سبک پوشش فردی در ایران مدتهاست که بهعنوان «میدان نبردی نیابتی» برای کشمکشهای ایدئولوژیک عمل کرده است؛ نکتهای که پژوهشگران نیز بر آن تأکید دارند و یادآور میشوند که پوشش میتواند «نشاندهندهی مشارکت فرد در یک تبار زیباییشناختی سیاسی چپگرایانه» باشد. به بیان دیگر، آنچه ایرانیان به تن میکنند، غالباً هویت سیاسی آنان را بازتاب داده است. پیش از سال ۱۹۷۹، رژیم شاه پوششهای غربی را ترویج میکرد (و حتی حجاب را به عنوان نمادی از عقبماندگی ممنوع ساخته بود)، اما انقلاب این روند را معکوس کرد: پوششهای ساده و کارکردگرا به نشانهای از شور انقلابی بدل شدند. علی شریعتی خود این مسئله را در قالبی به شدت ضداستعماری بیان کرد و استدلال نمود که «جوامع آسیایی… لباسهای سنتی میپوشند» و «هیچ نیازی… به مدهای فاخر اروپا» ندارند. برای بسیاری از چپگرایان، رد پوشش غربی بخشی از بازپسگیری هویت ایرانی بود؛ نمونهای عملی از هشدار جلال آل احمد مبنی بر اینکه پذیرش «الگوهای غربی… به از دست رفتن هویت فرهنگی ایرانی» منجر میشود. به طور خلاصه، تا سال ۱۹۷۹، پوشاک به زبانی آشکاراً سیاسی بدل شده بود؛ زبانی که چپگرایان ایرانی امروز نیز آن را در قالب الگویی جهانی از مد ضدهژمونیک احیا کردهاند. سیاسی شدن پوشش شاید در اعتراضات زنان آشکارتر از هر جای دیگر نمایان شد. در روز جهانی زن سال ۱۹۷۹، بیش از ۱۰۰ هزار زن در تهران بدون حجاب و با لبخندی معنادار راهپیمایی کردند. این تظاهرات عظیم علیه حجاب اجباری تازه وضع شده نشان داد که چگونه پوشاک خود به نمادی از مقاومت تبدیل شده بود. پیش از انقلاب، بیحجابی امری عادی محسوب میشد؛ به طوری که شاه حتی حجاب را به عنوان «ابزاری برای سرکوب زنان» ممنوع کرده بود.
زمانی که رژیم جدید پوشیدن روسری را الزامی کرد، کنار گذاشتن یا برداشتن آن به عملی در راستای مخالفت سیاسی تبدیل شد. همانطور که یکی از تحلیلگران اشاره میکند، «پوشیدن حجاب به ابزاری برای تبلیغ انقلابی بدل شد… که نشاندهندهی مخالفت با شاه بود». به این ترتیب، پوشاک زنان انقلابی روایت رسمی دولت را وارونه ساخت: پوشیدن شال اسلامی سنتی از سوی اسلامگرایان به عنوان عملی ضداستعماری تشویق میشد، در حالی که پیش از آن، پوشاک غربیشده به عنوان «فاسد از نظر اخلاقی» معرفی میشد. به طور خلاصه، در آن دوران، هم حجاب و هم بیحجابی به نمادهایی ایدئولوژیک و ابزارهایی در میدان نبرد سیاسی تبدیل شده بودند.
مد مردان نیز دگرگونی مشابهی را تجربه کرد. تصاویر خیابانی از سال ۱۹۷۹ اغلب مردان جوانی را نشان میدهد که ژاکتهای سبز زیتونی یا خاکی «ارتش مردمی» به تن داشتند و تفنگ به دست گرفته بودند. یکی از تصاویر مشهور آن دوران گروهی از انقلابیون را دقیقاً با همین پوشش به تصویر میکشد: ژاکتهای رزمی ساده و مشتهای برافراشته. ناظران خارجی همچون وی. اس. نایپول این مبارزان را چنین توصیف میکردند که «ژاکتهای لحافی خاکی و پولیورهایی» به تن داشتند، گویی که در «لباس مبدل چه گوارا» ظاهر شدهاند و همچنان مشتاق آن بودند که اتحادی را که به باورشان پیروزی را به ارمغان آورده بود، به نمایش بگذارند. نشریه آتلانتیک نیز به این نکته اشاره کرده بود که چگونه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سبک چه گوارا را تقلید میکرد، با «لباسهای چه گوارایی» و پوسترهایی از چریکهای جهان سوم. این پوشش شبهنظامی — در تضاد با کت و شلوارها و کراواتهای رژیم پیشین — بیانگر نوعی عقیده چپگرایانه/اسلامگرایانه بود: پذیرش همبستگی مساواتطلبانه و ضداستعماری. در واقع، خود رهبران اسلامی چنین شیوههایی را تشویق میکردند. پس از سقوط شاه، اسلامگرایان مردان را به رویاندن ریش، کنار گذاشتن کت و شلوارهای غربی، و پوشیدن «رداهای سنگین کتانی به رنگهای مات» به عنوان نشانهای از مقاومت اصیل فراخواندند. با پوشیدن ژاکتهای خاکی و لباسهای نظامی، انقلابیون ایرانی از طیفهای گوناگون (چه چپگرایان سکولار و چه اسلامگرایان) عضویت خود را در سبکی انقلابی در سطح جهانی که به یکدستی و سادگی بیشتر از مصرفگرایی غربی بها میداد، به نمایش گذاشتند.
این پیوند سیاست و مد به طور عمیقی توسط روشنفکران ایرانی نظریهپردازی شده بود. در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، علی شریعتی استدلال میکرد که پوشش سنتی بخشی از راهبردی بزرگتر در مبارزه با استعمار است: خودداری از وارد کردن «مدهای فاخر» به منزلهی رد سلطهی بیگانه بود. به همین ترتیب، جلال آل احمد در رسالهی «غربزدگی» پوشاک غربی را یکی از «سموم» فرهنگ امپریالیستی معرفی میکرد. او هشدار داده بود که تقلید از الگوهای غربی در آموزش و هنر «منجر به از دست رفتن هویت فرهنگی ایرانی» میشود. در لحظهی انقلاب، این ایدهها در قالب پارچه و لباس به عینیت درآمدند: ژاکتهای خاکی و چفیهها تجسمی از فراخوان شریعتی برای «بازگشت نه به گذشتهای دور، بلکه به گذشتهای که در زندگی روزمره حاضر است» بودند، و رد لباسهای غربی تحقق نقد غربزدگی آل احمد را به نمایش میگذاشت. در این نگاه، مد ایرانی سال ۱۹۷۹ به شکلی آشکار ایدئولوژیک شده بود: هر ژاکت، روسری یا حجابی بیانیهای از هویت ضداستعماری به شمار میرفت. نویسندگانی چون غلامحسین ساعدی این نگرش و نارضایتیهای پس از آن را در قالب استعاره به تصویر کشیدند. ساعدی بعدها با افسوس نوشت که پس از انقلاب، «فرش زیبا و شکوهمندی» از آرمانها کنار زده شد تا «کرمها و پلیدیها»ی زیر آن آشکار شود. تصویر تکاندهندهی او (فرشی ایرانی که پوسیدگی را پنهان میکند) نشان میدهد که خود پوشاک و آیینهای انقلابی – هرچند تأثیرگذار – در واقع پردهای بر آشفتگیهای ژرفتر بودند. برای متفکران چپ ایرانی، حتی سبک انقلابی میتوانست به شمشیری دو لبه تبدیل شود: همزمان نمادی از امید و یادآور تناقضها. به این ترتیب، پوشاک نه تنها حامل افتخار بلکه آکنده از طنز تلخ و سرخوردگی در مسیر مبارزهی انقلابی بود. دگرگونیهای مد ایران در سال ۱۹۷۹ در تار و پود گستردهتری از نمادپردازی چپ بینالمللی جای میگرفت. تأثیر سبکهای ضداستعماری جهانی آشکار بود. تصویر چه گوارا، مارکسیست آرژانتینی – با کلاه بره و لباس رزمی – پیش از انقلاب در ایران رواج یافته بود. انقلابیون آشکارا ظاهر او را تقلید میکردند و خود را وارثان مبارزات چریکی قرن بیستم میدانستند. در همین حال، چفیهی فلسطینی به نشانهای آشکار از چپگرایی بدل شده بود.
پوسترهای اعتراضی ایرانی الگوی چفیه را با شعارهایی چون «مرگ بر امپریالیسم، مرگ بر صهیونیسم» در هم آمیخته بودند و آگاهانه انقلاب ایران را به مبارزهی فلسطینیان و جهان سوم پیوند میدادند. (در واقع، همانطور که یکی از گزارشهای اخیر اشاره میکند، چفیهی سیاه و سفید به «نمادی جهانی و فراگیر از مقاومت» بدل شده است.) این شباهتها نشان میدهد که سبک چپگرایانهی ایرانی در خلأ پدید نیامده بود: این سبک آگاهانه بازتابدهندهی مد انقلابی آمریکای لاتین و جنبشهای پانعربی بود. در هر مورد – از یونیفورمهای زیتونی کوبا، تا چفیههای الجزایری و لباسهای خاکی ویتنامی – چپ جهانی کدی بصری از جنگ خلقها را برگزید و فعالان ایرانی نیز جایگاه خود را در این سنت تثبیت کردند. تحلیلگران معاصر فرهنگ خردهفرهنگها بهویژه بر همین قدرت ارتباطی پوشاک تأکید میکنند. همانطور که نظریهپرداز فرهنگی، لیدیا مکدسی، مشاهده کرده است، در قرن بیستویکم انتخابهای سبک پوشش مردم اغلب «بازتابدهندهی نگرشهای غالب… دربارهی مقاومت سیاسی» است و پایبندی به آرمانهای چپ را نشان میدهد. چپگرایان ایرانی امروز دقیقاً همین کار را انجام میدهند: آنها ژاکت خاکی، چفیهی فلسطینی و مانتوی ساده را نه به عنوان نوستالژی صرف، بلکه بهعنوان پیامرسانی سیاسی آشکار احیا کردهاند. تصاویر خیابانی و پستهای آنلاین از اعتراضات اخیر بهطور مکرر مردان و زنانی جوان را نشان میدهد که ژاکتهای زیتونی یا قهوهای، چفیه یا دیگر پوشاکی با سبک دهه ۱۹۷۰ بر تن دارند.
در برخی محافل، حتی روسریها یا مانتوها به شکلی عامدانه ساده پوشیده میشوند (و گاه با شعارهای ضدحکومتی همراهاند) تا هم نشانهای از مادستی و هم از مقاومت باشند. این انتخابهای مد به دیدگاه علی شریعتی دربارهی «مدرنیتهی اصیل» ایرانی و دعوت جلال آل احمد به پرهیز از مصرفگرایی غربی بازمیگردد. این روند همچنین بازتابدهندهی گرایشهای جهانی است: به عنوان نمونه، در راهپیماییهای دیاسپورا طی سالهای ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۵ اغلب تظاهرکنندگانی با چفیه یا ستارههای سرخ دیده میشدند که آگاهانه به جنبشهای بینالمللی همبستگی اشاره داشتند. به طور خلاصه، چپگرایان امروز با استفادهی مجدد از نمادهای سال ۱۹۷۹، تداوم با دوران انقلاب و پیوند با جریانهای ضداستعماری فراملی را تأکید میکنند. چرا این احیاگری در این زمان رخ داده است؟ بخشی از آن راهبردی است: در شرایطی که سخن گفتن محدود شده، پوشاک همچنان میانبری غیرکلامی برای بیان هویت است. یک ژاکت خاکی یا شالی که با شعارهای مخالف رهبری تزئین شده باشد، به سرعت پیام نافرمانی را منتقل میکند. این نمادها یادآور گفتمان عدالت اجتماعی شریعتی یا ساعدی هستند، حتی اگر این نامها بهطور مستقیم ذکر نشوند. همچنین این روند راهی برای بازتعریف میراث سال ۱۹۷۹ فراهم میآورد. جمهوری اسلامی روایت روحانی انقلاب را برجسته میکند؛ در مقابل، چپگرایان لباسهای آن دوره را در چارچوبی سکولار و سوسیالیستی بازخوانی میکنند — دین را به حاشیه میرانند و بر مبارزهی کارگری و ضدغربگرایی تأکید مینمایند. این بازتعریف در زمینهای جهانی معنادار است که در آن نمادهای مذهبی سابق میتوانند کارکردی جدید بیابند؛ برای نمونه، فرانتس فانون استدلال کرده بود که برای مردمان مستعمره، پوشاک میتواند عرصهی مبارزه باشد، زیرا «برای نابودی ساختار یک جامعه… ابتدا باید زنان آن جامعه را… در پسِ حجاب تسخیر کرد»؛ حال، فعالان ایرانی امروز ممکن است ادعا کنند که بازپسگیری پوشاک، خود به معنای طرد بازی استعمارگران است.
در نهایت، مد چپگرایان ایرانی امروز بازتابدهندهی یک آموزهی جهانی است: پوشاک خود ایدئولوژی است. آنتونیو گرامشی استدلال میکرد که فرهنگ و «عقل سلیم» میدانهای نبرد برای قدرت هستند، و پوشاک بخش جداییناپذیری از فرهنگ به شمار میآید. فرانتس فانون نیز تلویحاً بیان کرده بود که پوشاکهایی چون حجاب یا ژاکت میتوانند به میدانهای رهایی یا سلطه تبدیل شوند. چپگرایان ایرانی با بازآفرینی ژاکتهای خاکی، چفیهها و مانتوهای سال ۱۹۷۹، مبارزهی مداوم خود را از طریق ابزارهای پوششی پیش میبرند. این لباسهای احیاشده بهطور صریح همبستگی طبقاتی، مبارزهی ضداستعماری و چالش با رژیم روحانی و سرمایهداری جهانی را اعلام میکنند. به این ترتیب، سبک پوشاک ۱۹۷۹ همچنان به عنوان زبانی زنده از مقاومت باقی مانده است؛ هر کمربند و هر روسری واژهای در گفتمان ایدئولوژیک چپگرایی ایرانی است.
