی می کند.

کار داگلاس و ایشروود (1979) تحلیل‌هایی را پیش برد که مصرف را به عنوان یک عمل نمادین، شکلی از بیان که مقوله فرهنگ را قابل مشاهده و پایدار می‌کند، ارائه می‌کند. میلر (1998) به ویژه این سنت را مجدداً تأیید کرده است که به موجب آن اشیاء به عنوان دارای اهمیت فرهنگی و همچنین کاربرد شناخته می شوند، به طوری که مصرف کنندگان، به جای فریب دادن فرهنگی، موجوداتی فاعلی هستند که فعالانه درگیر شکل دادن به خود و هویت از طریق چیزهای مادی هستند و از این طریق شیء را از فرآیند بیگانه شده تولید بازیابی می کند.

این رویکرد به‌ویژه برای گزارش‌هایی مانند این که بر واقعیت زندگی‌شده لباس تمرکز دارند، مرتبط است. مصرف بر انگیزه های امیال جدید استوار است. و مد از طریق خاستگاه خود در تقلید رقابتی این امر را ارائه می دهد. بنابراین، لباس نقش اساسی در توسعه فرهنگ مصرف ایفا کرده است.

در سطح تاریخی، صنعت نساجی یکی از موتورهای انقلاب صنعتی است که جامعه مصرفی را تولید کرد. لباس و لباس نیز عناصر اصلی در منسوخ شدن برنامه ریزی شده جامعه مصرفی هستند. در واقع آنها مظهر این فرآیندها هستند، زیرا بدون تغییر نهادینه شده سیستماتیک که نمونه آن در مد است، انگیزه ای برای خرید کالاهای بیشتر وجود نخواهد داشت، به ویژه در زمینه هایی مانند پوشاک که در غرب ثروتمند اکثر مردم از قبل بیش از آنچه برای نیازهای مادی خود کافی است در اختیار دارند.

این فرآیندهای منسوخ شدن برنامه ریزی شده و منابع مادی مورد نیاز برای حمایت از آنها، با این حال، در مرکز انتقاد فزاینده اقتصاد جهانی از نظر زیست محیطی قرار دارند، چیزی که خود در نگرانی فزاینده در صنعت مد در مورد مسائل زیست محیطی منعکس شده است، که در کمپین اخیر مارکس اند اسپنسر که بازگشت پوشاک را به عنوان مبنایی برای خریدهای جدید تشویق می کند.

در قلب شعارهای مد، زبان تجدید و تولد دوباره است. لباس امکان تجدید دائمی خود را فراهم می کند. در واقع بخشی از هیجان و لذت مد از این ظرفیت ناشی می شود. مد چیزی را ارائه می کند که یکی از روزنامه نگاران در این مطالعه «لیفت» را. . کمی تقویت‌کننده نامیده است.

این حس تجدید، که بر بازنمایی خود تکیه دارد، زیربنای روشی است که مردم از خرید به عنوان وسیله ای برای ارتقای خود و خلق و خوی خود و همچنین گسترش حس خود از طریق کسب کالاهای مادی استفاده می کنند  (اگرچه این نیز نسخه های بدخیم در قالب خرید اجباری دارد).

زبان فصولی که در سیستم مد نفوذ می کند و پیرامون آن ساختار یافته است، منعکس کننده این حس تجدید دائمی است، ظرفیت مد برای وعده دادن اینکه چگونه مصرف کنندگان ممکن است، به قول لارکین، «از نو، تازه، از نو شروع کنند». اما این با تجربه سنی به روش‌های پیچیده و در نهایت دلسردکننده تلاقی می‌کند، زیرا تغییرات در بدن و ظاهر به این معنی است که فرآیندهای تجدید شروع به تزلزل می‌کنند.

هر فصل جدید حالت‌های جدیدی را ارائه می‌کند، اما به طور فزاینده‌ای حالت‌هایی را ارائه می‌دهد که ممکن است مناسب یا مناسب نباشند. همانطور که فیثراستون و هپوورث در گزارش مشهور خود از نقاب پیری خاطرنشان می کنند، بدن با بالا رفتن سن، به طور فزاینده ای دشوار می شود که درونی جوان را به نمایش بگذارد. در نتیجه یک ناهماهنگی فزاینده بین فرآیندهای تجدید مد و اساس فیزیکی آنها در قالب بدن پیر وجود دارد.

این ناهماهنگی کامل نیست و تمدید وعده داده شده همچنان به کار خود ادامه می دهد، اما به میزان کمتر و با زیرمتن های نگران کننده. البته این تأثیرات فقط برای کسانی که علاقه مند به مد هستند عمل می کند، که بسیاری از افراد مسن، به ویژه مردان، چنین نیستند.

برای آن‌ها، آنچه مهم‌تر است، جذابیت لباس‌های جدید، نه لباس‌های قدیمی، و لباس‌های جاافتاده‌ای است که فرد را برای درگیر نشدن با قلمرو مصرف باز می‌گذارد. این احساس بی‌تفاوتی زیربنای بسیاری از محافظه‌کاری است که لباس قدیمی‌ها را مشخص می‌کند، جایی که تغییرات چرخه مد دیگر کشش فرهنگی خود را اعمال نکرده است. در واقع، بسیاری از افراد مسن تا حد زیادی از خرید لباس منصرف می‌شوند، زیرا احساس می‌کنند از قبل به اندازه کافی برای «دیدن لباس» دارند.

این امر باعث تشویق این دیدگاه گسترده در میان بازاریابان می شود که افراد قدیمی به عنوان یک گروه نسبتاً علاقه ای به مصرف ندارند و در نتیجه تمرکز ضعیفی برای بازاریابی دارند. لباس ارتباط تنگاتنگی با بدن دارد. همانطور که انتویستل اشاره می کند، هیچ فرهنگی بدن را بدون آراستگی رها نمی کند، به طوری که لباس یکی از ابزارهایی است که به وسیله آن بدن ها اجتماعی می شوند، هویت و معنا پیدا می کنند. به قول انتویستل، لباس باید به عنوان “تمرین بدن در موقعیت” درک شود.

بنابراین، برخاستن و لباس پوشیدن، فرآیند آماده‌سازی بدن برای دنیای اجتماعی است، هم تجربه‌ای صمیمی از بدن و هم نمایش عمومی آن. اما وقتی لباس می پوشیم، این کار را در محدوده یک فرهنگ و هنجارهای خاص آن انجام می دهیم.

ما حتی بدن را از طریق قراردادهای لباس می بینیم، همانطور که هلندر (1978) در تحلیل تاریخی خود از برهنگی در نقاشی نشان داد که در آن او نشان داد که چگونه شکل بدن برهنه با لباس هایی که نمی پوشد مشخص می شود: برهنه ها نشان دهنده بدن های پوشیده هستند، اما بدون لباس هایشان.

بنابراین لباس روی بدن تأثیر می گذارد و آن را با معنای اجتماعی آغشته می کند. در حالی که بدن یک میدان پویا است که به لباس زندگی و پری می بخشد. این دو به صورت دیالکتیکی عمل می کنند. لباس در حاشیه بدن قرار می گیرد و مرز بین خود و دیگران، فرد و جامعه را مشخص می کند. این مرز صمیمی و شخصی و در عین حال فرهنگی و جمعی است که توسط فشارهای اجتماعی و اخلاقی ساختار یافته است.

اگرچه تقاطعات بین بدن و نمایش اجتماعی آن مربوط به همه سنین است، اما در رابطه با سن اهمیت خاصی پیدا می‌کنند. تا حد زیادی ما پیری خود و دیگران را از طریق تغییرات در بدن تجربه می کنیم. و اینها با هنجارهای مربوط به لباس تلاقی می کنند.

به این ترتیب، می‌توان آن را با اصطلاحات فوکوی تفسیر کرد و یکی از راه‌هایی را تشکیل می‌دهد که بدن‌ها به صورت گفتمانی تولید می‌شوند و مشمول اعمال قدرت زیستی می‌شوند، که تابع اشکال حکومتی می‌شوند. لباس روی بدن اثر می گذارد و آن را معنادار می کند. ما می‌توانیم این را به وضوح از طریق کدهای لباس محل کار یا یونیفرم‌ها در بیمارستان‌ها یا زندان‌ها ببینیم که به موجب آن بدن‌ها منضبط شده و مطیع و سازنده می‌شوند.

در رابطه با سن، شیوه‌های مشابهی از انضباط اعمال می‌شود، به‌ویژه از طریق تحمیل کدهایی که ایده‌هایی را درباره پیر بودن بیان می‌کنند و شکل می‌دهند. بنابراین، لباس بخشی از نظم اجتماعی خرد را تشکیل می دهد. به این ترتیب، این موضوع در معرض گفتمان‌های اخلاقی است که اغلب در اصطلاحات اخلاقی از آنها صحبت می‌شود: خوب، بد، بی‌عیب، درست، مبتذل، تلخ، ارزان. مانند غذا، لباس، زبانی را جذب می کند که فراتر از پدیده های توصیف شده است و بار اخلاقی قدرتمندی را در بر می گیرد.

کیفیتی بیش از حد تعیین‌شده در این توصیف‌ها وجود دارد که از روش‌هایی که لباس، مانند غذا، یک حوزه فرهنگی است که به بدن، بیان و کنترل آن مربوط می‌شود، قدرت می‌گیرد. ظاهر ما به نحوه قضاوت ما مرتبط است. و بدن هایی که با قوانین پوشش مطابقت ندارند، قراردادهای یک فرهنگ را نادیده می گیرند و در معرض خطر طرد، تحقیر و تمسخر قرار می گیرند.

بنابراین، لباس پوشیدن صحیح یکی از عناصر درگیر شدن موفق با دنیای اجتماعی است. انتویستل به ناراحتی و اضطراب ناشی از عدم رعایت استانداردهای مورد نیاز نظم اخلاقی فضای اجتماعی اشاره می کند. و افراد احساس آسیب پذیری و خجالت می کنند اگر لباسشان آنها را از طریق جوراب شلواری نردبانی، پاچه های آویزان یا سایر نارسایی های ظاهری پایین بیاورد.

این نظم اخلاقی در لباس پوشیدن افراد مسن را به شیوه های مشخصی تحت تأثیر قرار می دهد. ما می توانیم سه مورد از این موارد را شناسایی کنیم. اولین مورد مربوط به تهدید مهجوریت است که به سال های بعد مربوط می شود. در اینجا، لغزش‌ها می‌توانند معانی جدید و تهدیدآمیز پیدا کنند. لکه‌ها، آثار قابل مشاهده غذا، دکمه‌های فاصله‌دار، نشانه‌ها و اشک‌ها نه تنها به هنجارهای عملکرد فضای اجتماعی تبدیل می‌شوند، بلکه نشانه‌هایی از یک افول اجتماعی و اخلاقی بزرگ‌تر هستند.

اگر نادیده گرفته شوند، می توانند جایگاه یک فرد مسن و ظرفیت او را برای باقی ماندن بخشی از جریان اصلی جامعه تهدید کنند. بنابراین، بدن افراد مسن تر به شدت و منفی تر از بدن افراد جوان قضاوت می شود. در زمینه سن، دیگر امکان «بی نظمی شیرین لباس» هریک وجود ندارد: امکان اروتیک بی نظمی که شاعر جشن می گیرد با افزایش سن از بین می رود و با بی نظمی – یا بدتر از آن – مهجوریت جایگزین می شود.

بنابراین، افراد مسن‌تر خود را گرفتار فضای اخلاقی خشن‌تری در رابطه با لباس می‌دانند – بدتر از آن، اگر بخواهند در برابر هویت‌های کاهش‌یافته و تغییر یافته‌ای که چنین ناکامی‌هایی نشان می‌دهد مقاومت کنند. بنابراین، خوش پوش ماندن، یا حداقل به طور قابل قبول، بخشی از حفظ حضور قابل قبول به عنوان یک فرد مسن می شود. گفتمان‌های انضباطی نیز در شکل‌های لباسی که افراد مسن‌تر می‌پوشند مناسب – یا به طور قابل‌توجهی نامناسب‌تر – متفاوت عمل می‌کنند.

بسیاری از قوانین مربوط به لباس پوشیدن در سنین منعکس کننده مفروضات اساسی در مورد بدن و ارزیابی آن است که اغلب به صورت اجتناب از قرار گرفتن در معرض بیش از حد از طریق دامن های کوتاه، یقه های کوتاه و بالاتنه های بنددار است. یکی از قوی‌ترین شکل‌گیری‌های گفتمانی برای زنان مسن تر، فرهنگ سنتی «گوشت گوسفندی به لباس بره» است.

یک عبارت قدیمی، که مرجع آشپزی آن اکنون تا حد زیادی از بین رفته است، هنوز به طور گسترده به عنوان یک اصطلاح کنترل، نظارت بر ظاهر زنان و نظم دادن به بدن آنها شناخته شده و استفاده می شود. رفتاری که آن را سرزنش می کند، لباس پوشیدن به شیوه ای نامناسب جوانی است، اما زیربنای آن معنای شیوه جنسی نامناسب است.

در تعدادی از مصاحبه های مطالعه به آن اشاره شده و شناسایی شد. و حتی در مصاحبه با سردبیر ووگ ظاهر شد. این اصطلاح بیشتر در مورد زنان در اواخر میانسالی به کار می رود و دارای معانی کثیف به نظر رسیدن است، مانند یک سرباره کهنه یا اسلاپر. ارجاعات به فحشا ماهیت جنسی محکومیت را تقویت می کند و حسی را که به ابراز تمایلات جنسی مربوط می شود که نامناسب و مخل نظم اخلاقی تلقی می شود، تقویت می کند.

این یک عبارت جنسیتی است که فقط برای زنان به کار می رود: مانند بسیاری از انواع محکومیت های جنسی، هیچ معادلی برای مردان وجود ندارد، که بار دیگر روش های تلاقی سن، جنسیت و جنسیت را تقویت می کند. راه سوم و دیگری وجود دارد که در آن بدن و لباس افراد مسن مشمول گفتمان های انضباطی می شود و این به خواسته های جدید پیرامون ظاهر و ظاهر بدن مربوط می شود.

به گفته شیلینگ (2003) بدن در غرب به طور فزاینده ای به «پروژه» تبدیل شده است، منبعی از هویت شخصی و تمرکز برای اعمال انضباطی با هدف اشکال معنایی دنیوی، که جانشین اعمال قدیمی تر انضباطی و زاهدانه دین شده است. ما می‌توانیم این را در بدن ایده‌آل لاغر، فشرده و متناسب (و همچنین در نسخه‌های بدخیم از نظر اختلالات خوردن و اضطراب بدنی گسترده، به‌ویژه در میان زنان جوان) مشاهده کنیم.

در شیوه های مصرف نیز منعکس شده است. به عنوان بخشی از این، خواسته های اخلاقی جدیدی از افراد مسن در رابطه با ظاهرشان اعمال می شود. در نتیجه، با این حال، دیگر قابل قبول نیست که به سادگی پیر به نظر برسیم. به طور فزاینده ای نیاز این است که بدن را به شیوه هایی که تعهد به مقاومت در برابر سن را نشان می دهد، از طریق راهبردهایی مانند رژیم های غذایی سخت یا اعمال زیبایی، نظم دهید. لباس یا پوشاک می‌تواند بخشی از این فرایند باشد، با گسترش انتظارات جدید مبنی بر اینکه افراد مسن – به‌ویژه زنان – به‌روز و شیک پوشیده ‌شوند و بخشی از جریان اصلی.

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *