صمد بهرنگی (۱۳۴۶-۱۳۱۷)۱۹۳۹-۱۹۶۸ آموزگار، نویسنده داستانهای کوتاه، فولکلوریست، مترجم و منتقد اجتماعی ایرانی با اصالت آذربایجانی بود. او بیش از هر چیز بهخاطر داستانهای کودکانهاش، بهویژه داستان تمثیلی «ماهی سیاه کوچولو» شهرت دارد. بهرنگی که به اندیشههای مارکسیستی-لنینیستی پایبند بود، در آثارش زندگی کودکان فقیر را در مرکز توجه قرار میداد و بر خوداتکایی تأکید میکرد. آثار او بهصراحت با بیعدالتی و سانسور مقابله میکردند؛ چنانکه یکی از ناظران گفته است: «کلام و اندیشههای بهرنگی هنوز هم از سوی زندانیان سیاسی و کنشگران ایرانی که علیه سانسور، فقر و بیعدالتی مبارزه میکنند، نقل میشود.» گرچه دوران فعالیت او کمتر از یک دهه بود، آمیزهای از فولکلور و آرمانهای انقلابی در آثارش تأثیری ماندگار بر ادبیات و آموزش ایران گذاشت.
صمد بهرنگی در ۱۳۱۷/۱۹۳۹ در محله چرنداب تبریز به دنیا آمد. او در فقر بزرگ شد؛ پدرش کارگری فصلی بود که در نهایت برای کار به قفقاز مهاجرت کرد. صمد تنها تحصیلات ابتدایی و سه سال از دبیرستان را گذراند و سپس وارد دانشسرای کشاورزی شد. او در سال ۱۳۳۵ از این برنامه فارغالتحصیل شد و در ۱۸ سالگی بهعنوان معلم روستا مشغول به کار شد، شغلی که به مدت یازده سال ادامه یافت. در این مدت، در حالی که در مدارس دورافتاده تدریس میکرد، موفق شد مدرک لیسانس زبان انگلیسی را از دانشگاه تبریز نیز دریافت کند. این سالهای شکلدهنده در آذربایجان تأثیر عمیقی بر نگاه او به آموزش و جامعه گذاشتند.
در اوایل دهه ۱۳۴۰، صمد بهرنگی در مدارس تکاتاقه روستایی تحت شرایطی بسیار سخت به تدریس زبان فارسی مشغول بود. به روایت یکی از منابع، «شرایط وحشتناک این مدارس … نه تنها بهرنگی را رادیکالیزه کرد، بلکه منبعی از شور و اشتیاق نیز برای او فراهم ساخت.» او اغلب بدون وسایل گرمایشی یا امکانات اولیه کار میکرد و شاگردانش با گرسنگی و بیسوادی دست به گریبان بودند. بهرنگی مصمم شد آموزش را به زندگی واقعی نزدیک کند و شروع به نوشتن داستانها و کتابهای آموزشی به زبان آذری کرد که بازتابدهنده زندگی روستایی بودند. رژیم پهلوی بهسرعت متوجه فعالیتهای او شد؛ بهرنگی به اتهام «نافرمانی» توبیخ و منتقل شد و آثار نوآورانهاش سانسور یا ممنوع گردید. او چندین بار به دلیل روشهای آموزشی صریح و انتقادیاش تعلیق و دوباره بازگردانده شد. این تجربهها تنها عزم او را برای تغییر تقویت کرد؛ بهرنگی به تظاهرات دانشجویی پیوست و بهطور علنی از ناکارآمدی آموزش دولتی انتقاد کرد.
در همین زمان، فعالیت ادبی صمد بهرنگی بهطور جدی آغاز شد. او در سال ۱۹۶۰ نخستین داستان کوتاه خود با عنوان «عادت» را منتشر کرد، هرچند که این اثر توجه چندانی جلب نکرد. در سال ۱۹۶۴ داستان «تلخون» از او در یک نشریه ادبی منتشر شد و او را بهعنوان نویسندهای جدی مطرح کرد. سال بعد، در همکاری با فولکلوریست بهروز دهقانی، اولین جلد از مجموعه «افسانههای آذربایجان» را گردآوری و به زبان فارسی منتشر کرد. همچنین در سال ۱۹۶۵، بهرنگی با جسارت کتابچه «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران» را نوشت که نقدی تند بر نظام آموزشی رسمی و کتابهای درسی بود. این رساله جایگاه او را بهعنوان یک منتقد اجتماعی تثبیت کرد و توجه نویسنده برجسته، جلال آلاحمد، را به خود جلب کرد؛ آلاحمد تلاش ناموفقی برای قانع کردن وزارت آموزش و پرورش جهت انتشار کتاب الفبای آذری پیشنهادی بهرنگی برای دانشآموزان انجام داد. تا اواسط دهه بیست زندگیاش، بهرنگی در میان روشنفکران بهعنوان چهرهای مطرح شناخته میشد که به چالش کشیدن آموزش سنتی و دفاع از حقوق فرهنگی آذریها را دنبال میکرد.
از سال ۱۹۶۶، صمد بهرنگی به طور مشخص شروع به نوشتن برای کودکان کرد. نخستین داستان کودکانه منتشرشده او «اولدوز و کلاغها» بود که در هفتهنامه پرخواننده فردوسی به چاپ رسید. این داستان تمثیلی درباره دختر یتیمی به نام اولدوز است که با تکیه بر هوش و شجاعت خود، نه با خشونت، بلکه با تدبیر در برابر پادشاه فاسد میایستد. این داستان بهرنگی را به عنوان صدایی تازه و بااستعداد در سطح ملی مطرح کرد. در دو سال بعد، او دهها داستان نوشت که اغلب به صورت کتابچههای کوچک منتشر یا از رادیو دولتی پخش میشدند؛ داستانهایی که شخصیتهای فروتن در آنها بر زورگویان غلبه میکردند یا درسهایی درباره عدالت میآموختند. این افسانهها ترکیبی از سبک سنتی قصهگویی با نقد اجتماعی تیزبینانه بودند. به گفته یکی از پژوهشگران، حتی در این مرحله نیز بهرنگی «شهرت خود را به عنوان نویسندهای معترض» به دست آورده بود که داستانهایش افراد را به تغییر شرایطشان با ابتکار عمل خودشان تشویق میکرد.
اوج داستاننویسی صمد بهرنگی در کتاب «ماهی سیاه کوچولو» نمایان شد که در سال ۱۹۶۸، تنها چند ماه پیش از مرگش منتشر گردید. در این داستان، ماهی جوان و کنجکاوی که در جویباری کوچک زندگی میکند، مصمم است اقیانوس پهناور را ببیند و بفهمد که چرا آبشاری مرموز از دنیای کوچک او فراتر میرود. مادربزرگ ماهی، این سفر را بهعنوان داستانی هشدارآمیز برای ماهیهای دیگر تعریف میکند، اما روایت آشکارا جسارت قهرمان داستان را ارج مینهد. ماهی سیاه کوچولو در جریان سفر خود با شخصیتهایی روبرو میشود که او را با مسائلی چون منازعات بر سر زمین، هنجارهای جنسیتی و نابرابری آشنا میکنند. خوانندگان آن زمان در جستوجوی این ماهی استعارهای از روشنگری فردی و آزادی سیاسی میدیدند. سانسورچیان حکومت پهلوی نیز همین را دریافتند؛ آنها پیش از آنکه کتاب به دست مخاطبان گسترده برسد، آن را ممنوع کردند، زیرا میترسیدند که سرپیچی ماهی کوچولو از ماندن در «جایگاه خود»، پیام شورش علیه اقتدار را به کودکان منتقل کند.
تصاویر فرشید مثقالی برای «ماهی سیاه کوچولو» به اندازه متن داستان شهرت یافتند. آثار هنری پرکنتراست او (که عمدتاً با رنگهای سیاه، سبز و سفید کار شده بود) هم معصومیت و هم درام روایت بهرنگی را به زیبایی به تصویر کشید. در سطح بینالمللی، مثقالی برای این اثر در سال ۱۹۷۴ جایزه هانس کریستین اندرسن (که از آن به عنوان «نوبل تصویرگری کودک» یاد میشود) را دریافت کرد. این جایزه توجه جهانی را به داستان جلب کرد و موجب شد «ماهی سیاه کوچولو» به زبانهای اروپایی و فراتر از آن ترجمه شود. اما در ایران، پیام کتاب در دوران شاه ممنوع بود؛ با این وجود نسخههای زیرزمینی آن در میان دانشجویان و روشنفکران دست به دست میشد و روایت انتقادی و زیرکانه داستان به سرعت در میان آنها گسترش یافت.
سخنان خود صمد بهرنگی نیز تعهد او به پیوند داستانگویی با واقعیتهای اجتماعی را بهروشنی نشان میدهد. او صراحتاً استدلال میکرد که نباید کودکان را از واقعیتهای جامعه دور نگه داشت:
«دیگر زمان آن گذشته است که ادبیات کودکان را به نصایح خشک و آمرانهای مانند “دست و پای خود را بشویید… از پدر و مادر و بزرگترها اطاعت کنید” محدود کنیم… آیا نباید به کودک بگوییم که در کشور تو پسران و دخترانی هستند که هرگز تکهای گوشت در بشقابشان ندیدهاند؟… [آیا نباید به کودک بگوییم] چرا [آنها] گرسنهاند و چگونه میتوان از گرسنگی کاست؟»
این اظهارنظر از مصاحبهای در دهه ۱۹۶۰ (که غالباً به خود صمد بهرنگی نسبت داده میشود) به روشنی فلسفه او را نشان میدهد: داستانها باید کودکان را نسبت به بیعدالتی آگاه کرده و حس همدلی را در آنان برانگیزند. از دیدگاه او، ادبیات یک «پل» میان خیال و واقعیت است. او نوشته بود: «ادبیات کودکان باید پلی بسازد میان دنیای رنگارنگ رؤیاها که پر از خیال و توهم است، و دنیای واقعی که سختتر و دشوارتر است.» کودکی که از این پل عبور کند و «با مشعل دانش، آگاهی و راهنمایی» مجهز شود، بهتر میتواند معضلات اجتماعی را درک کرده و بیاموزد که چگونه با آنها مقابله کند.
در طول دوران فعالیتش، صمد بهرنگی به طور عمیقی با سیاستهای چپگرایانه درگیر بود. به گفته دانشنامه ایرانیکا، او آشکارا خود را حامی «اصلاحات ریشهای» معرفی میکرد و علیه بیعدالتیهای فئودالی و غربزده مبارزه مینمود. پناه (در گلوبالویسز) او را «مارکسیستی، آموزگاری پرشور و منتقدی اجتماعی» توصیف میکند که با آنچه فساد ناشی از نوسازی تحت سلطنت شاه میدانست، به مقابله برخاست. بهرنگی از نقش روحانیت در سرکوب تفکر انتقادی («تشویق ضدروحانی جوانان») انتقاد میکرد و اقلیتهای آذربایجانی را به دستیابی به برابری کامل با ایرانیان فارسیزبان فرا میخواند. او در مصاحبهها و سخنرانیهای کلاسی خود دانشآموزان را به تفکر انتقادی وادار میکرد و از اطاعت کورکورانه برحذر میداشت. تا اواخر دهه ۱۹۶۰، نفوذ او در میان دیگر آموزگاران معترض و حتی برخی فعالان رادیکال به طور قابل توجهی افزایش یافته بود. بهرنگی اشعار و ادبیات رادیکال فارسی، از جمله آثار شاملو، فروغ فرخزاد و مهدی اخوان ثالث را به زبان آذری ترجمه میکرد تا کودکان با زبان مادری خود به این مفاهیم دست یابند. در عین حال، او افسانههای آذری را به فارسی برمیگرداند و به کودکان روستایی کمک میکرد تا در کنار آموزش رسمی در مدارس ملی ایران، میراث فرهنگی خود را حفظ کنند.
صمد بهرنگی بخشی از شبکهای از متفکران پیشرو بود. او همکاری نزدیکی با بهروز دهقانی داشت که در گردآوری فولکلور آذربایجانی به او یاری رساند و پس از مرگ بهرنگی نیز مجموعههایی از آثار او را ویرایش کرد. نویسندگانی چون علی شریعتی و شاعرانی مانند احمد شاملو از جمله همعصرانی بودند که به آرمانهای بهرنگی احترام میگذاشتند. با این حال، این اتحادها او را به هدفی برای سرکوب تبدیل کرد: ساواک (پلیس مخفی شاه) او را تحت نظر داشت. در سال ۱۹۶۸ بهرنگی به اتهامات مبهمی همچون «نافرمانی» برای مدتی کوتاه از تدریس معلق شد و بنا بر گزارشها برای بازجویی درباره گرایشهای کمونیستیاش احضار گردید، هرچند اسناد مستقیمی از این بازجوییها در دست نیست.
با وجود این فشارها — یا شاید به همین دلیل — صمد بهرنگی بیباکانه به راه خود ادامه داد. او هر زمان که فرصت مییافت، در روزنامهها و مجلات درباره دیدگاههای آموزشی خود سخن میگفت. برای نمونه، در مصاحبهای در سال ۱۹۶۸ (که پس از مرگش منتشر شد) بار دیگر تأکید کرد که مأموریت واقعی یک معلم صرفاً آموزش دستور زبان نیست، بلکه گسترش افقهای فکری دانشآموزان است. او بهطور معروف عباراتی از «ماهی سیاه کوچولو» را بازگو کرد تا دیدگاه خود را شرح دهد: «اگر روزی مرگ به سراغم بیاید — که قطعاً خواهد آمد — مهم نیست؛ آنچه اهمیت دارد این است که زندگی یا مرگ من چه اثری بر زندگی دیگران خواهد گذاشت.» در متن داستان، این جمله که از زبان ماهی بیان میشود، نشان میدهد که بهرنگی سرنوشت فردی خود را با سرنوشت آرمانهایش پیوند میداد. او به مخاطبانش گفته بود که هدفش توانمندسازی کودکان و محرومان است، به گونهای که حتی اگر جوانمرگ شود، اندیشههایش همچنان زنده بمانند.
اندوهبار اینکه زندگی صمد بهرنگی در حالی پایان یافت که تنها ۲۹ سال داشت. در ۳۱ اوت ۱۹۶۸، او در جریان یک سفر میدانی برای گردآوری افسانههای محلی در منطقه خداآفرین، نزدیک مرز شوروی، حضور داشت. بنا به گزارش ایرانیکا، بهرنگی برای خنک شدن وارد رود ارس شد و غرق گردید، در حالی که شنا کردن نمیدانست. عجیب بودن این حادثه بلافاصله شایعاتی را برانگیخت: آیا این فقط یک بدشانسی بود یا دخالت عمدی در کار بود؟ بسیاری از فعالان جوان که بهرنگی را شهیدی برای آرمانهایشان میدانستند، بر این باور بودند که ساواک در مرگ او دست داشته است. حمزه فراهتی، افسری از ارتش که گفته میشود آن روز همراه او بود، هرگونه دخالت را انکار کرد، اما تردیدها همچنان باقی ماند. به هر حال، جسد او از سوی ایرانی رودخانه پیدا شد و به تبریز بازگردانده شد. انجمن نویسندگان ایران به سرعت واکنش نشان داد؛ طی چند ماه، شماره ویژهای از نشریه «آرش» را به یاد او منتشر کردند.
صمد بهرنگی در قبرستان امامیه تبریز به خاک سپرده شد. سنگ قبر ساده او (که با خط نستعلیق فارسی مزین شده) در کنار بسیاری از نویسندگان و شهیدان دیگر قرار دارد. تا به امروز، بر مزارش گل یا کتابهایی که دوستدارانش به یادگار گذاشتهاند، دیده میشود. با این حال، این آرامگاه گاه با بیتوجهی یا تخریب روبرو شده است که بازتابی از سیاستهای پرتنش حافظه در ایران است. نگهبانان محلی هر از گاهی محل را بازسازی میکنند تا اطمینان یابند که نام صمد بهرنگی در دره شاعران و انقلابیون تبریز همچنان پابرجا بماند.
در سالهای بلافاصله پس از مرگ صمد بهرنگی، داستانها و نوشتههای او گردآوری و منتشر شدند. در بهار ۱۹۶۹، کتابی با عنوان «قصههای بهرنگ» منتشر شد که دوازده داستان کودکانه او را دربر میگرفت. در همان سال، بهروز دهقانی مجموعهای از مقالات و نوشتههای بهرنگی را در کتابی به نام «مجموعه مقالات» گردآوری کرد. در سال ۱۹۷۰ نیز مجموعه دیگری با عنوان «تلخون و قصههای دیگر» منتشر شد که داستان نخستین او «تلخون» و مطالب دیگری را شامل میشد. سرانجام در سال ۱۹۷۸، اسد بهرنگی، برادر صمد، نامهها و نوشتههای ناتمام او را در کتابی با عنوان «نامههای صمد بهرنگی» جمعآوری کرد. این آثار، اگرچه تا حدودی توسط رژیم سانسور شده بودند، به حفظ صدای بهرنگی و ادامه تأثیرگذاریاش کمک کردند.
تا دهه ۱۹۷۰، صمد بهرنگی به نمادی قدرتمند در ایران بدل شده بود. پژوهشگران اشاره کردهاند که «در طول دهه ۱۹۷۰، بهرنگی به چهرهای قهرمانانه و شهیدگونه برای گروههای ضدپهلوی تبدیل شد.» او به عنوان معلمی نمونه و روشنفکری مردمی، مدافع عدالت اجتماعی به تصویر کشیده میشد. حتی پیش از انقلاب ۱۹۷۹، مراسمهای غیررسمی بزرگداشت سالروز تولد یا درگذشت او در روستاها و دانشگاهها برگزار میشد. پس از انقلاب، افسانه او بیش از پیش رشد کرد. جمهوری اسلامی جدید (با وجود گاهبهگاه نارضایتیهای اداری از ایدههای چپگرایانه) اجازه داد آثار او منتشر و تدریس شوند، به عنوان نمونههایی از فداکاری برای محرومان. به گزارش ایرانچمبر، در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، داستانهای بهرنگی به طور مرتب در ایران تجدید چاپ میشدند، غالباً با تصویرسازیهای تازه، و حتی برای استفاده در استانهای شمالغربی به زبان آذری ترجمه شدند. دستورالعملهای او برای قصههای کودکانه و نامش به جزء ثابت کتابخانههای مدارس تبدیل شده بود.
در سطح بینالمللی، شهرت ادبی صمد بهرنگی از طریق ترجمههای آثارش گسترش یافت. بهویژه «ماهی سیاه کوچولو» به زبانهای انگلیسی، ترکی، روسی، فرانسوی و بسیاری زبانهای دیگر ترجمه شده است. منتقدان خارج از ایران غالباً این اثر را یکی از کلاسیکهای ادبیات مدرن کودکانه دانستهاند. یکی از نویسندگان در مقدمه ترجمهای از این کتاب نوشته است که آشنایی با «ماهی سیاه کوچولو» در سنین کودکی «تجربهای دگرگونکننده» بوده است. استادان ادبیات تطبیقی تأکید کردهاند که ترکیب افسانه ساده و پیام سیاسی در آثار بهرنگی با سنت نویسندگان تمثیلی در سطح جهان همخوانی دارد. در سال ۲۰۲۲، شارا عطشی، ویراستار ادبی، او را «شاید تأثیرگذارترین نویسنده کودک ایران» نامید و اشاره کرد که داستانهایش حتی در تبعید نیز «همراه اصلاحطلبان ایرانی» هستند. دیگران نیز او را «ملکالشعرای کودکان ایران» لقب دادهاند — آموزگاری که «الهامبخش و توانمندساز نسل جوان» برای بهبود جهان خود است.
امروز تأثیر صمد بهرنگی همچنان در ایران و فراتر از آن پابرجاست. تقریباً هر نسل از خوانندگان ایرانی با «ماهی سیاه کوچولو» یا «اولدوز و کلاغها» آشنا میشود و جملاتی از آنها را به خاطر میسپارد. در مدارس و محافل ادبی، الگوی او در پیوند آموزش با اخلاق اغلب به عنوان معیاری مورد استناد قرار میگیرد. فعالان فرهنگی سالگرد درگذشت او، ۳۱ اوت، را با قرائت داستانهایش گرامی میدارند. در تبریز و شهرهای کوچک آذرینشین، مجسمهها، دیوارنگارهها و مراکز فرهنگی به نام و تصویر او مزین شدهاند. به گفته دانشنامه ایرانیکا، روحیه مبارز بهرنگی — یعنی «تشویق ضدپدرسالارانه و ضدروحانی جوانان» و جسارتش در به چالش کشیدن قدرت — جایگاه او را در تاریخ فکری و اجتماعی ایران تثبیت کرده است. رازآلودگی مرگ زودهنگامش نیز عشق و دلبستگی مردم به او را شدت بخشید؛ چنانکه یکی از مفسران گفته است، «رازآلودگی پیرامون مرگ او عشق پرشوری که مردم به او داشتند را دوچندان کرد.»
در پایان این مقاله، سخن میگویم به عنوان کسی که در کودکی شیفته داستانهای او بود. زندگی صمد بهرنگی نمونهای است از قدرت داستانگویی به عنوان شکلی از اعتراض اجتماعی. او افسانههای عامیانه را به ابزاری برای نقد اجتماعی تبدیل کرد و دوران کوتاه فعالیتش نشان داد که چگونه یک معلم-نویسنده میتواند نسلی را به حرکت درآورد. سبک مستقیم و محاورهای او و شجاعتش در رویارویی با بیعدالتی، تحسین ماندگاری برایش به همراه آورد. امروز میراث او در آثار نویسندگان ایرانی و در خاطرات فعالان اجتماعی همچنان زنده است؛ او همچنان نماد مقاومت و پیشگام ادبیات کودکانه ایران باقی مانده است