ایران در چهارراه بسیاری از تمدنها قرار دارد و فرهنگ آن از دیرباز همواره سنتهای همسایگان خود را شکل داده و از آنها تأثیر پذیرفته است. در واقع، میراث ایران «یکی از کهنترین و تأثیرگذارترین میراثهای جهان» به شمار میرود و موقعیت ژئوپولیتیک آن سبب شده است که «تأثیر عمیقی بر مردمان و فرهنگها» از اروپا تا جنوب و شرق آسیا بگذارد. پژوهشگران و تاریخنگاران ایرانی اغلب بر این میدان فرهنگی مشترک تأکید دارند: یکی از مفسران خاطرنشان میکند که مردمان آسیای مرکزی، چه فارسیزبان و چه ترکزبان، «فرهنگ، دین، ارزشهای اجتماعی و سنتهای واحدی دارند و تنها زبان، آنها را از یکدیگر جدا میکند». در واقع، تاریخنگاران اشاره میکنند که جمعیتهای معاصر ایران، آذربایجان، ارمنستان، ترکیه، آسیای مرکزی و افغانستان از دیرباز «به عنوان بخشی از حوزه فرهنگی و تاریخی ایران بزرگ» با یکدیگر مرتبط بودهاند. این زمینه گسترده، مبنای تبادلات مشخصتر در زمینه هنر، طراحی و مد است که در ادامه به تفصیل به آنها خواهیم پرداخت.
در جنوب، تماس ایران با دنیای عرب پس از فتوحات سده هفتم میلادی عناصر دینی و هنری جدیدی را به همراه آورد. به گفته یکی از منابع، «فتوحات عرب در قرن هفتم سنتهای اسلامی را معرفی کرد که با رسوم پیش از اسلام در هم آمیخت. این پیوند به هویتی فرهنگی منحصربهفرد انجامید که با مشارکتهای چشمگیر در ادبیات، هنر و فلسفه شناخته میشود». در عمل، این تعامل موجب شد زبان فارسی خط عربی را بپذیرد و بسیاری از واژگان عربی وارد فارسی شود، و نسخههای خطی و بناهای ایرانی شروع به نمایش نقوش اسلامی کردند. با این حال، ایران تنها دریافتکنندهای منفعل نبود. در دوران اسلامیِ قرون وسطی، شاعران، دانشمندان و معماران ایرانی (مانند آنهایی که در دربارهای سلجوقی و بعدها صفوی فعالیت میکردند) طرحها و دانش خود را به دنیای عرب صادر کردند. به عنوان نمونه، خوشنویسان ایرانیتبار در خلق خطوطی که در سراسر خاورمیانه مورد استفاده قرار گرفت، نقش داشتند و نقاشی مینیاتور ایرانی بر هنر دربارهای عثمانی و گورکانی تأثیر گذاشت. در مقابل، جنوب ایران (به ویژه سواحل نفتخیز و استان خوزستان) همچنان بسیاری از سنتهای مشترک با جهان عرب خلیج فارس را حفظ کرده است. پوشاک محلی در استانهای خوزستان و هرمزگان – شامل روبندهای رنگارنگ و رداهای بلند – بازتابی از سبکهای عربی خلیج فارس است و اشکال معماری (مانند بادگیرها و حیاطها) نیز شباهتهایی با طراحیهای شبهجزیره عربستان نشان میدهد.
در امتداد سواحل جنوبی ایران، خلیج فارس به عنوان گذرگاهی به سوی آفریقا و همچنین عربستان عمل میکرد. یکی از نمونههای زنده این پیوند، موسیقی بندری است، سبکی محلی از هرمزگان و بوشهر. موسیقی بندری «از جنوب ایران، در منطقه خلیج فارس ریشه میگیرد» و در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به نام موسیقی «چمک» (یا «چمکی») شناخته میشود که بیانگر فرهنگ مشترک آنهاست. ریتمهای بندری ترکیبی از عناصر ایرانی و آفریقایی را در خود دارند: سازهای سنتی این سبک شامل نیانبان ایرانی، تمبک، دف و داربوکا هستند، اما گروههای موسیقی مدرن بندری همچنین «از سازهای کوبهای مانند جمبه، طبل سخنگو، کوئینتو و کونگا» استفاده میکنند. این طبلهای آفریقایی و ریتمهای ششهشتم به روشنی تأثیر جوامع شرق آفریقا (و آفریقایی-ایرانی) را در امتداد خلیج فارس نشان میدهند. از نظر تاریخی، مردمان آفریقایی-ایرانی – که نوادگان ملوانان و بردگان شرق آفریقا هستند و توسط بازرگانان خلیج فارس به این منطقه آورده شدند – همچنان واژگان سواحیلی و گونههای رقص سنتی را در روستاهای اطراف بندرعباس حفظ کردهاند. به این ترتیب، موسیقی، صنایع دستی و حتی آشپزی جنوب ایران نشانههای تبادل آفریقایی و عربی را در کنار سنتهای بومی ایرانی در خود جای داده است.در جنوبشرقی، پیوندهای دیرین ایران با جنوب آسیا در پوشاک و معماری قابل مشاهده است. از دوران گورکانیان (قرون شانزدهم تا هجدهم میلادی)، فرهنگ ایرانی به هند و پاکستان امروزی جریان یافت. زبان رسمی دربار امپراتوری گورکانی فارسی بود و هنرمندان و معماران ایرانی بسیار مورد توجه قرار داشتند. یکی از میراثهای چشمگیر این تبادل، باغ گورکانی است؛ چنان که تاریخنگاران اشاره کردهاند، «امپراتور گورکانی، بابر، باغ ایرانی را به هند معرفی کرد و کوشید فضای خنک و دلپذیر سرزمین خود را بازآفرینی کند». بابر (که خود شاهزادهای تیموری از آسیای مرکزی بود) باغهایی در کابل و دهلی بنا کرد که دقیقاً بر پایه الگوهای چهارباغ ایرانی طراحی شده بودند.
جانشینان او باغهای بسیاری در سراسر شبهقاره — از لاهور تا کشمیر — با طراحی چهارباغ، متشکل از سایه، میوه، عطر و آب، بنا کردند. به عنوان نمونه، باغهای تاج محل در آگرا به گونهای ساخته شدند که «مفهوم ایرانی باغ بهشت آرمانی» را تجسم ببخشند و دارای جویهای آبیاری منشعب از رود یمنا باشند. به همین ترتیب، الگوهای شال کشمیری (نقش بته جقه) و نقاشیهای دیواری کاخهای گورکانی، طرحهای گلوبوته ایرانی را به نمایش میگذارند. سنتهای بلوچستان و سند در پاکستان نیز در زمینه پارچهها و زیورآلات شباهتهای زیادی با استان سیستان و بلوچستان ایران دارند. از سوی دیگر، صنعتگران ایرانی نیز کالاهای لوکس جنوب آسیا را وارد میکردند: ابریشمهای گورکانی، ادویهها و رودوزیهای ظریف راه خود را به مد اشرافی ایران باز کردند. حتی امروز، گفتارها و اشعار فارسی (چون آثار حافظ و مولوی) همچنان در ایران، پاکستان و هند رایج و نقل میشوند و این گفتوگوی ادبی دوسویه را برجسته میکنند. با نگاهی به شمال، روابط ایران با آذربایجان و قفقاز به طور ویژهای صمیمی و نزدیک است. پژوهشگران ایرانی تأکید میکنند که مردم امروزین آذربایجان (که بسیاری از آنان در شمال غربی ایران و همچنین در جمهوری آذربایجان زندگی میکنند) ریشههای فرهنگی عمیقی با ایرانیان دارند. در واقع، اگرچه آذربایجانیها «به زبانی ترکی سخن میگویند، اما به دلیل فرهنگ، تاریخ و ژنتیک، اغلب با مردم ایران مرتبط دانسته میشوند». این موضوع بازتابی از قرنها پیوندهای خویشاوندی و حکومت ایرانی است؛ در دوران صفویه (نخستین سلسله شیعه ایرانی)، نخبگان ایرانی و آذری با یکدیگر وصلت میکردند و زبان فارسی زبان فرهنگ عالی هر دو سرزمین بود. آیینهایی همچون نوروز (سال نو ایرانی)، موسیقی مقام و حتی عناصر طراحی قالی و شعر، در سراسر این مرز مشترکاند.
معماری در باکو و جنوب آذربایجان اغلب دارای کاشیکاریها و کتیبههایی به سبک ایرانی است که بازتابی از جایگاه تاریخی این منطقه در جهان ایرانی میباشد. در مقابل، فرهنگ ایرانی نیز تحت تأثیر ویژگیهای قفقازی قرار گرفت: منسوجات شمال ایران (از جمله برخی فرشهای دوره قاجار) نقوش هندسی رایج در بافندگی قفقاز را به نمایش میگذارند. به طور کلی، حوزه تاریخی نفوذ ایران سراسر قفقاز را دربر میگرفت: ارمنستان، آذربایجان و گرجستان کنونی همگی دارای ویرانهها و نسخههای خطی ایرانی هستند. به گفته یکی از منابع، قفقاز شمالی «کاملاً در حوزه نفوذ فرهنگ ایرانی» قرار دارد. روسیه نیز در قرون هجدهم و نوزدهم بخشی از مدار فرهنگی ایران شد. نخبگان ایرانی به سنپترزبورگ و فرانسه سفر میکردند و مدهای جدید را با خود به ایران میآوردند. حتی طراحی باغها نیز دچار تغییر شد: در دوره قاجار، «طراحی باغهای اروپایی، به ویژه طرحهای فرانسوی و در مرتبه دوم، طرحهای روسی، بر ایران تأثیر گذاشت». بدین ترتیب، فرهنگ امپراتوری روسیه (و از طریق آن، سبکهای اروپای غربی) ردپای خود را در معماری، پوشاک و برنامهریزی شهری شمال ایران بر جای گذاشت.
در مجموع، این تبادلات فرهنگی منجر به شکلگیری فرهنگی غنی و تلفیقی شده است. ایران هنر و اندیشههای خود را به همسایگانش عرضه کرده و در عین حال آزادانه از آنها وام گرفته است. به عنوان نمونه، هند گورکانی و ایران قاجاری هر دو منسوجات ابریشمی ظریفی تولید کردند که بر پایه الگوهای ایرانی شکل گرفته بودند؛ امپراتوری عثمانی سبکهای تصویرگری کتاب ایرانی را جذب کرد؛ و هنر عربهای خلیج فارس با مینیاتورهای ایرانی که توسط بازرگانان منتقل شده بود، غنا یافت.
به همین ترتیب، پوشاک ایرانی نیز هم تأثیرگذار بوده و هم از همسایگان خود تأثیر پذیرفته است: شهرهای بندری جنوب ایران زمانی شباهت زیادی به بازارهای عربی داشتند و امروز جوانان ایرانی سبکهای مد جهانی را در حالی که هنرهای سنتی برش و سوزندوزی همچنان از نقشهای منطقهای الهام میگیرند، با هم تلفیق میکنند. در دهههای اخیر این گفتوگو ادامه یافته است: طراحان ایرانی نقشمایههای فارسی را در سطح بینالمللی به نمایش گذاشتهاند و پژوهشگران ایرانی در پروژههای مشترک با خاورمیانه و آسیای مرکزی همکاری میکنند. به طور خلاصه، چنانکه تاریخنگاران ایرانی بارها یادآور شدهاند، فرهنگ ایران ذاتاً فرشی از تأثیرات گوناگون است که پیوسته رشتههای عربی، ترکی، هندی، آفریقایی و اروپایی را در هویت خود میتند، همانگونه که الگوهای کهن ایرانی همچنان زینتبخش فرش فرهنگیِ گستردهتر منطقه باقی ماندهاند
