در مقالهی پیش نخست مطرح کردم که مسایلی هست گرد فهم فرهنگ مردمی و پاپ و پس از آن به نقش مردها پرداختم. در اینجا نیز بحث پیش را ادامه میدهیم و به نقش مردانگی در شکلگیری فرهنگ مردمی میپردازیم و سپس در مقالهی دیگر به وجه تمایز فرهنگ مردمی پاپ میپردازیم.
همانطور که دیدیم، هیپسترها یک خردهفرهنگ بودند و با این نمونه میخواستم تاثیری را که خردهفرهنگها بر شکلگیری فرهنگ جریاناصلی بازی میکنند تاکید بگذارم. در حقیقت، جریاناصلی چشم به آیکانها، سوپراستارها و به طور ویژه خردهفرهنگها دوخته است تا سبکهای مناسب آنها را از آن خود کند.
اما پرسشی مطرح میشود که آیا جریاناصلیست که فرهنگ مردم را میسازد یا خردهفرهنگها؟ مردها چه نقشی در شکلگیری این فرهنگ داشته اند؟ آیا این نشان دیگری از سلطههای مردانه بر جهان است؟ در ادامه با بررسی نقش قهرمانان و خلافکارها را در فرهنگ مردمی بیشتر بررسی میکنیم.
جایگاه ابرقهرمان در فرهنگ مدرنیستی و معاصر اهمیت بسزایی دارد و با سرعت بسیار شگفتانگیزی در حال تکامل است، طوری که دیگر نمیتوان دربارهاش نظر نداد. اما چه چیزی شخصیت ابرقهرمان را از بقیه افرادی جدا کرده که در اینجا کمی بحث کردیم و او را در فضایی خیالی و متفاوت قرار داده است.
در حالی که مردهای کابوی امروزی دیگر هیچ تصوری از مزرعهداری ندارد، و در حالی که مردهای عضلانی شاید واقعا آدمهای ترسویی باشند، ابرقهرمانان برای اینکه در محفلهای مردمی شرکت کنند لباس مبدل میپوشند و قدرتهایشان را برای اینکه در امان باشند محدود میکنند.
شاید به اندازهی کافی این تفاوت روشن باشد که کابویهای وجود دارند اما ابرقهرمانان خیالی اند. ابرقهرمانان به شکلهای مختلفی تفسیری مدرن از مرد قرونوسطایی و تفسیریست از خدایان باستان.
اما همچنین ابرقهرمانان تجسم سمپتوم رشک قضیب هستند و در واژگان لکانی ابرقهرمان فالوس را به شیوهای دارد که یک موجود میرای معمولی ندارد. این توضیح کمک میکند وجود ابرقهرمانان زن توضیح داده شود کسانی که فراتر از زن فالیکی اند یعنی این زنان در تصاحب قدرتهای مردانه اند.
هیچ زن ابرقهرمانی نیست که در فعالیتهای زنانه سرآمد باشند، اما برعکس آنها در مبارزه و شجاعت سرآمدند. همچنین به همین دلیل است که بحث ابرقهرمانان میتواند بر مردان متمرکز شود، دوگانهای که فقدان فالوس را آشکارمیکند.
در ردگیری طبیعت و ظاهر ابرقهرمان همانطورکه در اوایل سدهی بیستم ظاهر شده، نیز کنجکاوی برانگیز است نوع تازهای از ابرقهرمان دیده شود. هزارهی تازه شاهد افزایش نمایشی ابرقهرمانان در فرهنگ مردمی بوده که به نوبهی خوب گسترهی این شخصیت را بازتر کرده است.
تلاش به نسبت پژوهشی خوبی در بارهی قهرمانان و رابطهیشان با اسطورهشناسی کلاسیک، نیمهآگاه جمعی، روانشناسی، سیاست و مذهب شده است. در کل، قهرمانان باورها و آرزوهایمان اند در حالی که ترسهای شخصی را در شکل استعارهای بیان میکنند.
برای نمونه، بتمن پژوهش جالبی در روانشناسی میتواند باشد. در کودکی زخمهای بسیاری خورده و جلوی چشمانش پدر و مادرش را کشتند، و او به خاطر این خشم به دنبال عدالت است، عدالتی که به درنگی اخلاقی میانجامد و به شکاف در آگاهی میاندیشد.
با بتمن شدن او هویت انسانی را کنار میگذارد و در مفهومی موجودی را میسازد که نام بتمن روی آن است. در اسطورهی مدرن، و اسطورهای که همچنان بازنویسی میشود، ابرقهرمانان در میان الگوهای تفسیری اند از این که مردها چگونه خودشان را میبینند و چگونه دوست دارند دیده شوند.
سوپرقهرمانان منابع بسیار مفیدی اند و به ما کمک میکنند مردانگی بهمثابهی بالماسکه را با استدلال درک کنیم. همانطور که فردریک ولتزاین استدلال میکند، نمونههایی مردانگی از دورهی باستان این استدلال را میآورند که مردانگیشان را با راهنماییهایی خاص به دست آوردند تا کارکرد مطلوبشان را اجرا کنند.
این میتوانند طیفی از بازگشت اودیسه به خانه باشد یا تغییر شکل تا تعریف دیوانه به عنوان کسی که زیر پوست است. به این شکل مردانگی قهرمانانه یا آرمانی به نظر مردانگی برتر نیست بلکه توانایی برتری در نقابزدن است. سوپرقهرمان کسی ست که هویتاش را تغییر میدهد، هویت مدنی او منظور است، و نمونهی مدرن جنگجوی باستانیست.
ساختار خود واقعی مردانه نتیجهی یک نوسان همیشگیست: یعنی اجرا و خنثاکردن دو هیت جداگانهای که بیوقفه مردانگی را با رفتار تغییر لباس میسازند. در بسیاری جهات ابعاد فانتزی که سوپرقهرمان دارد نقاب بر شرم، بیثباتی یا دروغگویی دربارهی خود هویت مردانه میزند.
