پرده‌ی معنا:بارت و نشانه‌شناسی مد معاصر

کتاب «نظام مد» رولان بارت (۱۹۶۷) آغازی بود بر یک مطالعه نشانه‌شناختی دقیق از پوشاک، که در آن بارت تأکید می‌کند لباس‌ها نه صرفاً اشیایی کاربردی، بلکه زبانی از نشانه‌ها هستند. او استدلال می‌کند که معناهای لباس عمدتاً از طریق توصیف‌های پیچیده و تصاویر همراه آن‌ها ساخته می‌شود. بارت به‌عنوان ساختارگرا و شاگرد فردینان دو سوسور، لباس را بخشی از «نظام نشانه‌ها» می‌داند که مشابه زبان عمل می‌کند. سوسور آموزش داده بود که هر نشانه به‌صورت دلخواهانه مفهومی («دال») را با شکلی یا تصویری («مدلول») پیوند می‌دهد؛ بارت این نظریه را به حوزه مد گسترش می‌دهد و نشان می‌دهد که چگونه یک لباس یا کمربند (دال) در متن مجلات با معناهای اجتماعی رمزگذاری‌شده (مدلول) همراه می‌شود. در چارچوب بارت، هر لباس دارای سه ساختار هم‌زمان است: فنی (لباس واقعی و فیزیکی)، شمایلی (تصویر ترسیمی یا عکاسی‌شده آن)، و زبانی (زبانی که برای توصیف آن به‌کار می‌رود). نکته کلیدی در نظریه بارت این است که مد معنای خود را از طریق «زبانش» کسب می‌کند، یعنی توصیف‌های لفظی‌ای که لباس‌ها در آن‌ها جای می‌گیرند. به‌عبارت دیگر، لباس تازه‌طراحی‌شده به‌تنهایی نسبتاً ساکت است – تنها از راه بلاغت نویسندگان مد است که آن لباس حامل دلالت، میل و ایدئولوژی می‌شود.

بارت به‌طور مشهور می‌پرسد: «چرا مد این‌قدر پُرگویانه درباره لباس صحبت می‌کند؟ چرا میان شیء و مصرف‌کننده‌اش چنین تجملی از واژه‌ها (و چه رسد به تصاویر)، چنین شبکه‌ای از معنا قرار می‌دهد؟» و بلافاصله پاسخ می‌دهد: «دلیل، البته، اقتصادی است. جامعه‌ای صنعتی و حسابگر ناگزیر است مصرف‌کنندگانی بسازد که خود حسابگر نباشند.» بارت در این تحلیل درخشان توضیح می‌دهد که اگر خریداران و تولیدکنندگان ذهنیتی عقلانی و مشابه داشتند، لباس فقط زمانی خریده می‌شد که واقعاً نیاز به آن وجود داشت. اما مد این عقلانیت را دور می‌زند، با پیچیدن هر لباس در پرده‌ای از تصاویر، دلایل و معناها، و از این طریق مصرف‌کننده را از اندیشیدن صرفاً کاربردی منحرف می‌سازد. زیر این «پرده»، لباس به ارزشی نشانه‌ای مجهز می‌شود – مد نوعی «شبیه‌سازی از شیء واقعی» می‌سازد و زمان سریع و نمادین مد را جایگزین زمان واقعی می‌کند؛ زمانی که آزادانه می‌تواند خود را در یک «پاتلاچ» سالانه نابود کند. به‌بیان ساده، بارت معتقد است که مد بیش از آن‌که درباره کارکرد واقعی لباس باشد، درباره «داستان پیچیده‌ای» است که پیرامون آن روایت می‌شود. در فرهنگ سرمایه‌داری – چنان‌که ژان بودریار بعدها تأکید خواهد کرد – کالاها به همان اندازه که مفیدند، نشانه‌ای از پرستیژ و هویت نیز هستند.

روش بارت در تحلیل نشانه‌شناختی، بررسی مجلات مد (به‌ویژه مجلات فرانسوی مانند ال و ل جردن د مد) است، گویی که با یک متن زبانی سروکار داریم. او میان آنچه «لباس نوشتاری» و «لباس تصویری» می‌نامد، تمایز قائل می‌شود. لباس تصویری همان عکس واقعی لباس است: «در آن، ماده‌ها به‌صورت فرم، خط، سطح و رنگ نمود می‌یابند» و روابط میان آن‌ها فضایی است. در مقابل، لباس نوشتاری «بر دوش زبان حمل می‌شود» و از واژگانی تشکیل شده که روابطشان نحوی است. هر توصیف نوشتاری – مانند «کمربند چرمی با یک گل رز فرو رفته در آن، پوشیده شده بالای کمر» – به لباسی واقعی اشاره دارد، اما همان‌گونه که بارت نشان می‌دهد، ساختاری مستقل از آن لباس دارد. مثلاً یک مجله مد ممکن است بنویسد: «در تابستان شانتونگ بپوشید» یا «شانتونگ مناسب تابستان است»؛ بدون اینکه توصیه پوششی به‌طور واقعی تغییر کند. بارت نتیجه می‌گیرد: «لباس نوشتاری با زبان انتقال می‌یابد، اما هم‌زمان در برابر آن مقاومت می‌کند و از دل همین تعامل ساخته می‌شود.» درست مانند نشانه زبانی سوسور، این توصیف‌های نوشتاری، به‌صورت دلبخواهانه تصویرهای صوتی (واژه‌ها) را با مفاهیم پیوند می‌دهند؛ با این تفاوت که «نظام نشانه‌ای لباس» دستور زبان و واژگان خاص خود را دارد. به‌زبان بارت، «نشانه، اتحاد دال و مدلول است؛ اتحاد لباس و جهان، لباس و مد.» هر جمله در متن مد در واقع بیانی است درباره‌ی رابطه لباس با فرهنگ – برای مثال، «امسال لباس‌ها کوتاه پوشیده می‌شوند؛ اکسسوری‌ها بهار را می‌سازند.» زبان مد، به این ترتیب، کد دلبخواهانه‌ی سبک را به‌گونه‌ای جلوه می‌دهد که گویی قانونی طبیعی یا واقعیتی علّی است. بارت یادآور می‌شود: «چون مد استبدادی است و نشانه‌اش دلبخواهانه، ناگزیر است که نشانه‌اش را به‌صورت واقعیتی طبیعی یا قانونی عقلانی جلوه دهد.» به‌عبارت دیگر، متون مد ما را وادار می‌کنند تا قوانین سبک را امری بدیهی یا اجتناب‌ناپذیر بپنداریم، در حالی که منشأ قراردادی آن‌ها در پس‌زمینه پنهان شده است.

اصل سوسور مبنی بر اینکه نشانه دلبخواهانه است و بر قراردادهای اجتماعی استوار است، در سراسر کتاب نظام مد بارت مشهود است. بارت حتی از نمونه‌های پوشاک برای تقویت این اصل استفاده می‌کند: یک شلوار جین آبی «نشانه‌ی کار» است، یک بارانی سفید «نشانه‌ی باران»؛ با این حال، این کارکردها انعطاف‌پذیرند و هنگامی که لباس‌ها استاندارد می‌شوند، به نشانه‌هایی صرف بدل می‌گردند. یک شلوار جین در ابتدا برای کار کاربرد دارد، اما در بافت فرهنگی می‌تواند صرفاً «معنای کار بدهد»؛ همچنین، یک کت مجلسی لزوماً کارکرد ورزشی ندارد، اما وقتی به‌عنوان نماد سبک در نظر گرفته شود، می‌تواند به کت اسپرت بدل شود. درست همان‌طور که سوسور آموخت که معنای زبانی از تفاوت‌های درون یک نظام ساختاری ناشی می‌شود، بارت نیز مشاهده می‌کند که «هر ساختاری مستلزم نظامی افتراقی از فرم‌هاست.» مد نیز شبکه‌ای افتراقی است: یک پیراهن مشکی معنای خود را در تقابل با یک پیراهن گل‌دار تابستانی پیدا می‌کند؛ یک شال پر می‌تواند به یک لباس ساده، حس درام و جلوه بیفزاید و الی آخر. بنابراین، دلالت در لباس نظام‌مند است: معناها تنها از طریق تفاوت‌ها و جابه‌جایی‌ها در کدهای سبک پدیدار می‌شوند.

نظریه نشانه‌شناسی میان دلالت صریح – یعنی توصیف – و دلالت ضمنی – یعنی بار معنایی فرهنگی یا احساسی – تمایز قائل می‌شود. بارت در آثار بعدی‌اش، به‌ویژه در اسطوره‌شناسی‌ها، به‌طور مشهور به تحلیل دلالت‌های ضمنی در تصاویر مصرفی پرداخت؛ اما در نظام مد این تحلیل را بر زبان «بلاغی» مد متمرکز می‌کند. او نشان می‌دهد که چگونه صفت‌های مثبتی که در نوشتارهای مد استفاده می‌شوند – مانند «حسی»، «ظریف»، «شیک» – نوعی «کد بلاغی» می‌سازند که به‌طور خاموش، ارزش‌های بورژوایی را تأیید می‌کند. بارت نشان می‌دهد که زبان مد، جهانی خیالی و سرخوشانه می‌سازد. او با طنز اشاره می‌کند: «ادب‌نمای مد، که اجازه نمی‌دهد چیزی زیباشناختی یا اخلاقی ناخوشایند عرضه شود… همان زبان مادری است که دخترش را از هر تماس با شر محافظت می‌کند.» در روایت‌پردازی مد، خبری از تراژدی یا ناکامی نیست؛ لباس‌ها هرگز ناامید نمی‌کنند (مگر آن‌که عمداً کهنه جلوه داده شوند). به‌نوشته بارت، این «قانون سرخوشی مد» تضمین می‌کند که «همه چیز در بهترین وضعیت در بهترین جهان ممکن است.» شادمانی یکنواخت نثر مد، در تضاد با درام رمان‌ها یا تلخی اخبار است – مد زبانی است آگاهانه معصوم، که بازتابی از نیاز نظام به پنهان کردن زوال یا پیری است. بارت نشان می‌دهد که حتی این لحن شاد هم بخشی از نظام نشانه‌ای است: خوش‌بینی همیشگی مد، نه یک واقعیت، بلکه «وعده‌ای» ضمنی است. دلالت‌های ضمنی در زبان مد هرگز تصادفی نیستند؛ آن‌ها در جهت متعادل کردن دلبخواهیِ نظام و توجیه هنجارهای سبک به‌عنوان روایت‌هایی آرامش‌بخش یا الهام‌بخش عمل می‌کنند.

مطالعه نشانه‌شناختی بارت در بستر جریان‌های گسترده‌تر نظریه قرن بیستم قرار می‌گیرد. زبان‌شناسی ساختاری سوسور، پیش‌زمینه‌ای آشکار برای کار بارت است، و او نیز همانند سوسور، فرهنگ را چونان زبانی از نشانه‌ها در نظر می‌گیرد. در کنار این رویکرد، فوکو چشم‌اندازی مکمل ارائه می‌دهد: به‌جای تمرکز بر خودِ متن، فوکو از ما می‌خواهد بپرسیم که چگونه هنجارهای پوشش در دل روابط قدرت نهادینه شده‌اند. به‌زعم فوکو، قدرت از طریق گفتمان‌ها و نهادها عمل می‌کند و هویت و «داوری‌هایی را که درباره خود و دیگران داریم» شکل می‌دهد. از منظر فوکویی، مجلات مد و شوهای فشن رسانه‌هایی خنثی نیستند؛ بلکه تکنولوژی‌هایی از کنترل اجتماعی‌اند که تعیین می‌کنند چه چیزی مجاز، شیک یا عصیان‌گر تلقی می‌شود. همان‌طور که جین تاینان توضیح می‌دهد، فوکو توجه ما را از تماشای ظاهری مد منحرف می‌کند تا بررسی کنیم که مد چگونه ساخته می‌شود، چه کسانی در آن نقش دارند، به نفع چه کسی عمل می‌کند، و دغدغه چه کسانی محسوب می‌شود. مفهوم بدن نزد فوکو به‌عنوان «محل انضباط» را می‌توان مستقیماً در مورد کدهای پوشش و سبک‌ها به کار بست: برای مثال، یونیفرم‌های شرکتی یا مقررات سخت‌گیرانه پوشش در مدارس، نمونه‌هایی آشکار از اِعمال قدرت از طریق لباس‌اند. در سطحی ظریف‌تر، حتی روندهای «راحت و غیررسمی» هم می‌توانند پیرو گفتمان‌های هنجاری باشند که نقش‌های جنسیتی یا تمایزات طبقاتی را تحمیل می‌کنند. فوکو ما را وا‌می‌دارد تا هر مجموعه لباسِ مد روز را نتیجه رژیم‌های گسترده‌تر «زیست-قدرت» ببینیم – برای نمونه، انضباط دادن به بدن زنانه از طریق لباس‌های ورزشی روزمره یا شکل‌گیری هویت‌های «اینفلوئنسر» که در رسانه‌های اجتماعی بیش‌ازحد دیده می‌شوند. در تمام این موارد، قوانین نشانه‌شناختی مد از یک‌سو آزادی انتخاب فردی را محدود می‌کنند، و از سوی دیگر می‌توانند میدان مقاومتی راهبردی ایجاد کنند – درست همان‌گونه که فوکو امکان «انفجارهای خشن» را در درون نظام‌های سخت‌گیر توصیف می‌کند.

ژان بودریار با تمرکز بر بازی ارزش‌ها در پشت نشانه‌های مد، این تحلیل را غنا می‌بخشد. در نظریه‌اش درباره «جامعه مصرفی»، بودریار مشاهده می‌کند که کالاهای مدرن سرشار از ارزشِ نشانه‌ای هستند – آن‌ها منزلت، سلیقه و جایگاه اجتماعی را دلالت می‌کنند، فراتر از کارکرد عملی‌شان. به‌گفته او، همان‌طور که واژه‌ها معنای خود را از جایگاهشان در نظام زبانی می‌گیرند، «ارزش‌های نشانه‌ای نیز بر اساس جایگاه‌شان در یک نظام افتراقی از پرستیژ و منزلت معنا پیدا می‌کنند.» در زمینه مد، این یعنی یک کیف دستی طراح یا تی‌شرت دارای لوگو، به‌همان اندازه که شیئی کاربردی است، حامل معنا نیز هست. از دیدگاه بودریار، هویت ما از طریق مصرف پوشاک «پرستیژدار» شکل می‌گیرد، به‌گونه‌ای که به دیگران تصویری از جایگاه خیالی خود ارائه می‌دهیم. در اقتصاد نشانه‌شناختی، برند، منشأ و سبک یک پوشاک، دال‌هایی برای هویت اجتماعی آن محسوب می‌شوند. این نگاه بازتاب همان دیدگاه بارت است که اشیای معاصر بیش از آن‌که بر ماهیت مادی‌شان متکی باشند، بر محتوای معنایی‌شان تکیه دارند: «این شیء نیست که میل می‌آفریند، بلکه نام آن است؛ این رؤیا نیست که فروش می‌رود، بلکه معناست.» بنابراین، پوشیدن یک پولوشرت لاکوست یا یک هودی سوپریم، مانند ادای یک واژه در زبان مد عمل می‌کند – عضویت در یک گفتمان فرهنگی خاص را نشان می‌دهد. در واقع، تمام نظام مد غربی را می‌توان نوعی «اسطوره‌شناسی» به سبک لوی-استراوس یا «شبیه‌سازی» به سبک بودریار دانست، جایی که ارجاع اولیه (کاربرد) به حاشیه می‌رود و نشانه (سبک) جای آن را می‌گیرد.

با آوردن بارت به جهان معاصر، می‌بینیم که ایده‌های او در همه گوشه‌های مد امروز زنده‌اند. ظهور رسانه‌های دیجیتال بسترهای «زبان مد» مورد نظر بارت را دگرگون کرده، اما منطق نشانه‌شناختی آن همچنان پابرجاست. اینفلوئنسرهای اینستاگرام، وبلاگ‌های استایل خیابانی و بازاریابی برندها، همگی با تصاویر و کپشن‌هایی سخن می‌گویند که همان جلوه‌های بلاغی مورد نظر بارت را دارند. یک عکس از لباس در شبکه‌های اجتماعی معمولاً با هشتگ‌ها و تگ‌های محصول همراه است – نوعی لباس نوشتاری جدید. متن‌های توصیفی یا تبلیغاتی همچنان به‌مثابه همان «لباس نوشتاری» بارت عمل می‌کنند و پوشاک را وارد روایت می‌سازند («ویژه»، «تازه منتشر شده»، «بی‌زحمت شیک»). درست مانند مجلات چاپی، این کپشن‌ها و نقدها در واقع به ما آموزش می‌دهند که چگونه لباس را «بخوانیم»؛ مثلاً: «این کت جین وینتیج به هر استایلی حال‌و‌هوای رترو می‌دهد؛ آن را روی پیراهن‌های تابستانی بپوشید تا تضادی شیک ایجاد کنید.» این‌گونه جملات، نمونه‌هایی از همان چیزی‌اند که بارت توصیف کرده بود: با نسبت دادن علت («این لباس، تابستان را می‌سازد») یا صفت‌های مفهومی، رسانه‌های اجتماعی نیز همچنان مد را به‌صورت مجموعه‌ای از انتخاب‌های طبیعی و منطقی جلوه می‌دهند. حتی ویدئوهای تیک‌تاک نیز قابل تحلیل نشانه‌شناختی‌اند: موسیقی پس‌زمینه و سبک تدوین بخشی از رمزگان ارتباطی مد می‌شوند. خلاصه آن‌که، چه با واژه‌ها، چه با میم‌های دیجیتال، مد امروز همچنان «در بنیان خود زبانی از نشانه‌ها» است.

برندسازی، به‌ویژه در دنیای معاصر، به بلندترین نماد زبانی مد تبدیل شده است. لوگوها – مانند «سووش» نایکی، حرف‌های درهم‌تنیده‌ی سی در شنل، یا سه‌خط معروف آدیداس – به‌عنوان دال‌هایی فوق‌سریع عمل می‌کنند که نیازی به توضیح اضافی ندارند؛ آن‌ها در حکم لباس‌های نوشتاریِ فشرده‌شده هستند. بااین‌حال، اصل بارت همچنان پابرجاست: حتی لوگوها نیز بدون معنا نیستند. آن‌ها به روایت‌هایی از میراث، تجمل یا خنکی گره خورده‌اند که از طریق بلاغت برندها نوشته می‌شود. برای مثال، لوگوی دوگانه‌ی جی گوچی، تصاویری از صنعت‌گری ایتالیایی و سبک زندگی سلبریتی‌ها را به ذهن فرا می‌خواند و به‌عنوان یک شاخص در رمزگان نشانه‌شناختی منزلت اجتماعی عمل می‌کند. همان‌گونه که بودریار پیشنهاد می‌دهد، این نشانه‌های برند، جایگاه پوشنده را روی نقشه‌ای اجتماعی از پرستیژ مشخص می‌کنند. و فوکو نیز یادآور می‌شود که چنین برندهایی هم‌زمان در نقش رژیم‌های انضباطی ظاهر می‌شوند: «سلیقه خوب» از طریق لباس‌های برنددار کنترل می‌شود (به یونیفرم‌های «بیزینس کژوال» در شرکت‌های فناوری یا لباس‌های مشخص یاپی‌ها در دهه ۱۹۸۰ فکر کنید). در نقطه مقابل، گرایش امروز به لباس‌های بدون برند یا بازیافتی، بیانیه‌ای مخالف است (در جهت محیط‌زیست‌گرایی یا مصرف‌گریزی) – و این بار دیگر نشان می‌دهد که لباس چگونه به‌عنوان بیانیه‌ای رمزگذاری‌شده از هویت و ارزش‌ها عمل می‌کند.

مد سریع امروزی ادامه‌ای مستقیم از مشاهدات بارت درباره اقتصاد مد است. بارت چرخه مد را به‌عنوان نوعی «پاتلاچ» سالانه توصیف می‌کرد – نوعی آیین سوزاندن یا نابودسازی نمادین فصل گذشته برای جای دادن به سبک‌های جدید. امروزه، این پاتلاچ به‌شکلی چشمگیر سرعت گرفته است: روندها در عرض چند هفته، یا حتی چند روز، آغاز و رها می‌شوند. پلتفرم‌های دیجیتال این شتاب را دامن می‌زنند و چرخش دلالت‌ها را تسریع می‌کنند. «پرده‌ی تصویری» بارت اکنون با پست‌های اینستاگرامی، تبلیغات دیجیتال و محتوای اینفلوئنسرها بافته می‌شود. هر پوشاکی بارگذاری، بازترکیب و بازمعنا می‌شود، و فید شخصی هر کاربر به جریانی از دال‌های مد تبدیل می‌شود که میل و سلیقه را شکل می‌دهند. جالب اینکه وبلاگ مرجینال یوتیلیتی می‌نویسد اگر بارت زمان سلطه‌گر مد را «سالانه» می‌دانست، مد سریع آن را «دو هفته‌ای» کرده است. مصرف‌کنندگان امروز همان گسستِ مورد نظر بارت را – میان منافع عقلانی و جاذبه عاطفی برندها – تجربه می‌کنند، اما به‌صورت ۲۴ ساعته و ۷ روز هفته. تجارت موبایلی و هیاهوی شبکه‌های اجتماعی «پرده‌ای از تصاویر» به‌قدری کامل ترسیم کرده‌اند که اکنون خودِ کاربر هم در فرایند معناسازی مشارکت می‌کند، و الگوی قدیمی‌ای را که فقط سردبیران و تبلیغ‌گران سخن می‌گفتند، تعدیل کرده است. از منظر فوکویی، هر فرد امروز هم سوژه‌ی گفتمان مد است و هم تولیدکننده آن؛ قدرت اکنون به‌صورت شبکه‌ای‌تر جریان دارد، اما در نهایت، همچنان با یک بازی زبانی روبه‌رو هستیم.

فرهنگ بصری معاصر نیز نشانه‌شناسی بارت از مد را به‌شکل گسترده‌ای درونی کرده است. هنر، سینما و تبلیغات اغلب از لباس به‌عنوان نوعی میان‌بُر بصری استفاده می‌کنند. طراحی لباس در فیلم‌ها به‌دقت رمزگذاری شده است: لباس یک ابرقهرمان دلالت بر فضیلت و قدرت دارد، در حالی‌که لباس یک شرور نشانه‌ی آشوب است. هنرمندانی مانند سیندی شرمن عملاً با لباس پوشیدن و عکاسی از خود برای بررسی هویت، حرفه‌ای ساخته‌اند. بینش بارت مبنی بر اینکه پوشاک «نظام تصویری» را شکل می‌دهد، در اینجا نیز صدق می‌کند: در هر متن بصری، لباس‌ها به‌دقت انتخاب می‌شوند تا نقش اجتماعی خاصی را القا کنند. نمونه‌ای معاصر از این پدیده، روندهایی چون «تجمل خاموش» و سبک «کیلین گیرل»  هستند، جایی که پوشاک مینیمالیستی و با کیفیت بالا، نوعی ثروت پنهان و کنترل فردی را نشان می‌دهد. این زیبایی‌شناسی‌ها از طریق رسانه‌ها منتشر می‌شوند و معنای آن‌ها از طریق ارجاع به «زبان سبک» آموخته می‌شود. حتی برنامه‌های تلویزیونی واقع‌نما و مجموعه‌های شبکه‌های اجتماعی (مانند کوییر آی یا ولاگ‌های مد) نیز نشانه‌شناسی مد را تحلیل می‌کنند: فرآیند تغییر ظاهر به‌شکل زبانی توضیح داده می‌شود («این رنگ جسورانه را برای ایجاد تضاد اضافه کن»، «این لباس با فرم بدنت هماهنگ است»). دفترچه‌های استایل روزمره – چه در پینترست و چه در مجلات – عملاً مانند فرهنگ‌نامه‌ای از واژگان مد سازماندهی شده‌اند.

با وجود این تداوم‌ها، برخی تحولات معاصر، مدل بارت را به چالش می‌کشند. برای نمونه، سبک استریت‌ور با بهره‌گیری از ایهام و ساب‌ورژن، به‌صورت آگاهانه با نشانه‌ها بازی می‌کند: یک تی‌شرت با شعار ممکن است همزمان یک برند را نمایش دهد و آن را به سخره بگیرد. بارت در آثار متأخر خود درباره اسطوره، نشان داد که چگونه معنا می‌تواند تحریف یا وارونه شود؛ طراحانی مانند مارتن مارژلا یا برندهایی مانند وِتمان نیز به‌شیوه‌ای مشابه زبان را منحرف می‌کنند – مثلاً برچسبی که در آن درصد ترکیب پارچه‌ها نوشته شده است، تبدیل به یک بازی متنی می‌شود. از سوی دیگر، ظهور مد جنسیت‌سیال، رمزگان قدیمی (نظیر تمایز «زنانه» و «مردانه») را مختل می‌کند و دال‌های کاملاً جدیدی می‌سازد – که بازتابی است از اندیشه فوکویی درباره قابلیت بازپیکربندی گفتمان‌ها. مد مجازی (لباس‌های ان اف تی، آواتارها در بازی‌ها) نیز مرز جدیدی گشوده است: در اینجا لباس هیچ ساختار فنی یا فیزیکی ندارد و صرفاً دارای ابعاد شمایلی (رندرهای دیجیتال) و زبانی (توصیف‌ها یا عنوان‌ها) است – و این مسئله، تمایز بارت میان سطوح معنا را برجسته‌تر می‌سازد. حتی جنبش‌هایی مانند «کمد کپسولی» یا «فعال‌گرایی مد» را نیز می‌توان از این منظر تحلیل کرد، چرا که زبان پیرامون پایداری (واژگانی چون «آگاهانه»، «بی‌ضایعات») به دال‌های جدید سبک تبدیل شده‌اند.

در مجموع، رولان بارت به ما آموخت که پوشاک همواره همچون یک متن خوانده می‌شود. هر لباس در شبکه‌ای ساختاریافته از معنا مشارکت دارد – مجموعه‌ای از رمزگان فرهنگی که بسیار شبیه به زبان عمل می‌کند. مثال‌های بارت از نثر مد در دهه ۱۹۶۰، جهان امروزی تفسیرهای مد و برندینگ را پیش‌بینی می‌کرد. نشانه‌شناسی – از نشانه سوسور تا ارزش‌نشانه‌ای بودریار – ابزارهایی را برای رمزگشایی این کد فراهم می‌کند: هیچ عنصری در لباس خنثی نیست، از انتخاب پارچه گرفته تا شرح متنی آن. فوکو به ما یادآوری می‌کند که بپرسیم چه کسی قانون‌های سبک را می‌نویسد و با چه هدفی؛ بودریار هشدار می‌دهد که چگونه خودِ مصرف به نوعی ارتباط تبدیل می‌شود. نظام‌های مد ممکن است دگرگون شوند، اما همچنان زبان‌هایی هستند – نظام‌هایی لایه‌لایه از دال‌ها که جایگاه، هویت و ایدئولوژی را منتقل می‌کنند. چنان‌که بودریار نتیجه‌ می‌گیرد، ما لباس‌ها را عمدتاً به‌خاطر ارزش‌نشانه‌ای‌شان مصرف می‌کنیم، و از این طریق «پرستیژ، هویت و موقعیت» به‌دست می‌آوریم. برای بارت، فهم مد یعنی فهم تعامل میان لباس، تصویر و واژه – تعاملی که در چشم‌انداز رسانه‌زده امروز نیز همچنان ادامه دارد. ما همچنان لباس می‌پوشیم و آن را می‌خوانیم، در شبکه‌ای از زبان و تصویر غوطه‌وریم، و پیوسته در حال مذاکره با معناهایی هستیم که مد به ما هدیه می‌دهد.

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *