در سه دههی گذشته بحثها دربارهی حضور پررنگ لباس اسلامی در خیابانهای اروپا و امریکای شمالی زیاد و گسترده شده اند. این مباحث که پس از یازده سپتامبر بیشتر شدند و شدت گرفتند، بر درست و اشتباهات آشکار روسری و روبندی متمرکز اند، بر این که آیا پوشیدن روسری و روبندی اجباری ست یا اختیاری و تا چه اندازه روسری و ربندی اشاعهی بنیادگرایی اسلامی را مطرح میکند یا مسائل امنیتی را طرح میکند. چنین نوع پوشش لباسی نیز تهدیدی برای چندفرهنگگرایی و هنجارها و ارزشهای اروپایی امریکایی به شمار میروند که همیشه طوری ازشان صحبت شده که انگار ثابت و مشترک اند.
چنین استدلالهایی ممنوعیتها و محدودیتها بر پوشش لباس اسلامی به اسم مدرنیته، سکولاریسم یا آزادی زنان را به بار میآورند. چیز کنجکاوبرانگیز دربارهی این مباحث روشی نیست که با آن روسری و روبندی بسیار ریشه دارند، بلکه نیز چقدر روسری و ربندی با پیشرفتهای کنونی در پوشش لباس اسلامی ناکوک است که در دهههای گذشته، تغییرات شتابزدهای را به بار آورده است. برای نمونه، روسری و روبندی توسعه و تکثیر چیزی را انکار میکند که هم در کشورهای اسلامی و دیگر نقاط، بهمثابهی فشن اسلامی شناخته شده و نیز اینکه ظهور چنین پدیدهای آن چنان هم بیگانگی جهان اسلام از هنجارهای فرهنگی اروپایی و امریکایی را نشان نمیدهد، بلکه فرمهای درگیری انتقادی و خلاقنه با آنها را نشان میدهد.
با فاصلهای انتقادی از فرضیهی رایجی که فشن بهانحصار غربی یا پدیدهای سکولار است، این مقاله میخواهد همگرایی پیچیدهی امر اخلاقی و امر زیباییشناختی را مورد بحث قرار دهد که از طریق فرمهای تازهی فشن اسلامی بیان شده اند حال همزمان ابهامی را برجسته میکند که برخی مسلمانان درقبال چنین توسعههایی حس میکنند. همچنین مطرح میکند که تا مادامی که فشن اسلامی درگیر فشن جریان اصلی باشد و سهم بسزایی در آن به شیوههای گوناگون داشته باشد، پس نقد اسلامی فشن اغلب با نقد سکولار و فمینیستی اشتراکات بسیاری دارد.
در دهه 1990، سبکهای شیکتری از لباسهای اسلامی در کشورهای اکثریت مسلمان مانند ترکیه ظاهر شد و باعث شد که به عنوان مد اسلامی شناخته شود. در بسیاری از موارد، این سبکهای مد روز جایگزین لباسهای اسلامی ساده، سختگیرانه و عمداً غیرمُد شد که در ابتدا در جنبش احیا مورد علاقه بود. این امر تا حدی منعکس کننده تغییر در جنبش احیای اسلامی از موضع رادیکال و ضد مصرف گرایی به سمت یک موضع اصلاح طلبانه فردی تر با هویت هایی بود که به طور فزاینده ای از طریق مصرف تولید می شد.
این امر باعث ظهور فرهنگ مصرف اسلامی شد و ناهمگونی بیشتری در سبک های لباس پوشیدن اسلامی ایجاد کرد که برای زنان جوان تر و ثروتمندتر اسلامی جذاب و جذاب بود. فرآیندهای زیبایی و شخصی سازی منجر به ظهور لباس های اسلامی بسیار شیک و شرکت های متخصص در تولید چنین لباس هایی برای مصرف کنندگان مذهبی شد.
در برخی از مکانها، مانند جنوب بیروت، روی کار آمدن نسل جدیدی که در محیطی اسلامی بزرگ شده بودند، ظهور سبکهای مد روز لباس اسلامی را به عنوان بخشی از توسعه سرگرمیهای مجاز اسلامی بیشتر تحریک کرد. در ایران، جایی که استقرار جمهوری اسلامی در سال 1979 حجاب داوطلبانه را به یک کد لباس تحمیلی توسط دولت تبدیل کرد، چرخش به سبک های مد معانی متفاوتی پیدا کرد. در یک سطح، مد اسلامی در این زمینه می تواند به عنوان نوعی مقاومت روزمره از طریق مصرف تلقی شود. در سطحی دیگر، میتوان آن را محصول پاسخ دولت به خواستههای زنانی دانست که وفاداری خود را به رژیم ابراز کرده بودند.
حرکت به سمت لباسهای مد روز، مد روز، و در عین حال قابل تشخیص اسلامی، در مکانهایی که لباسهای بیرونی پوشیده از همه چیز همیشه معمول بوده است، مانند یمن، عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس قابل تشخیص بود. در چنین مکانهایی، افزایش کالایی شدن لباس و روی آوردن به فرهنگ مصرفکننده، تغییرات سریعتری را در سبک لباسهای بیرونی ایجاد کرد. این ها اغلب توسط مهاجران، دانش آموزان و بازدیدکنندگان از سایر نقاط جهان خریداری می شد که آنها را در کمد لباس های خود در کشور خود ادغام می کردند. به این ترتیب، عبایی از کشورهای خلیج در میان مسلمانان هند رواج یافت و به عنوان نمادهای وضعیت در این تنظیمات جدید نیز عمل کرد.
این فرض که مد یک پدیده منحصر به فرد غربی است که اخیراً از طریق شبکه های جهانی شده تولید سرمایه داری به سایر نقاط جهان گسترش یافته است. توزیع در سالهای اخیر مورد انتقاد شدید مورخان اقتصادی، مورخان مد و انسانشناسانی قرار گرفته است که به اهمیت جهانی مد و تاریخ پیچیده آن در بخشهای مختلف جهان توجه دارند.
به عنوان مثال، نیسن بورسیه لباس را به پیروی از مدلی مشابه با تاریخ هنر متهم میکند، که تا همین اواخر فرض میکرد که تنها پیشرفتهای هنری در غرب شایسته به رسمیت شناخته شدن به عنوان هنر هستند، در حالی که تحولات در بقیه جهان یا نادیده گرفته شده یا توسط آن توضیح داده شده است.
او استدلال میکند که دوگانگی مشابهی توسط صفی طولانی از محققان مد بیان و تداوم یافته است که طیف متنوعی از لباسهایی را که با مد غربی مطابقت ندارند، بهعنوان وابسته به سنت و بیزمان طبقهبندی کردهاند. در حالی که شناخت هنر غیرغربی منجر به بازتعریف اساسی از مفهوم هنر در سالهای اخیر شده است، در مطالعات مد چنین اتفاقی رخ نداده است.
در عوض، نیسن استدلال میکند که محققان مد با سلسلهمراتبی که توسط دنیای مد و رسانههای مد تداوم یافته تبانی کردهاند، زیرا نتوانستهاند روابط قدرت ذاتی در درک رایج از مد را آشکار کنند و با امتناع از تعریف مجدد مفهوم مد.
در حالی که برخی از محققان در درک مد از منظر شیوههای متمایز تولید، بازاریابی، نمایندگی و پوشیدن لباسهایی که در غرب مدرن ظهور کرده و از آن زمان در سراسر جهان گسترش یافته است اصرار دارند، برخی دیگر چالش گسترش تعریف و منشأ مد را به عهده گرفتهاند. نشان میدهد که چگونه فرآیندهای مقایسه، تقلید و تمایز در دورهها و مکانهای مختلف تاریخی رخ داده است و چگونه این فرآیندها برای سرمایهگذاری در تغییر ذائقه و ایدههای خودسازی از طریق لباس در زمانها و مکانهای مختلف مفید بوده است.
با نگاهی به این منظر، مد در غرب مدرن متولد نشد، اگرچه تحولات تولید، بازاریابی و توزیع در غرب مدرن نمونهای شتابزده و افراطی از پویایی مد را ارائه میدهد. علاوه بر این، اگر یکی از ویژگیهای کلیدی مد، تغییر سریع و مستمر سبکها باشد، به نظر میرسد که گسترش شیوههای تولید و مصرف سرمایهداری در سراسر جهان نشان میدهد که آنچه زمانی ویلسون در مورد جوامع مدرن غربی گفت، در سراسر جهان قابل اجرا است: «بدون لباس. خارج از مد هستند.
بنابراین، وجود و رشد مد اسلامی به فروپاشی نظامهای طبقهبندی کمک میکند که به موجب آن جهان به غرب شیک و غیرمُد تقسیم میشود که تنها دسترسی به مد از طریق تقلید یا درج در چارچوبی از پیش موجود است. نه تنها جغرافیای جایگزین مد را برجسته می کند، بلکه با به چالش کشیدن مفروضات هنجاری در مورد سکولار بودن مفروض، ارزش های جایگزین را نیز پیشنهاد می کند.
در حالی که برخی ممکن است وسوسه شوند که تغییر اخیر به سبک های مد روز لباس اسلامی را به عنوان یک مورد صرف کالایی شدن دین یا نمونه ای از تغییر عمومی تر جامعه از جوامع اعتقادی به جوامع سبک توضیح دهند. همانطور که ساندیکچی و گر در بافت ترکی اشاره کرده اند، آراسته و آراسته ظاهر شدن و ظاهری دلپذیر و هماهنگ را می توان عملی خشنودی خداوند دانست.
چنین تعبیری به مد اسلامی اعتبار اخلاقی می بخشد که با این ایده که پوشیدن لباس های اسلامی خوشایند می تواند به عنوان نوعی دعوت عمل کند، دیگران را به ایمان تشویق کند، دیگران را در مورد زیبایی حیا و ایجاد تصویری مثبت از آن تقویت کند. اسلام در فضایی که با اسلام دشمنی دارد.
در اینجا فضیلت اسلامی نه بیرونی از مد، بلکه به طور بالقوه جزئی از آن تلقی میشود و بدینترتیب ایجاد و پوشیدن سبکهای مد روز را شکل و بسط کنش دینی میسازد. با این حال، اگر زیباییشناسی و اعتقاد در برداشتهای برخی زنان مسلمان از مد اسلامی دست به دست هم دهند، برای دیگرانی که مد را وسیلهای برای تضعیف، تحریف یا از دست دادن ارزشها و اولویتهای اسلامی میدانند، در حالت تنش همزیستی دارند.
بنابراین، گفتمان های ضد مد در پیوند با گسترش مد اسلامی وجود دارند. همانطور که مد اسلامی برای بازاندیشی ایدههای مد مفید است، گفتمانهای ضد مد اسلامی نیز برای گرهگشایی ایدههای مختلف ضد مد مفید است. ترمانتی مد در نوشته های علمی در مورد لباس اهداف متعددی را دنبال کرده است.
گاهی اوقات از آن به عنوان یک عبارت فراگیر برای توصیف انواع لباس هایی که فرض می شود خارج از سیستم مد غربی هستند استفاده می شود. این شامل سنت های لباس غیر غربی و مذهبی نیز می شود که اغلب غیرمدیک یا خارج از مد تلقی می شدند.
بر اساس چنین معیارهایی، همه اشکال پوشش اسلامی به عنوان ضد مد طبقه بندی می شوند، اما چنین نامگذاری به وضوح برای تفکر در مورد مد اسلامی کاربرد چندانی ندارد. با این حال، آنچه ما مییابیم این است که در کنار جذابیت شدید و درگیر شدن با مد اسلامی از نظر تغییر سریع سلیقهها، افزایش نگرانیها در مورد زیباییشناسی و تجربه سبک، به طور همزمان نقدهای اسلامی از مد را مییابیم.
گفتمانهای ضد مد اسلامی اشکال مختلفی دارند: برخی بر این تمرکز دارند که چگونه ایدههای حیا، تقوا و خویشتن داری توسط مد تضعیف میشود. برخی دیگر بر مجموعه وسیع تری از ایده ها در مورد هدر دادن، بیهوده بودن، بیش از حد جنسی یا تحقیرکننده بودن مد برای زنان تمرکز می کنند. این گفتمانهای ضد مد به طرق مختلف با گفتمانهای ضد مد سکولار تلاقی میکنند و نشان میدهند که چگونه گفتمانهای ضد مد اسلامی با نقدهای مارکسیستی، فمینیستی و بومشناسان از مد مشترک هستند.
ما دوگانگی متمایزی بین گفتمانها و شیوههای مد و ضد مد ایجاد نمیکنیم، بلکه درهم تنیدگی متقابل آنها را برجسته میکنیم و تشخیص میدهیم که چگونه هر شکلی از ضد مد لزوماً با مد مرتبط است، حتی اگر این امر عمدتاً با نفی باشد. همانطور که ویلسون در رابطه با مد به طور کلیتر اشاره کرد، حتی لباسهای غیرمُد میپوشند که آشکارا نشاندهنده واکنشی در برابر آنچه در مد است.
به طور مشابه، ما لباسها را به هیچ وجه در مد یا خارج از مد نمیبینیم، بلکه نشان میدهیم که چگونه افراد لباسها و سبکهای خاص را کم و بیش مد میدانند و تغییر در لباس خود را به درجات مختلف و با نرخهای متفاوت میپذیرند. در حالی که مد اسلامی غالباً به دلیل سلسله مراتب تاریخی مد که قبلاً ذکر شد به عنوان مد شناخته نمی شود، در جایی که به عنوان مد شناخته می شود، به یکی از دو روش مورد استقبال قرار می گیرد.
یا به عنوان نمایش دیگری از اسلامی شدن فضای عمومی تلقی می شود – نمونه ای موذیانه از تهاجم یک دین بیگانه و فرسایش سکولاریسم – یا با لحن های جشن به عنوان دلیلی بر آزادی و خلاقیت زنان مسلمان علیرغم استقبال می شود. از آنچه اغلب فرض می شود. با این حال، همانطور که تعدادی از نویسندگان مد نشان داده اند، مد به همان اندازه که در مورد آزادی است، به تقلید نیز مربوط می شود. این شامل ترکیبی از انگیزه های فردی سازی و سازگاری است.
فینکلشتاین حتی تا آنجا پیش می رود که پیشنهاد می کند که مد از نظر ذهنی سازی بهتر از استقلال فردی یا آزادی بیان درک می شود. به قول فینکلشتاین: موفقیت تاریخی مد روز بودن، ایجاد حس فردگرایی در یک کد مشترک بوده است، زیرا افراد تنها در یک زیبایی شناسی محدود می توانند به طور قابل قبولی متمایز به نظر برسند.
هنگامی که مشتریان کالاهای مد روز را خریداری می کنند که آنها را متمایز می کند، این کار را فقط از طریق طیف وسیعی از کالاهایی که قبلاً با ارزش شناخته شده اند انجام می دهند. بنابراین، مد می تواند به عنوان یک نیروی نظم دهنده و همگن عمل کند. این دیدگاه جالبی است که می توان از آن به رابطه دین و مد نگاه کرد. اگر بتوان اسلام و مد را هر دو بر حسب سوبژکتیوسازی فهمید، در مورد مد اسلامی وقتی دو نیروی مختلف سوبژکتیوساز با هم تلاقی می کنند، چه اتفاقی می افتد؟
میانجیگری در برابر این تفسیر از مد به عنوان انتخاب از یک طیف محدود از پیش تعریف شده از کالاهایی که قبلاً به عنوان مد ارزش گذاری شده اند، این موضوع را میرساند که چگونه سبک های خیابانی ظهور می کنند و چگونه کالاهایی که ممکن است زمانی نامرتب تلقی می شدند از طریق کنار هم قرار دادن، دستکاری و استفاده به مد تبدیل شوند. به نظر میرسد زیباییشناسی بداههای که در بسیاری از لباسهای مد اسلامی در خیابانهای اروپا و آمریکا پدیدار میشود، نشان میدهد که مد اسلامی نه تنها مستلزم انطباق با امکانات از قبل موجود است، بلکه در برخی موارد، سطوح بالایی از آزمایش و اختراع را نیز شامل میشود.
با این حال، درست همانطور که در موارد دیگر سبک خیابانی ضدفرهنگی اتفاق میافتد، شکلهای خلاقانه جدید مد اسلامی به زودی از طریق نیروی مد و رسانههای مد متعارف میشوند. اینکه تا چه حد زنان مسلمان مد را تجربه می کنند نه تنها به نحوه تلاقی ایده های مذهب، قومیت، طبقه، نسل و سلیقه در فرآیندهای خودسازی بستگی دارد، بلکه به این بستگی دارد که چگونه تاریخچه ها و تجربیات مختلف سکولاریسم امکانات، اولویت ها و ترجیحات لباس را در افراد و مکانهای مختلف شکل داده است.
بسیاری از ادبیات مربوط به مسلمانان در اروپا به اروپای شمال غربی امتیاز می دهد و حضور مسلمانان را در مهاجرت کاری پس از جنگ جهانی دوم دنبال می کند. با این حال، مسلمانان در اروپا و آمریکا حضور دیرینهتر و متنوعتری دارند. در جنوب اروپا (الاندلس، شامل بخشهایی از اسپانیا، پرتغال و فرانسه)، حکومت مسلمانان بیش از هفت قرن ادامه داشت که تنها با سقوط گرانادا در سال 1492 به پایان رسید.
در اسپانیای معاصر، برخی به این گذشته اشاره میکنند تا مهاجران مراکشی را مهاجمان تعریف کنند، در حالی که برخی دیگر، از جمله نوکیشان، بر این حضور تاریخی در تلاش برای احیای اسلام در اسپانیا تکیه میکنند. در سواحل بالتیک و در برخی از کشورهای اروپای شرقی، حضور دیرینه تاتارهای مسلمان در برخی موارد به قرن دهم می رسد. در بالکان، حضور مسلمانان به شدت با حکومت عثمانی مرتبط است، زمانی که از یک سو، برخی از مسیحیان اسلاو به اسلام گرویدند (مانند پوماک ها در بلغارستان)، و از سوی دیگر، برخی از گروه های ترک در کشورهای بالکان ساکن شدند.
اما نه تنها این امپراتوری های مسلمان پیشین بر شکل و حضور اسلام در اروپا اثر گذاشته اند. نقش قدرتهای استعماری اروپایی نیز به همان اندازه مهم بود که جمعیت زیادی از مسلمانان را به عنوان تابعین استعماری در شمال آفریقا و جنوب آسیا در خود جای دادند که نتیجه آن مهاجرت نیروی کار پس از استعمار به کشورهایی مانند فرانسه و بریتانیا بود.
در سایر نقاط اروپای شمالی و غربی، کمبود نیروی کار در دهه 1960 منجر به استخدام «کارگران مهمان»، مانند مراکشیها در بلژیک و ترکها در آلمان شد، در حالی که در سالهای اخیر ناآرامیهای سیاسی و شرایط جنگی در کشورهایی مانند لبنان، فلسطین، عراق، کردستان، افغانستان و سومالی منجر به اسکان پناهندگان مسلمان در نقاط مختلف اروپا شده است.
در اروپای شرقی، تعداد مهاجران مسلمان اخیر از نظر عددی کم است و شامل نسبت بالایی از دانش آموزان است، تا حدی در ادامه رابطه کشورهای بلوک شوروی سابق با کشورهای اکثریت مسلمان. علاوه بر این، در پی جنگ در یوگسلاوی سابق، سازمان های غیردولتی اسلامی (انجیاو) در منطقه فعال شده اند. اغلب فاصله اجتماعی قابل توجهی بین این مهاجران اخیر و مسلمانان محلی قدیمی وجود دارد که برخی از آنها در محافل رهبری قرار گرفته اند و دولت حضور آنها را به رسمیت شناخته است.
در حالی که شیوه مسلمان بودن آنها اغلب تحت تأثیر مسیحیت یا سنتهای صوفی ترک بوده است، مهاجران جدید، بهویژه مهاجران خاورمیانه، اغلب مجموعهای از تفاسیر بسیار متفاوت، تحت اللفظی و دقیقتر از اسلام، از جمله ایدههای مربوط به اسلام را با خود میآورند. لباس مناسب تصدیق این رشته های مختلف حضور مسلمانان در اروپا نه تنها تنوع حضور و عمل اسلامی در اروپا را برجسته می کند بلکه همچنین چگونه چنین تاریخهایی اغلب در روایات معاصر نادیده گرفته میشوند که در آن اسلام بهعنوان نیروی بیگانه جدیدی به تصویر کشیده میشود که هویتها و ارزشهای ملی اروپایی منسجم را تهدید میکند.
به طور مشابه، در ایالات متحده حضور دیرینه مسلمانان وجود دارد که به تجارت برده بازمی گردد. در دهه 1930، ملت اسلام با یک دیدگاه جداییگرایانه قوی سیاهپوستان ظهور کرد. امروزه اسلام همچنان بخش قابل توجهی از نوکیشان آفریقایی آمریکایی را به خود جذب می کند. علاوه بر این، مسلمانان ترک و سایر مسلمانان که بخشی از امپراتوری عثمانی بودند، از اواخر قرن نوزدهم به بعد در ایالات متحده و کانادا ساکن شدند.
اخیراً، زمانی که سیاست های مهاجرتی پس از دهه 1960 کاهش یافت، مسلمانان آسیایی و عرب در ایالات متحده و کانادا مستقر شدند. برخلاف اروپا که مهاجرت کارگری عمدتاً طبقه کارگر بود، در مورد ایالات متحده، مسلمانان تحصیلکرده ای که به بخشی از طبقات متوسط و حرفه ای تبدیل شده اند، حضور قابل توجهی دارند. همچنین در ایالات متحده، درگیریهایی در تفسیر اسلام با مهاجران اخیر از کشورهای اکثریت مسلمان که اغلب از شیوههای زندگی اسلامی آمریکاییهای آفریقاییتبار انتقاد میکردند، روی داد.
در حالی که دولت سکولار مدرن ادعای جدایی دولت از دین را دارد، به طور همزمان نحوه ارتباط دولت و دین را با یکدیگر تعریف میکند که در نتیجه شیوههای حکومت اسلام و مسلمانان متفاوت است. تفاوتها نه تنها بین دولت-ملتها، بلکه بین حوزههای خاص حکمرانی، اعم از لباس، آموزش، محیطهای ساخته شده یا بازرگانی رخ میدهد. مقررات همچنین با توجه به بازیگران خاص درگیر مانند دانش آموزان یا معلمان یا بر اساس مکان های خاص مانند مدارس یا فضای عمومی متفاوت است.
از نظر تاریخی، هم امپراتوری های مسلمان و هم دولت استعماری در مورد چگونگی ظاهر شدن مسلمانان در انظار عمومی ابراز نگرانی می کردند. اخیراً، زمانی که تعداد بیشتری از دختران مسلمان در دهه 1980 وارد مدارس دولتی شدند و یک دهه بعد به بازار کار وارد شدند، مناقشات در مورد روسری مسلمانان، و بعداً حجاب صورت ظاهر شد. در شمال غربی اروپا، این مصادف بود با فرآیندهای غیراخلاقی، در حالی که در همان زمان، کشورهای اکثریت مسلمان در حال تجربه احیای اسلامی بودند، از جمله تأسیس جمهوری اسلامی ایران در سال ۵۷.
پس از فروپاشی دیوار برلین در سال 1989 و ماجرای موسوم به رشدی در همان سال، دیگر خطر قرمز (کمونیستی) تهدیدکننده نبود، بلکه خطر سبز (اسلامی) بود. زمانی مهاجران که به عنوان کارگران مهمان مورد استقبال قرار میگرفتند، ابتدا به عنوان اقلیتهای قومی و سپس به عنوان مسلمانان، که به مقوله مشکل جدید تبدیل شد، دوباره مفهومسازی شدند. هویتهای ملی به طور فزایندهای در تقابل با اسلام تعریف میشدند، چه از نظر سکولاریسم قوی، چه از نظر میراث یهودی-مسیحی مشترک یا ترکیبی از هر دو.
در بالکان و اروپای شرقی، روابط بین مذهب و قومیت تحت تأثیر میراث حضور عثمانی و شوروی بود. حکومت شوروی از اعمال مذهبی مانند پوشیدن لباسهای قابل تشخیص مسلمان، که در مواقعی به مناسبتهای خصوصی یا فولکلور محدود میشد، منصرف شده بود. پس از فروپاشی دیوار برلین، مذهب در زندگی روزمره مردم در این بخشهای اروپای شرقی اهمیت فزایندهای پیدا کرد. این امر موقعیت کسانی را که تعلقات مذهبی و قومی آنها با هم تداخل نداشت، ضعیف تر کرد، به عنوان مثال، در یوگسلاوی سابق و در مورد پوماک ها (مسلمانان اسلاو) در بلغارستان.
در اروپای غربی، و همچنین در جاهای دیگر، رشد نئوناسیونالیسم در دهه 1990، که با وقایع 11 سپتامبر تشدید شد، باعث تغییر گسترده به سمت سیاستهای همسانسازی شد و مسلمانان تحت فشار قرار گرفتند تا وفاداری خود را به دولت-ملتهای اروپایی ارزشهای مرکزی، نه صرفاً با پایبندی به قانون، بلکه از طریق رفتار و ظاهر روزمره آنها ثابت کنند.
در اروپای شرقی و بالکان، فاصله گرفتن از اشکال مشهود اسلام که توسط مهاجران جدید از کشورهای عربی تبلیغ میشد وسیلهای برای برجسته کردن تعلق خود به اروپا شد. در ایالات متحده و کانادا (به استثنای کبک کبک)، این گفتمان در مورد امنیت ملی به جای ادغام بود که به ویژه پس از 11 سپتامبر و دخالت ایالات متحده در جنگ های افغانستان و عراق مورد تاکید قرار گرفت.
تأثیر این گفتمانهای در حال تغییر بر ادغام و امنیت در روشهایی که بسیاری از دولتها برای تنظیم پوشش زنان مسلمان تلاش کردهاند مشهود است. به عنوان مثال، در فرانسه، معنای لائیسیته در طول دو دهه اخیر تغییر کرده است. شورای دولتی در حکم سال 1990 خود اعلام کرد که پوشیدن روسری لزوماً نباید با لائیسیته فرانسوی در تضاد باشد. نه لزوماً نشانه ای از تبلیغ دینی.
با این حال، در سال 2004، قانون جدیدی به تصویب رسید که پوشیدن علائم بارز وابستگی مذهبی در مدارس دولتی را ممنوع می کرد. در مقابل، در بریتانیا، سیاستهای چندفرهنگی فضایی را برای نشانههای مشهود تنوع قومی و مذهبی برای یافتن تجلی در حوزه عمومی باقی گذاشته است. با این حال، در اینجا نیز مناقشاتی در مورد مقررات پوشش مسلمانان وجود دارد، همانطور که در «پرونده جلباب» در سال 2002 مشاهده شد که در آن یک دختر جوان مسلمان به دلیل عدم اجازه حضور او در مدرسه با لباس جلباب، یک کت گشاد و گشاد، علیه دبیرستان خود پیگرد قانونی کرد.
مدرسه این موضع را گرفت که گزینه یکنواخت سالورکمیز مطابق با الزامات اسلامی است و لازم است دانش آموزان در برابر مسلمانان افراطی و از توسعه سلسله مراتب تقوا در مدرسه محافظت شود. در آلمان، تمرکز اصلی بحث روسری بر معلمان مدارس دولتی بوده است، با این استدلال که آنها به عنوان نمایندگان دولت باید بی طرف باشند. با این حال، هنگامی که در سال 2003 دادگاه فدرال در بادن وورتمبرگ تصمیم به ممنوعیت حجاب برای معلمان در مدارس دولتی گرفت، از این استدلال استفاده کرد که از دانش آموزان در برابر قرار گرفتن در معرض “دین بیگانه” محافظت می کند.
این تنها روسری نیست که محور سیاست سکولاریسم بوده است. در دهه گذشته، حجاب صورت به یک موضوع اصلی مورد مناقشه در اروپا و آمریکا تبدیل شده است. در هلند در سال 2005، اکثریت پارلمانی به ممنوعیت پوشیدن حجاب در تمام فضاهای عمومی رای دادند. وقتی معلوم شد که این خلاف قانون اساسی است، ممنوعیت های خاصی برای کارمندان دولت و در مدارس اجرا شد. در سالهای 2010 و 2011، فرانسه و بلژیک پوشیدن پوشش صورت را در فضاهای عمومی ممنوع کردند، در حالی که تعدادی دیگر از کشورها یا ممنوعیتهای جزئی را اجرا کردهاند یا در حال بررسی آن هستند.
در حالی که تفاوتهایی در نحوه نظم بخشیدن به سبکهای لباس اسلامی توسط دولت-ملتهای خاص وجود دارد، دو دسته استدلال اغلب به هم مرتبط با یکدیگر برجسته میشوند. پوشش پوشیده هم نشانه یا ابزار سرکوب زنان و هم بخشی از گسترش اشکال نامطلوب اسلام شمرده شده است. چه در مستعمراتی مانند مصر و چه در دولت-ملت های استبدادی تازه شکل گرفته مانند ترکیه، پوشش اسلامی اغلب نشانه یا ابزاری برای سرکوب زنان توسط پدران، شوهران یا جامعه قومی-مذهبی گسترده تر تلقی می شد.
همین استدلال ها در بحث های معاصر روسری در فرانسه و آلمان و حمایت از ممنوعیت حجاب به کار رفته است. ارجاعات به نابرابری جنسیتی در اسلام برای ساختن یا اثبات ناسازگاری ظاهری اسلام با ارزش های برابری طلبانه سکولاریسم اروپایی استفاده می شود. اسکات با نشان دادن اینکه چگونه چنین سکولاریسمی اغلب به شکلی از «جنس گرایی» تبدیل می شود، به این نکته اشاره می کند که چگونه قرار گرفتن در معرض بدن زنان در اروپا ارزشمند می شود و رونمایی از زنان به عنوان یک عمل سخاوتمندانه و رهایی بخش ارائه می شود.
روسری و حجاب اسلامی نیز نشانه پایبندی به اشکال نامطلوب اسلام به شمار می رود. آنها به عنوان نشانه هایی از یک اسلام سیاسی، بنیادگرا، ارتدوکس یا تفکیک کننده تلقی می شوند که در تقابل با اسلام لیبرال، سکولار یا میانه رو با ارزش مثبت ساخته شده است. در فرانسه تصور میشود که اعتقادات مذهبی خود را به عموم مردم تقویت میکند و تهدیدی برای جمهوری محسوب میشود در حالی که برخی در آلمان حجاب اسلامی را یک بیانیه سیاسی و تبلیغی و نشانه تفکیک فرهنگی می دانند که به توسعه جوامع موازی کمک می کند.
همچنین در بریتانیا هم از سوی سیاستمداران و هم از سوی اعضای عمومی، از جمله مسلمانان، نگرانی در مورد اثرات بالقوه تفکیککننده حجاب صورت مطرح شده است. پس چگونه این تنظیم ظاهر زنان بر نحوه پوشش زنان مسلمان در انظار عمومی تأثیر گذاشته است؟ زنان جوان مسلمان از طریق تعامل با مد اسلامی چه نوع مداخله ای انجام می دهند؟ اسلام به طور فزاینده ای غیرقابل قیاس با ارزش ها و فرهنگ اروپایی تلقی می شود و بسیاری از زنان مسلمان جوان سبک های مد روز و ترکیبی از لباس های اسلامی را به عنوان وسیله ای برای معرفی خود به عنوان معاصر یا مدرن اتخاذ می کنند و از اشکال فرهنگی معمول لباس که مورد علاقه نسل های قدیمی تر است فاصله می گیرند. ارتباط خود را هم با اسلام و هم با گرایش های سبک معاصر روشن می کند.
درک نیرومندی از حجاب به عنوان نمادی از تبعیت زنان بدون توجه به آنچه که محجبهها ممکن است در مورد این موضوع احساس کنند، اغلب شنیده شدن زنان مسلمان باحجاب را در بحثهای عمومی دشوار میسازد. بسیاری از زنان مسلمان جوان از طریق حضور جسمانی خود راههایی برای ارائه موقعیت جایگزین به مردم پیدا میکنند. به عنوان یک وسیله ارتباطی و بیانی، لباس برای همه باز است و فرصت هایی را برای عده زیادی فراهم می کند تا از طریق حضور قابل مشاهده و مادی خود در بحث عمومی شرکت کنند.
زنان جوان مسلمان در اروپا و آمریکا به عنوان دارندگان سبکهای مد روز لباس اسلامی، حضوری را ایجاد میکنند که این پتانسیل را دارد که برخی از تصورات ریشهدار زنان مسلمان را بیثبات کند. پوشیدن سبکهای مد روز، وبلاگنویسی درباره مد، ایجاد لباسهایی از ترکیبهای غیرمنتظره و معرفی رنگها، الگوها و شبحهای جدید به مناظر شهری به خوبی در برابر تصویر زنان مسلمان بهعنوان کسلکننده، سرکوبشده، مظلوم و خارج از مدرنیته عمل میکند.
دقیقاً به این دلیل که زیباییشناسی جسمانی مد در طول تاریخ به شدت با مدرنیته پیوند خورده است، آنها به وسیلهای ایدهآل تبدیل میشوند که به وسیله آن زنان میتوانند از تصاویر کلیشهای رایج زنان مسلمان فاصله بگیرند. خود زنان مسلمان تحت پوشش اغلب چگونگی مشارکت خود را در «گفتن از طریق نمایش» برجسته میکنند.
آنها از این واقعیت آگاه هستند که به عنوان یک مقوله مشخص، هرگز نمی توانند از بار نمایندگی فرار کنند. از آنجا که آنها به راحتی به عنوان مسلمان قابل تشخیص هستند، احساس مسئولیت می کنند و می خواهند با کلیشه های منفی در مورد اسلام با آنچه به عنوان تصاویر مثبت درک می کنند مقابله کنند. این ممکن است به ویژه در مورد کسانی که از طریق استخدام یا سایر فعالیت های عمومی از جمله وبلاگ نویسی حضور عمومی قوی دارند صادق باشد. اما این امر در مورد زنانی که زندگی آنها در حوزه عمومی کمتر دیده می شود نیز صادق است. حتی زنانی که تمام بدن خود را پوشش میدهند، گاهی اوقات رنگهای روشنتری را انتخاب میکنند تا ادراکات منفی یا موانع ارتباطی را به حداقل برسانند.
مد اسلامی در اروپا و آمریکا یک پدیده جهان وطنی است. این جهان وطنی جنبه های زیادی دارد. نه تنها ترکیب اجتماعی جمعیت مسلمان در این مکان ها از نظر تاریخ، پیشینه فرهنگی و سنت مذهبی بسیار متنوع است، اما همچنین سطوح بالایی از تعامل بین افراد با پیشینههای مختلف را نشان میدهد که به تبادل نظر میپردازند، از جمله درک نحوه لباس پوشیدن و اینکه چه چیزی مد روز یا مناسب است.
علاوه بر مدهای خیابانی جهان وطنی که در شهرهای مختلف اروپا و آمریکا قابل مشاهده است، طراحان مد اسلامی را می بینیم که در حال ظهور هستند، که اغلب لباس های تمام قد طراحی می کنند تا برای زنانی که مایل به پوشیدن لباس های کامل تر و متمایزتر از اسلام هستند، تهیه کنند. در اینجا نیز، گرایشها و جاهطلبیهای قوی جهانوطنی را میبینیم که در روشی که برخی از طراحان مد اسلامی در بریتانیا با استفاده از الگوها، شکلها، منسوجات و عناصر تزئینی و از طریق استفاده از الگوها، شکلها، منسوجات و عناصر تزئینی از سنتهای مختلف لباس در سراسر جهان استفاده میکنند و به آنها اشاره میکنند، نشان داده شده است. نام هایی که به برخی از لباس هایی که می سازند می دهند.
این واقعیت که شیوههای مد اسلامی در اروپا و آمریکا از طریق تعامل فرافرهنگی پدیدار شدهاند، به این معنا نیست که سبکها و انجمنهای قومی یا ملی در مد اسلامی معاصر حذف یا بیربط شدهاند، حتی اگر در برخی موارد،آنها به نفع ارتباط با اسلام و مد خاموش یا کم اهمیت جلوه داده می شوند.