«سرودهای کتان» از سالار بیل

«سرودهای کتان» از سالار بیل، همچون بیداری آرام روح خانه است. در این مجموعه، مدل به قربانگاهی زنده تبدیل می‌شود؛ پیچیده در ملافه‌های سفید و ناتمام لینن که همچون متونی مقدس در باد می‌رقصند. عکس‌ها مانند نیایش‌هایی خاموش خوانده می‌شوند: بدنی شکننده، پنهان و آشکار در زیر ملحفه‌هایی که با نور صبح می‌درخشند؛ پرده‌هایی از پارچه که از استراحت و آیین‌ها آواز می‌خوانند. در هر قاب، تنشی ژرف احساس می‌شود — حسی از درون‌گرایی که به بیرون نظر دارد. زنی را می‌بینیم که هم در خانه است و هم در معرض تماشا، هم خصوصی است و هم آشکار. این تناقض، تعمدی است: قربانگاهی از پارچه در اتاقی ساده، نه بر صحنه‌ای نمایشی. در این فضای میانِ پنهان شدن و دیده شدن، لینن مقدس می‌نماید؛ لباس، چون سرودی برای خویشتن است. سادگی آرام پارچهٔ نرم، در برابر هیاهوی مصنوعی نمایش، بی‌صدا سخن می‌گوید.

نجوای هایدگر در این‌جا شنیده می‌شود: سکونت داشتن یعنی زندگی کامل را به‌عنوان فانیان روی این زمین تجربه کردن. او آموخت که «ساختن در حقیقت همان سکونت داشتن است، و سکونت داشتن شیوهٔ بودن انسان بر زمین است». این طرز فکر، بازتابی از بینش خودِ بیل است. اتاق‌خواب، چیزی فراتر از یک صحنه است — آن یک جای سکونت است. ملحفه‌ها، چروکیده چون پوستی زیسته، خاطرات، رازها و نفس‌ها را در خود جمع می‌کنند. آن‌ها لباس‌های نمایشی برای دیده شدن در انظار عمومی نیستند؛ بلکه اتاق‌هایی فهرست‌نشده از خویشتن‌اند. مدل در آستانه‌ای ایستاده است، ساکن هم در اتاق‌های درونی و هم در خلأ فضای عکاسی. ایدهٔ «نگاه دیگری» از سارتر در سکوت در این فضا شناور است: دیده شدن یعنی در معرض شیء شدن بودن. اما «سرودهای کتان» از تبدیل شدن به شیء منفعل سر باز می‌زند. در عوض، هر عکس از ما دعوت می‌کند تا جهان مدل را زندگی کنیم، نه آنکه صرفاً تصویر او را مصرف کنیم. در این روحِ حضور، «بودن بر زمین» به کنشی شاعرانه از مکاشفه‌ای ملایم بدل می‌شود، نه نمایشی برای دیدن.

اتاق‌خوابی که در نگاه بیل ترسیم شده، زیارتگاهی برای امر عادی است. گاستون باشلار، بی‌تردید در او روحی هم‌خانواده می‌یافت. برای باشلار، خانه چیزی کمتر از «یکی از بزرگ‌ترین نیروهای یکپارچه‌کننده برای افکار، خاطرات و رؤیاهای انسان» نیست. این در گوشه‌ها و خلوت‌های خصوصی خانه است که خیال بیدار می‌شود و تن به آرامش می‌رسد. او می‌نویسد: «خانه، پناه خیال‌پردازی است؛ خانه، رؤیابین را در پناه می‌گیرد؛ خانه، اجازه می‌دهد انسان در آرامش رؤیا ببیند». در همین‌جاست که مدل بیل در پیله‌ای نرم از ملحفه‌ها آرمیده است — خصوصی‌ترین جهان ممکن. ژانر عکاسی مد، معمولاً عرصه‌ای عمومی و کالایی‌شده است، اما در «سرودهای کتان»، زیبایی‌شناسی سکون و خیال‌انگیزی خانگی سر برمی‌آورد. هر لباس همچون یادگاری یا اثر مقدس با ظرافت نگاه داشته می‌شود — لیننی که گویی سال‌ها پیش بر بند رخت خشک شده، نه لباسی پرزرق‌وبرق برای گذر از روی صحنهٔ مد. این مجموعه، نجواکنان می‌گوید که زیبایی راستین، خاموش است؛ در گوشه‌ها و کمدها یافت می‌شود، در رقص پرده‌ای نیمه‌باز در غروب.

تنش میان خصوصی و عمومی، میان زیست خانگی و نمایش، همچون تاروپود در سرتاسر این مجموعه جاری‌ست. بیل، مدل را در برابر ملحفه‌هایی آویخته می‌نشاند — نمادهایی از آسودگی و صمیمیت — اما او را چنان عکاسی می‌کند که گویی بر سکویی در گالری ایستاده است. این بازی با آن‌چه رولان بارت شاید «متن مُد» در برابر «تصویر مُد» بنامد، همراه است. بارت در زبان مُد می‌نویسد که ارائهٔ مُد لحظه‌ای‌ست که «آن‌چه پنهان است، آشکار می‌شود، لحظه‌ای که در شکلی سکولار، هاله‌ای مقدس و پیشگویانه بر آن می‌درخشد». به بیان دیگر، مُد خود را چون متنی رازآمیز می‌نمایاند، چنان‌که گویی پوشش به منزلهٔ وحی است. اما در این‌جا، صمیمیت پنهان شب و خواب با وقاری عرضه می‌شود که معمولاً به لباس‌های گران‌قیمتِ کت‌واک تعلق دارد. ملحفه‌ها — ساده و روزمره — به ظرف‌هایی مذهبی و آیینی بدل می‌شوند. پرده‌ها در این‌جا پوشاننده نیستند، بلکه آشکارکننده‌اند: با نشان دادن این‌همه از فضای اتاق‌خواب، بیل نگاه مخاطب را هوشیار می‌سازد. او به‌جای تبعیت از دیکته‌های رایج مُد — که به قول بارت بر «بی‌زمانی» و نوجویی همیشگی تأکید دارد — «سرودهای کتان» را با حس و حالی بی‌زمان می‌آفریند. بارت گفته بود: «هر مُد جدید، نوعی امتناع از میراث‌پذیری‌ست، شورشی در برابر سلطهٔ مُد پیشین؛ مُد، خود را حق طبیعی اکنون بر گذشته می‌داند». سالار بیل بی‌صدا این رمزگان را واژگون می‌کند — آسترهای او نه فریادی برای آینده‌اند، نه انکاری بر گذشته. لینن سفید، فصلی ندارد؛ می‌تواند از آنِ هر نسلی باشد. با نشاندن صحنه در اتاق‌خوابی خانگی، بیل مجموعه را در سنتی زیسته و روزمره ریشه می‌دواند، نه در زرق و برق گذرای مد. او به آینده‌گرایی رایج مُد پشت می‌کند — این‌جا صحبت از فرم جدیدی برای شوی بهار نیست، بلکه احساسی‌ست که می‌تواند همیشه وجود داشته باشد.

این حس صمیمیت، با پژواک‌هایی از پدیدارشناسی و اندیشهٔ فمینیستی ژرف‌تر می‌شود. ما با درون‌گرایی زنانه‌ای مواجه می‌شویم که به نماد یا کلیشه تقلیل نیافته است. مفهوم «ابژکت» نزد ژولیا کریستوا — آن‌چه «نظم نخستین» را مشخص می‌کند و با از میان رفتن مرزهای میان خود و دیگری، ترس وجودی را برمی‌انگیزد — چون جریانی پنهان در زیرمتن حضور دارد. سپیدی ملحفه‌ها و تن عریان زیر آن‌ها، در عین حال که نماد پاکی‌ست، ردهایی از بدن را با خود حمل می‌کند: لکه‌های عرق، اشک‌های شبانه، شاید خون — پسماندهای پذیرفته‌نشدهٔ زیستن. کریستوا بر آن بود که «ابژکت» واکنش غریزی ما به چیزهایی‌ست که سعی داریم طردشان کنیم (مایعات بدن، تولد، زوال) اما این چیزها مرزهای هویتمان را تهدید می‌کنند. در «سرودهای کتان»، لباس‌ها همچون پوست‌هایی دیگر، مدل را در آغوش گرفته‌اند. پژواکی از چیزی بدوی در این تصاویر هست — گویی ما شاهد لحظاتی پس از خوابیم، تن نیمه‌بیدار است، با واقعیت‌هایی که هنوز شسته نشده‌اند. با پوشاندن مدل در لینن‌هایی که گویی ملافه‌های شخصی اوست، بیل به آن‌چه معمولاً نادیده می‌ماند اشاره می‌کند. دوربین در این‌جا نه یک نمایش بی‌نقص و پر زرق‌وبرق را به تصویر می‌کشد، بلکه صداقتی بی‌پوزش را ثبت می‌کند. از همین‌رو، امر جسمانی حالتی قدسی می‌یابد. ملحفه‌ها نه کاملاً پاک‌اند و نه آلوده — آن‌ها زیسته شده‌اند. نگاه مخاطب به تأمل در نقص‌ها دعوت می‌شود — چین‌خوردگی‌ای این‌جا، نخ‌کشیدگی‌ای آن‌جا. این بازی با «ابژکت» (که برای کریستوا، همان چیز هولناکی‌ست که توهم‌های آرام‌بخش ما را به چالش می‌کشد) به بازپس‌گیری زیبایی غیرایده‌آل بدل می‌شود.

در قاب‌هایی که با نوری نرم روشن شده‌اند، پیکر زنانه نیز در فضایی مرزی قرار گرفته است. نه پشت درِ بسته‌ای پنهان شده، نه کاملاً در معرض دید است؛ بلکه نیمه‌پدیدار از سایه‌های خانگی، به سوی روشنایی لنز قدم گذاشته است. نظریه‌های فمینیستی بارها اشاره کرده‌اند که قلمرو خصوصی زنان — اتاق‌خواب، خانه — تاریخی از ناپیدایی دارد، فضایی که برای عموم بی‌اهمیت شمرده می‌شده است. بیل این ناپیدایی را به قدرت بدل می‌کند. نرمی لینن، آسیب‌پذیری دعوت‌کنندهٔ زنی میان لباس پوشیدن یا بستری به‌هم‌ریخته، این‌جا نه به‌عنوان ضعف، بلکه چون بیانیه‌ای صمیمی ارائه می‌شود. در ذهن طنینِ اعتراض آرام ویرجینیا وولف زنده می‌شود، آن‌جا که اصرار داشت زن باید «اتاقی برای خود» داشته باشد تا بتواند بیندیشد و وجود داشته باشد. مدل بیل این اتاق را دارد — و ما نیز در آن با او شریکیم. برخلاف قاب‌های رایج مُد که از انرژی و سلطه لبریزند، این تصاویر در سکون و تأمل نفس می‌کشند. بیش‌تر شبیه نظارهٔ بیداری یا نیایشی خاموش‌اند تا اجرایی نمایشی. با آغوش‌گرفتن نرمی، بیل چنین می‌گوید که قدرت می‌تواند از دل آسیب‌پذیری بجوشد. لطیف بودن، در خانه بودن، خود می‌تواند کنشی انقلابی باشد.

این بازپس‌گیری از ماده‌ای فروتن، هم‌زمان نقدی‌ست بر وسواس فرهنگ بصری امروز نسبت به صیقل‌خوردگی و کمال. ما در عصری زندگی می‌کنیم که از تصاویر ویرایش‌شده، بدن‌های بی‌نقص و حرکت بی‌وقفه اشباع شده است. اما «سرودهای کتان» همچون انگشتی است که میان پلک‌ها گذاشته شده تا زمان را اندکی متوقف کند. این مجموعه می‌گوید: زیبایی نیازی به ساخته شدن ندارد، می‌تواند صرفاً بودن را تجربه کند. چین‌وچروک‌های آشکار بر روی ملحفه‌ها دیده می‌شود؛ چهرهٔ مدل با فتوشاپ صاف و بی‌جان نشده، بلکه در انقباضی طبیعی یا اخمی خفیف ثبت شده، گویی هنوز کاملاً از خواب بیدار نشده است. این نقص‌های کوچک در هر قاب عمدی‌اند — این تصاویر تأیید می‌کنند که اصالت در حضور نهفته است، نه در تظاهر. این رویکرد، یادآور زیبایی‌شناسی ژاپنیِ «وابی‌-سابی» است: یافتن زیبایی در ناتمام بودن و زوال‌پذیری. دهانی نیمه‌باز در این‌جا، رشته‌مویی رها در آن‌جا؛ همچون نشانه‌هایی از زیست واقعی خوانده می‌شوند. گویی بیل، سرودی را نه برای تماشاگر آرمانی، بلکه برای خودِ مدل می‌سراید. لباس‌ها و عمل پوشیدن، نمایش برای دیگری نیستند، بلکه مراقبه‌ای‌ هستند برای خویشتن. هر پوشش، بیش از آن‌که اجرا باشد، نماز است.

با این‌که تصاویر به سوی سکوتی درونی خم می‌شوند، اما تئاتری بودن‌شان انکارناپذیر است. خودِ این سکون، به امری نمایشی بدل می‌شود: می‌توان این صحنه‌ها را همچون نقاشی‌هایی زنده یا مجسمه‌هایی جاندار تصور کرد. مانند یک تابلوی کلاسیک، فیگورها با دقتی حساب‌شده در جای خود نشسته‌اند. عنوان مجموعه، «سرودهای کتان»، خود به این اشاره دارد: سرود هم نغمه است و هم متن مقدس. این لحظه‌های پوشیده در پارچه، چون آیه‌هایی از کتابی مقدس‌اند — شخصی و قدسی. این تصاویر یادآور نقاشی‌های محراب قرون وسطایی یا پرتره‌های رنسانس‌اند، جایی که چهره‌ها بی‌حرکت در سکوت می‌نشستند و نور، آرام بر چین‌های پارچه می‌لغزید. در کار بیل، لینن به صحنه‌ای بدل می‌شود غرق در فضا و هوا. چین‌های ابریشمی پارچه، سقف‌های قوسی کلیساها را تداعی می‌کند؛ پالت رنگی کم‌رنگ و خنثی، حال‌وهوایی روحانی دارد. حتی نگاه ساده و خاموش مدل — که اغلب به پایین دوخته شده یا از قاب برگردانده شده — بیش‌تر نشانه‌ای از تأمل است تا نمایش. او هم همسرای است و هم نیایشگر؛ خطوط لباسش را چون سطوری از کتاب دعا می‌خواند.

در طول تاریخ، منسوجات همواره بارِ اسطوره‌ای با خود حمل کرده‌اند. انسان‌شناسان اشاره کرده‌اند که در بسیاری از فرهنگ‌ها، پارچه موجودیتی زنده تلقی می‌شود — لبریز از روایت و فداکاری. برای مثال، عمل بافتن اغلب اسطوره‌سازی شده است: الهه‌ای بر دار قالی که رشته‌های سرنوشت را می‌تابد. در مصر باستان، لینن جنبه‌ای مقدس داشت؛ برای پیچیدن فراعنه در ابدیت به کار می‌رفت. در اسطوره‌های هندی، گاه کل جهان هستی همچون پارچه‌ای کیهانی توصیف می‌شود. در «سرودهای کتان»، ملحفه‌ها این لایه‌های معنایی را فرا می‌خوانند. یک ملافه می‌تواند کفن باشد یا ردایی محافظ. چیزی‌ست عمیقاً صمیمی، و در عین حال جهان‌شمول. به این ترتیب، مجموعهٔ بیل به ایده‌ای اشاره می‌کند که خود پارچه، می‌تواند چون پوستی دوم باشد؛ ظرفی آغازین برای زیست انسانی. تصادفی نیست که لینن یکی از کهن‌ترین منسوجات تاریخ است؛ پوشیدنش همانند پوشیدن خودِ زمان است. اسطوره به‌آرامی در هر لباس تنیده شده — هر چین، روایتی‌ست؛ هر دوخت، آیینی خاموش. این مجموعه ما را به تأمل وا‌می‌دارد: وقتی پارچه تا این اندازه به تن نزدیک است، آیا در مرگ‌پذیری و حافظه‌مان شریک نمی‌شود؟

درک مفهومی سالار بیل — این‌که «سرودهای کتان» دربارهٔ تنش میان درون و بیرون، زیست خانگی و نمایش، بی‌زمانی و مُد روز است — به‌طور عمیق در تصاویر متجلی شده است. مدلی که در میان ملحفه‌ها ایستاده، هرگز شبیه مدل لباسی شب نیست؛ فضای صحنه و شیوهٔ استایل‌دهی از زیستی واقعی و تجربه‌شده سخن می‌گویند. هیچ چیزی نمی‌درخشد، هیچ حرکتی نیست؛ در عوض، وزن هوای ساکن و خنکی پارچهٔ لینن را حس می‌کنیم. این مجموعه همچون کنشی از فروتنی یا احترامی در برابر جهانی پُر از افراط ایستاده است. نکته‌ساز است که عنوان مجموعه به «مزامیر» اشاره دارد — سرودهایی برای روح. پوشش‌ها در این‌جا به سرودهایی بدل شده‌اند؛ برای بدن «نوشته» شده‌اند، نه برای خیره‌کردن تماشاگر، بلکه برای تسکین خویشتن. در معنایی دینی، این پوشش نه برای نگاه خدا یا نگاه انسان، بلکه برای نگاه خدا در درون انسان است — دعایی که به تن پوشیده شده است.

در پرداختن به این مضامین، بیل زبانی شاعرانه و فلسفی را به کار می‌گیرد. زبان آثار او نه گفتاری‌ست، نه بیانی؛ بلکه حسی‌ست — صمیمی، لمسی، تأمل‌برانگیز. بی‌آن‌که عنوانی نوشته شود یا متنی توضیحی ارائه گردد، مجموعه همچون مراقبه‌ای پیوسته بر قداست پارچهٔ روزمره خوانده می‌شود. فیلسوفانی چون هایدگر و باشلار در میان تصاویر نجوا می‌کنند، و بارت و کریستوا در لایه‌های زیرین متن طنین دارند. این مجموعه هم نقد است و هم لالایی. بی‌نقصی، آن‌چنان که مجموعه نشان می‌دهد، خود نوعی خشونت است؛ لینن ناتمام و پرعیب، که نشانه‌های زیست واقعی را در خود دارد، مهربان‌تر است، حقیقی‌تر. در هر قابِ آرام، نجواهایی شنیده می‌شود: سرودی برای امر عادی، دعایی برای حضور. در این پارچه‌ای که گشوده می‌شود، هنر هم دیده می‌شود و هم پنهان می‌ماند — مزامیری برای خویشتن، که در سکوت خوانده می‌شوند و بر پوست انسان پوشیده.

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *