از کل به جز، از وحدت به قطعه قطعه، تغییر در تأکید یکی از گویاترین نشانه های مدرنیته است. در جایی که جهان باستان دائماً تکه تکه شدن را تصدیق می کرد، همچنین بر زمینه هایی برای بهبود آن تأکید می کرد. نقش امر خاص با توسعه مدرنیته برجستهتر میشود، تا زمانی که رمانتیکی مانند فردریش شلگل میتواند مشاهده کند که «بسیاری از آثار باستانی تکهتکهاند.
بسیاری از آثار مدرن در لحظه آغاز به کار خود تکه تکه هستند.» در مصر باستان، با نوشتن نام دشمن بر روی کاسه و سپس شکستن آن، میتوان به دشمن آسیب رساند، اما در قرن هجدهم، نگرش به شکلهای تکهتکهشده بهشدت تغییر کرد؛ در واقع، رمانهای احساسی ناقص، شعرهای ناتمام، ویرانهها، ویرانههایی به نام حماقت، همه به شکل تکهها خواهند بود.
با این حال، در حالی که تکهها در انواع هنرها بیشتر و بیشتر میشوند، قدیمیها، هنرمندان و مخاطبان هنوز به دنبال کلیتهای بزرگتری هستند تا به آنها معنا بخشد. الیزابت هریس این انگیزه عمیقاً کنایه آمیز را در کتاب «شیوه ناتمام: مقالاتی در مورد قطعه در اواخر قرن هجدهم» به طرز درخشانی توضیح می دهد: «ما تمایل داریم که اشکال تکه تکه را به صورت رادیکال ناپیوسته در نظر بگیریم که منعکس کننده جهانی ناپیوسته، ناپایدار و بدون مرکز هستند. جهان در هرج و مرج است و ما آن هرج و مرج را تکه تکه نشان می دهیم. با این حال، در قرن هجدهم و حتی تا قرن نوزدهم، قطعات لزوماً نشانهای از یک واقعیت شکسته نبودند.
این قطعه به جای یک خاص سقوط کرده، تبدیل به یک کل غیرممکن زیبا شده ست. آثار تکه تکه شده قرن هجدهم و نوزدهم هرگز از قطعات بی شمار به هم دوخته نشده اند. پیش درآمد ویلیام وردزورث و ژست کوبلا کان اثر ساموئل کولریج به کلیتی که فراتر از محدوده اشعار است، وضعیت ناقص آنها یادگار زیبایی است که آثار ما را به تصور آن دعوت می کنند اما نمی توانند مجسم شوند.
تکه ها تا حدی کامل هستند که کل هرگز نمی تواند حفظ شود، و بنابراین قطعه به آینه ای تبدیل می شود که ما از آن ایده آل کامل اما دست نیافتنی را تداعی می کنیم. بنابراین حماقت باید ویرانه یک معبد واحد باشد، شعر قطعه ای از یک حماسه بزرگ.
دوختن قطعاتی از مواد تصادفی که همگی ژست های کاملاً متفاوتی دارند، اثری عالی را که به طور ضمنی به خیال یک کلیت واحد و غیرممکن کاهش یافته به یک خاص بستگی دارد، از بین می برد. این قطعه دنیای سقوط کرده و رو به زوال ما را می شناساند، اما مانند اسطوره های باستانی رستگاری را در یک کل زیبا فرا می خواند.
حماقتهای شبانی و ژستهای حماسی قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، شاید به این دلیل که به کلیتهای زیبا میرسند، در زمان تکه تکه شدن عمیق و خشونتآمیز جهانهای حیات بهواسطه تغییر شدیدتر در سرمایهداری، دست به دست میشوند.
شکستها و ناتمامیها را به چنگ میآورند، اما به دنبال رستگاری از نیروهای درهم شکستهای هستند که در همه جا شکوفا میشوند. این نیروهای تکنولوژی و سرمایه داری تأکید بر وحدت های روانی یا اسطوره ای را بیش از پیش دشوار می کردند. در واقع، برای مارشال مک لوهان، مسیر تجربه غرب با فناوریهای تکه تکه شدن آن یکی است.
رسانه های داغ از نوع متحرک، ساعت ها، خطوط مونتاژ، راه آهن، شبکه های حمل و نقل، ماشین تحریر، گرامافون، عکس، فیلم و موارد دیگر، همگی فناوری های مکانیکی هستند که حس وحدت و کلیت ما را از بین می برند: «اصل مکانیزه کردن امکان رشد یا درک تغییر است. زیرا مکانیزاسیون با تکه تکه شدن هر فرآیند و با قرار دادن قطعات تکه تکه شده در یک سری به دست می آید. با این حال، همانطور که دیوید هیوم در قرن هجدهم نشان داد، هیچ اصل علیت در یک توالی صرف وجود ندارد. یک چیز به دنبال چیز دیگر بی فایده است.»
اگرچه از نظر مک لوهان حروف الفبای مک لوهان که به حروف متحرک ختم می شود، منشأ و انفجار فردیت در غرب است، دگرگونی های واقعاً فاجعه آمیز زندگی با سرعت بی سابقه ای در آغاز قرن نوزدهم توسعه یافتند، زیرا تمام زندگی به سرعت صنعتی شد. گویی بدنه های اجتماعی قرن نوزدهم در این روند بی وقفه زنده شده اند:
«تجزیه هر نوع تجربه به واحدهای یکنواخت به منظور ایجاد کنش سریعتر و تغییر شکل (دانش کاربردی) راز قدرت غربی انسان و طبیعت بوده است. به همین دلیل است که برنامههای صنعتی غرب ما کاملاً غیرارادی تا این حد ستیزهجویانه و برنامههای نظامی ما تا این حد صنعتی بوده است» (85).
بینش مکلوهان به خوبی پارادوکس فناوریهای تولید انبوه و افزایش مصرف را به تصویر میکشد، که در آن محصولات آمادهتر و بیشتر از هم پاشیدگی واقعی و روانی ایجاد میکنند که ناشی از ظهور رسانههای شهری و فرهنگهای مصرف گسترده و ضایعات است.
احترام عاشقانه برای قطعه با امیدهای کابالیستی آن به زیبایی الهی از این پارادوکس جان سالم به در نبرد. نقش قطعه و زیباییشناسی مدرنیسم در دنیایی از مکانیزه شدن، تولید و سرعت بیسابقه بازنویسی میشود. در حالی که اسطوره ها و آرزوها برای وحدت و یکپارچگی هماهنگ کننده جهان باستان ممکن بود در کلاژ تجسم یافته باشند، واقعیت بی رحمانه کمبود آن را غیرقابل اجرا کرد.
مواد کولاژ مدرن، خود آوار عملیات مکانیکی وسیع تکه تکه شدن هستند – تکهها، دکمهها، بلیطها، صفحات مجله، عکسها، صفحات کتاب، بستهبندی، و موارد دیگر – در دنیای باستان، چنین مواردی به سادگی آماده دستیابی نبودند.
کلاژ هنر تولید بیش از حد و ضایعات پراکنده بی سابقه مصرف گرایی است. زیبایی شناسی آن نقص را تجلیل می کند؛ تمایلش برای یافتن زیبایی در انقباضات حل نشدنی یا کلیت های هیولایی، آینه ای از خود است که در اثر تکه تکه شدن خط مونتاژ، سرگردانی در فروشگاه بزرگ، یا خواندن روزنامه و جمع آوری در خیابان ها برای صنعت تولید شده است.