برای تحلیل مد بهعنوان یک سیستم، باید به دنبال ویژگیهای سیستمی آن، انواع کارگران و وظایفی باشیم که هر کارگر انجام میدهد. مد سیستمی از نهادها، سازمانها، گروهها، تولیدکنندگان، رویدادها و شیوههایی است که همگی به ساخت مد کمک میکنند که با لباس یا پوشاک متفاوت است. این ماهیت ساختاری سیستم است که بر فرآیند مشروعیت بخشیدن به خلاقیت طراحان تأثیر می گذارد. می توان بین لباس و مد که دو نهاد غیردولتی و مستقل هستند، یک تمایز سیستماتیک ایجاد کرد. همانطور که قبلا ذکر شد، مد یک نماد فرهنگی ساخته شده در یک سیستم نهادینه شده است. عوامل نهادی در فرآیند اجتماعی ساخت یک طراح نیز باید بررسی شود. اگرچه طراحان نقش مهمی در این سیستم ایفا میکنند، اما نباید از دیگر گروههای شغلی مرتبط با مد در سیستم، مانند روزنامهنگاران یا ژورنالیستها و بسیاری دیگر غافل شویم. به بیان دقیق، وقتی میگویم مد یک ایدئولوژی است، منظورم از نظر زیباییشناسی مارکسیستی، قرار دادن آثار طراحان در محیط اجتماعی و سیاسی نیست. ایدئولوژی یک افسانه است و ممکن است به عنوان باورها، نگرش ها و عقایدی تعریف شود که همگی می توانند ارتباط تنگاتنگ یا ضعیفی با هم داشته باشند. ایدئولوژی هر مجموعه ای از باورها را تشکیل می دهد و درست یا نادرست بودن آنها به وجود آن مربوط نیست. همه باورها به نحوی اجتماعی تعیین می شوند، اگرچه هیچ فرضی وجود ندارد که یک عامل مهم تر یا درست تر باشد.
مد به مثابه یک اسطوره هیچ ماده علمی و عینی ندارد. کارکرد اسطوره اساساً شناختی است، یعنی توضیح مقولات مفهومی اساسی ذهن. تجسم تجارب جمعی و نمایانگر وجدان جمعی است و این گونه است که اسطوره ادامه می یابد. در حالی که انسان شناسی سنتی به مطالعه اسطوره ها در جامعه بدوی می پرداخت، تحلیل ساختاری اسطوره در جوامع صنعتی مدرن نیز به کار گرفته شده است. به عنوان مثال، بارت (1964) اسطوره ها را به عنوان سیستمی از ارتباطات، که نه تنها از گفتمان های مکتوب، بلکه محصولات سینما، ورزش، عکاسی، تبلیغات و تلویزیون تشکیل می شود، می داند. به همین ترتیب، نهادها و شیوه های اجتماعی اسطوره مد را می سازند.
درک مد بهعنوان یک سیستم به ما کمک میکند تا باور به مد را ابهامزدایی کنیم و همچنین «فرمانهای مرموز پایتخت مد پاریس» را تحلیل کنیم. فلوگل اظهار می کند: مد، که ما به این باور بزرگ شده ایم (و نسل های نویسندگان در مجلات بی شماری به این باور کمک کرده اند)، یک الهه اسرارآمیز است که وظیفه ما این است که از احکامش اطاعت کنیم تا درک کنیم. زیرا در واقع، به طور ضمنی، این احکام فراتر از همه درک عادی بشر است. ما نمی دانیم که چرا آنها ساخته شده اند، یا تا کی دوام خواهند داشت، بلکه فقط باید از آنها پیروی کرد. و اینکه هر چه اطاعت سریعتر باشد، شایستگی آن بیشتر است.
همیشه این پادشاهان، ملکه ها و اشراف فرانسوی بودند که گرایش های مد را آغاز کردند که متعاقباً به توده ها سرازیر شد و به سایر نقاط اروپا گسترش یافت. آخرین مدها در پاریس یافت شد و خارجی ها و پاریسی ها به سرچشمه مدهای پاریس زیارت می کنند.
رویکرد مد شناسی به مد نیز می تواند پاسخی برای بی ثباتی مد باشد. لاور غیرمنطقی بودن و تمایلات سطحی مد را اینگونه توضیح داد: «لذت از فراز و نشیب» به لذت زندگی میافزاید. هوسها، میلها، حالات مد و حماقتهای مد در مد روز، سرگرمی کوتاه مدتی را به ارمغان میآورد. افرادی که همیشه همان کارها را انجام می دهند و لباس های یکسان می پوشند، خودشان بی حوصله هستند و آنها را برای دیگران خسته کننده می کنند. هر مدی برای مدت معینی وجود دارد و هیچ کس دقیقاً نمی داند که چه زمانی یا چرا محبوبیت آن به طور ناگهانی به وجود می آید و سپس تقریباً به همان سرعتی که آمد، محو می شود.
یک مطالعه تجربی در مورد مد به عنوان یک سیستم، تمایز بین لباس و مد را نشان می دهد و اینکه مد در خلاء ایجاد نمی شود. تفاوت بین این دو را می توان به وضوح به شرح زیر ترسیم کرد: لباس تولید مادی است در حالی که مد تولید نمادین است. لباس ملموس است در حالی که مد ناملموس است. لباس یک ضرورت است در حالی که مد افراط است. لباس یک عملکرد مفید دارد در حالی که مد عملکرد وضعیت دارد. لباس در هر جامعه یا فرهنگی یافت می شود که در آن مردم خود را می پوشند در حالی که مد باید به صورت نهادی ساخته شده و از نظر فرهنگی منتشر شود. یک سیستم مد برای تبدیل لباس به مد عمل می کند که دارای ارزش نمادین است و از طریق لباس متجلی می شود.
بکر (1982) در توضیح فرآیند برچسبگذاری انحراف میگوید که تعاریف اجتماعی واقعیت را ایجاد میکنند و بنابراین، جامعهشناسان باید به همان شیوه بپرسند که چه کسی حق دارد به چیزها برچسب مد یا فشن بزند. ما فقط باید مشاهده کنیم که کدام یک از اعضای سیستم مد را قادر به انجام این کار می دانند. برخی پستهای نهادی را اشغال میکنند که به آنها اجازه میدهد تصمیم بگیرند چه چیزی قابل قبول و مد است. تا جایی که به مد فرانسوی مربوط می شود، اعضای سازمان تجارت هستند.
بر اساس مطالعه وایت اند وایت در مورد امپرسیونیست های فرانسوی و تحلیل بکر از دنیای هنر (1982)، مد را می توان به عنوان یک سیستم متشکل از نهادهای مختلف بررسی کرد. این موسسات با هم تصویر مد را بازتولید می کنند و فرهنگ مد را در شهرهای بزرگ مد مانند پاریس، نیویورک، لندن و میلان تداوم می بخشند. مطالعه تجربی من از مد فرانسوی نشان میدهد که مد به عنوان یک سیستم برای اولین بار در پاریس در سال 1868 با نهادینهسازی لباسهای سفارشی انحصاری موسوم به اوت کوتور ظهور کرد.
این سیستم از تعدادی زیرسیستم متشکل از شبکه ای از طراحان، تولیدکنندگان، عمده فروشان، افسران روابط عمومی، روزنامه نگاران و آژانس های تبلیغاتی تشکیل شده است. صنعت مد صرفاً به تولید لباس های مناسب یا دلپذیر نمی پردازد، بلکه به تولید نوآوری های سبک جدیدی می پردازد که تصویر مد را ارضا می کند. به همین ترتیب، در مورد دنیای هنر، این جهان متشکل از هنرمندان، تهیهکنندگان، مدیران موزهها، بازدیدکنندگان موزه، تماشاگران تئاتر، خبرنگاران روزنامهها، منتقدان نشریات مختلف، مورخان هنر، نظریهپردازان هنر، فیلسوفان هنر و غیره است. ، و ماشین آلات دنیای هنر را در حال کار نگه می دارند و از این طریق تداوم وجود آن را فراهم می کنند.
هر لباسی قابل تقدیر است و می تواند به مد تبدیل شود. هر تلاشی برای برچسب زدن به چیزی مد ممکن است موفقیت آمیز نباشد، اما چیزی برای مد کردن چیزی جز تعمید یا مشروعیت بخشیدن به آن وجود ندارد. این نهادهای مد هستند که این کار را انجام می دهند. طراحان باید توسط سایر شرکت کنندگان در فعالیت های تعاونی که از طریق آن آثار آنها تولید و توسط دیگران مصرف می شود، شناخته شوند.