لباس پنجرهایست که از ان میتوانیم به یک فرهنگ نگاه کنیم، زیرا از نظر بصری ایدهها، مفاهیم و مقولات اساسی آن فرهنگ را نشان میدهد. سن، جنسیت، قومیت و مذهب به تعیین موقعیت اجتماعی افراد کمک میکند دیده شوند و زمانی که فرهنگها لباس را برجسته میکنند، نمایان میشوند. اصطلاح “لباس” در جهانی ترین معنای برای اشاره به تمام روش های استفاده از بدن در بیان هویت استفاده می شود. لباس بارزترین علامت مرز نمادینی است که توسط گروه های مذهبی محافظه کار استفاده می شود. این مقاله بررسی می کند که چگونه استعارهی ظاهر در گروه های مذهبی در ایالات متحده برای بیان همزمان دینداری، قومیت و هنجارهای جنسیتی استفاده می شود. در بسیاری از محافظهکارانهترین گروهها، خواهیم دید که از کدهای لباس به عنوان هنجارهای جنسیتی استفاده میشود که سیستم قدرت موجود را تقویت میکند.
محافظهکارانهترین نهادهای اجتماعی مذهبی، از طریق انطباق با یک نظام ارزشی مذهبی سختگیرانه، بر بدن فیزیکی اعضای خود نظارت دارند. از آنجایی که انطباق شدید با دینداری برابر است، پیروی از کدهای رفتاری سختگیرانه مورد نیاز است. بدن درونی کنترل می شود، در آن عواطف مهار می شود، صداها و خنده ها خفه می شوند و اشتها برای غذا، دانش و رابطه جنسی محدود می شود. بدن خارجی، با این حال، به وضوح بیشتر مهار می شود. قوانین لباس پوشیدن سختگیرانه اعمال می شود زیرا لباس نماد دینداری تلقی می شود. از این رو، لباس به نماد کنترل اجتماعی تبدیل می شود، زیرا بدن بیرونی را کنترل می کند. در حالی که سطح دینداری یک فرد را نمی توان به طور عینی درک کرد، نمادهایی مانند لباس به عنوان مدرکی استفاده می شود که او در “مسیر درست و واقعی” قرار دارد.
اگرچه بدن برای هویت شخصی، تعامل اجتماعی و در نتیجه جامعه به طور کلی مرکزی است، بدن در جامعه شناسی نسبتاً نادیده گرفته شده است. جامعه شناسی بدن در ابتدای راه است. این حوزه جدید از تحقیقات جامعهشناختی تلاش میکند تا خود را تجسم دهد و، بدن را به عنوان یک سیستم نمادین مطالعه کند. کدهای رفتاری و لباس پوشیدن در گروه های مذهبی محافظه کار به عنوان نمادهای دینداری و کنترل اجتماعی استفاده می شود. این به دنبال استدلال داگلاس است که “بدن یک موضوع اساسی برای همه نمادها فراهم می کند”.
مری داگلاس پیشگام مطالعه بدن به عنوان نمادی از نظم اجتماعی است. گافمن بررسی خود را از مدیریت بدن در تعامل اجتماعی دنبال کرد و بدن را به عنوان مرکز عاملیت انسان نشان داد. با کمک نوشتههای میشل فوکو، تحقیقاتی که بدن انسان را به عنوان وسیلهای برای تحقیق اجتماعی بررسی میکرد، در طول دهه 1980 شروع به گسترش کرد. فوکو بدن را تحت حاکمیت نظام های سیاسی می دید و بر دیدگاه معرفت شناختی از بدن که در گفتمان موجود است تمرکز می کرد. فوکو خاطرنشان کرد که روح چیزی بیش از یک ساختار ایدئولوژیک است. روح وجود دارد و دارای واقعیتی است که در درون، اطراف و روی بدن تولید می شود. در مفهوم فوکو روح هم واقعی است و هم از طریق یک سیستم پویا از روابط قدرت بین افراد، بدن و فرهنگ آنها بر روی بدن تولید می شود. باروز و ارنریچ نشان دادند که سیستمهای اجتماعی پیامهایی را در مورد پویایی روابط قدرت بر بدن افراد میگذارند، زیرا فرآیند ساخت اجتماعی بدن به نوبه خود فرهنگ ایجاد میکند. برای استفاده از زبان خود بوردیو، «تعیینهای اجتماعی مرتبط با یک موقعیت معین در فضای اجتماعی، از طریق ارتباط با بدن خود، تمایل به شکل دادن به گرایشهای تشکیلدهنده هویت اجتماعی دارند».
نظریه بازتولید اجتماعی پیر بوردیو در دل خود دغدغه بدن را به عنوان حامل ارزش نمادین دارد. بدن، از نظر بوردیو، موجودی ناتمام است که در پیوند با نیروهای اجتماعی مختلف رشد میکند و برای حفظ نابرابریهای اجتماعی ضروری است. تجزیه و تحلیل بدن به عنوان یک پدیده طبیعی که هم جامعه را تشکیل می دهد و هم توسط آن ساخته می شود، جزء ضروری زندگی اجتماعی پست مدرن است. بدن دائماً تحت تأثیر فرآیندهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است. گروههای اجتماعی سبک خاصی از لباس را در رابطه با معانی داده شده به سبکهای جایگزین، جهتگیری بدنی که سبک لباس تشویق میکند و رابطه بین حوزههای مد و سایر زمینههای اجتماعی اتخاذ میکنند.
به گفته ترنر، جامعه شناسی بدن به طور اساسی در مورد کنترل جنسیت زنانه توسط مردانی که قدرت پدرسالاری را اعمال می کنند، استدلال می کند که هر جامعه ای باید مشکل نظم هابزی را حل کند و انجام این کار به معنای حل چهار مشکل است. دو مورد از آنها به بدنه سیاسی از نظر بازتولید و تنظیم مربوط می شود، که ترنر هر دو را «مشکلات سیاسی» می داند آیا نیاز به مهار میل، مشکل بدن داخلی است. و اهمیت بازنمایی اجسام به یکدیگر، مشکل بدن خارجی است. پس ترنر مدلی برای تحلیل کنترل اجتماعی لباس ارائه می دهد. بررسی لباس به عنوان یک جزء حیاتی از سیستم کنترل اجتماعی فرهنگ ها، متاسفانه به ندرت موضوع تحقیق است.
لباس شامل دو جنبهی تکمیلکنندهی بدن است، یعنی لباسها و لوازم جانبی و رفتارهایی مانند رژیم غذایی، جراحی پلاستیک و لوازم آرایشی است که منجر به تغییر در فرم بدن می شود. بنابراین، از نظر کلی، لباس به عنوان وسیله ای مؤثر برای ارتباط غیرکلامی در طول تعامل اجتماعی عمل می کند. بر تثبیت و طرح هویت تأثیر می گذارد. همانطور که تحقیقات کد لباس نشان می دهد لباس مظهر ارزش های فرهنگی است. ورکمن و جانسون در بررسی تأثیرات انطباق با انتظارات نقش جنسیتی برای لباس دریافتند که ارزیابی افراد تحت تأثیر ادراک انحراف از هنجارهای مورد انتظار است. به طور مشابه، میکلین تحمل کمی برای رفتارهای حاشیه ای و پوشش انحرافی پیدا کرد که منجر به اعمال نظارت اجتماعی شد. تحقیقات در مورد نظارت اجتماعی ماهیت کلان دارد و بر استفاده از ابزارهای رسمی یا قانونی کنترل متمرکز است. گافمن به ما یادآوری کرد که نمادها در سطح میکروسکوپی نظارت اجتماعی هنجاری عمل می کنند. نظارت اجتماعی هنجاری با نظارت اجتماعی شخصی از طریق خودتنظیمی و به دنبال آن نظارت اجتماعی غیررسمی آغاز می شود. هنگامی که فرد شروع به توهین می کند، همسالان ممکن است او را تایید نکنند و او را تحت فشار قرار دهند تا با هنجارها مطابقت کند. در نهایت، تهدیدی که یک مجرم به نظم اجتماعی وارد می کند، از طریق اقدامات نظارت اجتماعی رسمی، که توسط عوامل تخصصی اداره می شود، مدیریت می شود. بنابراین، هنجارها از طریق نظارت اجتماعی مدیریت می شوند تا از انحراف جلوگیری کنند و انطباق با هنجارهای اجتماعی را حتی در کمترین سطح تضمین کنند.
از طریق ابزارهای نمادین، بدن فیزیکی ارزش های هنجاری بدن اجتماعی را به نمایش می گذارد. نمادها، مانند لباس، به تشریح واحد اجتماعی و تعیین بصری مرزهای آن کمک می کنند، زیرا اطلاعات غیر کلامی در مورد فرد می دهند. بنابراین، لباس منحصربهفردی که به گروههای فرهنگی خاص متصل میشود، میتواند اعضای گروه را از افراد خارجی جدا کند، در حالی که اعضا را به یکدیگر پیوند میدهد. رفتار هنجاری در فرهنگ، وفاداری به گروه را مجدداً تأیید میکند و میتوان آن را با پوشیدن یک نوع لباس ثابت کرد.
